دشمن در لباس دوست؟
در اقیانوس اشتراکات، با ذرهبین دنبال تفاوت نگردیم!
محمدعلی یزدانیار
دبیر گروه کتاب
Mohammadaliyazdanyar@gmail.com
من همیشه معتقد بودم و هنوز هم بر همین اعتقاد هستم که «برای خواندن ادبیات داستانی، جز لذت بردن از داستان هیچ هدفی وجود ندارد». بنابراین اساساً با این گزاره که «کتاب خواندن باید چیزی به افراد اضافه کند» بسیار مخالفم. اما از سمتی دیگر، فکر میکنم اگر کسی مخاطب واقعی ادبیات جدی و درجه یک است «بهتر» است که در بلندمدت تأثیرات همنشینی طولانی مدت با غولهای قصهگویی در تفکراتش نمایان شود. یعنی با اینکه فردی ممکن است دلش بخواهد فقط بخواند و لذت ببرد و این هیچ ایرادی هم ندارد اما همانگونه که همنشینی گِل و مُشک بالاخره باعث شد کمال همنشین در اولی اثر بگذارد، خواندن مداوم ادبیات قوی هم احتمالاً بخواهید یا نخواهید تأثیراتی در ذهن و روح و جان مخاطبان خواهد گذاشت.
یکی از چیزهایی که آموختنش را به شکلی بسیار جدی به اساتید نویسنده مدیونم تأکید بر اشتراکات، دوری از اختلافات و مشخص کردن اولویتهاست بین افراد در برابر دشمن - یا هر اتفاق منفی بزرگ - که در داستان ظهور میکند. مثلاً در ماه پنهان است، مردم روستا با هم اختلافاتی هم دارند اما دربرابر نازیها باید دست بگذارند روی اشتراکاتشان، یا در «ژرمینال» امیل زولا، کارگران وقتی کنار هم و در برابر استثمار قیام کردند توانستند آن بنیان را به لرزه دربیاورند.
حالا اصلاً همه این حرفها را چرا گفتم؟ در برابر فاشیستترین، نازیترین، آپارتایدترین و خونخوارترین رژیم سیاسی دنیای مدرن که همانا اسرائیل باشد، آخرین چیزی که همه ما نیاز داریم این است که مردم و ملت را دستهبندی کنیم، به آنها بگوییم از ما هستند یا نه، باورشان نداریم و از این قبیل مهملات! در برابر چنین موجودیت خطرناکی، چنان اشتراکات پررنگی داریم که اگر کسی در هر رسانهای، از تلویزیون گرفته تا روزنامه، از شبکههای مجازی گرفته تا سایتهای خبری، سعی کرد مردم را در این زمینه هم دستهبندی کند، یا خائن است، یا جدی جدی نادان است و یا نفوذی دشمن است! خلاصه که خوب حواستان را جمع کنید که این وسط دوست کیست و دشمن کیست؟