آرمان به روایت نویسنده‌اش

مجید محمدولی از «آرمان عزیز» می‌گوید

آن روزی که مراسم چهلمین روز شهادت آرمان در حوزه علمیه حاج‌آقا مجتهدی برگزار می‌شد، من هم افتخار نصیبم شد و در آن محفل باصفا حضور پیدا کردم. یک روز بعد از این اتفاق؛ آقای جواد کلاته عربی؛ مدیر محترم انتشارات 27 بعثت پیشنهاد نگارش کتابی درباره شهید آرمان علی‌وردی را به من داد. از آنجا که شخصاً تا حدود زیادی در تجمعات خشونت‌آمیز مربوط به آشوب‌های پاییز 1401 تهران حضور داشتم و موارد عجیبی از مظلومیت بچه‌های مدافع امنیت را از نزدیک دیده بودم و از سوی دیگر وارونگی دستگاه‌های عریض و طویل رسانه‌ای دشمن را در این‌باره شاهد بودم، دوست داشتم تا در این زمینه قلم بزنم. این شد که به آقای کلاته جواب مثبت دادم و خیلی زود تحقیق‌ام را شروع کردم. از آنجایی کارم سخت شد که فهمیدم خانواده و دوستان آرمان در شهرهای تهران، کرج و قم پراکنده هستند. با این حال ابتدا سراغ خانواده و دوستان ساکن در تهران رفتم. مصاحبه با پدر و مادر آرمان، به خاطر حضور گروه مستندساز صداوسیما و ضیق وقت، ساعت یازده و نیم شب آغاز شد و مرحله ابتدایی آن تا ساعت 2 بامداد به طول انجامید. مصاحبه تکمیلی با این عزیزان موقعی انجام شد که آنها عازم شهر همدان بودند. به همین خاطر بخشی از مصاحبه به هنگام حرکت، در خودرو انجام گرفت.

مجید محمدولی
    نویسنده کتاب آرمان عزیز

برای مصاحبه با دوستان حوزوی آرمان، کار بسیار راحت‌تر پیش رفت و طی قریب به یک‌ماه رفت‌و‌آمد به حوزه حاج‌آقا مجتهدی تمام این مصاحبه‌ها ضبط شد. بعد از اینها نوبت می‌رسید به بچه‌های هم‌گردانی آرمان.
اولین حضورم در محل استقرار نیروهای بسیجی گردان 505 حمزه سیدالشهدا(ع)، درست لحظه سوت آغاز مسابقه فوتبال بین تیم ملی ایران با تیم ملی ولز بود. همه نیروها حین حضور و مأموریت آماده‌باش، مشغول دیدن بازی فوتبال بودند که نهایتاً ظرف مدت کمتر از یک ماه، موفق به مصاحبه با پنج نفر از این عزیزان شدم. برای مصاحبه با آقای خلفی به قم رفتم و سه جلسه از ایشان مصاحبه گرفتم. مصاحبه با آقای کریم‌خواه، بعد از مشکلات فراوانی، سرانجام در کرج انجام شد.
 نهایتاً با مساعدت فرمانده محترم سپاه محمد رسول‌الله(ص) تهران بزرگ، معاون دادگاه ویژه قتل و پلیس آگاهی تهران بزرگ، فیلم‌های دوربین‌های مدار بسته موجود در شهرک اکباتان و تصاویر ضبط شده در تلفن‌های همراه متهمان و مجرمان این واقعه جانسوز به رؤیت اینجانب رسید. سپس عکس‌ها و اسناد مربوط به شهید آرمان علی‌وردی با مساعدت و همکاری خانواده محترم ایشان و جناب آقای فرزام سلطانی جمع‌آوری شد و در اختیارم قرار گرفتند.
علی‌ایحال، پس از پشت سرگذاشتن این پروسه طولانی که حدود پنج ماه به طول انجامید، کار نگارش کتاب را آغاز کردم. در این کتاب بیست و چهار روایت در بیست و چهار فصل گردآوری شده است. فصل ابتدایی کتاب، از حدود دو ساعت قبل از حادثه گیر افتادن آرمان است و فصل پایانی آن، از لحظه شناسایی او توسط آشوبگران و انتقال پیکر نیمه‌جانش به بیمارستان صارم شهرک اکباتان.
در خصوص سبک نگارش این اثر لازم است به استحضار مخاطبان عزیز برسانم که بنده در جایگاه پژوهشگر - نویسنده، تمام توان خود را به کار بردم تا با نگاهی عمقی به زوایای پیدا و پنهان زندگی کوتاه شهید آرمان، هر آنچه در خلال پژوهش‌ها به آنها دست یافته‌ام را به‌صورت مستقل برای هر کدام از راویان در کتاب بیاورم که امیدوارم مورد قبول خوانندگان نکته‌سنج اثر قرار بگیرد.
تمام سعی بنده برای نگارش کتاب «آرمان عزیز» معطوف به این مسأله بود که همان‌گونه که آرمان یک شخصیت زلال و شفافی داشت، در این اثر هم تمام روایت‌ها به‌صورت شفاف و زلال در اختیار خوانندگان محترم، قرار گیرد.  همین‌طور کتاب را برای مخاطب عام نوشتم اما، جامعه هدف مورد نظر اینجانب جوانان بین سنین سیزده، چهارده سال تا بیست و یکی، دو سال بوده‌اند.
اکنون که این تلاش چند ماهه به اتمام رسیده است، خدا را شاکرم که بر من منت نهاد و افتخار تألیف کتاب «آرمان عزیز» را نصیبم کرد. در این مسیر سخت بیشترین لطف و همکاری به جهت نگارش کتاب را خانواده این شهید انجام دادند و لذا بر من واجب است تا از زحمات پدر آرمان آقای عزت‌الله علی‌وردی، مادر او سرکار خانم آرزو فروغی، برادرش محمدامین علی‌وردی و بهروز فروغی؛ دایی آرمان بسیار تشکر کنم.
از مساعدت‌های فرمانده محترم سپاه محمد رسول‌الله(ص) تهران بزرگ، سردار سرتیپ پاسدار حسن حسن‌زاده، بسیار سپاسگزارم که از همه بیشتر پیگیر انتشار این اثر بوده‌اند.
در خاتمه از تمامی عزیزانی که برای تألیف این کتاب، بنده را یاری فرمودند؛ چه آنان‌ که حاضر به مصاحبه شدند و چه سرورانی که به هر نحوی مساعدت‌های فکری کردند، کمال تشکر و سپاس را دارم. اجر همه سروران با شهیدان.