مینا گودرزی
شاعر
هست اندر سر هوای کودتای تازهای
جور باید کرد فوراً ادعای تازهای
گوشهای مخملی چون نرم و گرم و راحت است
مینشیند تخت در عمقش «برای» تازهای
تا دوباره داغ گردد بحث روحت شادها
باید افتد در تنوری نانوای تازهای
«کاش میشد میکس گردم توی خاک خارج»
آدم معمولیای کرده دعای تازهای
پای شیری* اوفتاد و پای دائم سبز شد!
پای دندان طمع وا شد به جای تازهای
ارده در یک دست و اندر دست دیگر هم عسل
رونق این عیش؟ گفتم چیست! پای تازهای
«اگه بِجُنبی به هر حال هر جنبشی طبیعتاً
همه جنبندگان خب جنبش برای در هر صورت!»
توی بیت قبل داده وِرد جادوگر به شعر؛
قالبی تازه، عروضی نو، هجای تازهای
یک سلبریتی فرو رفتهست در نقشش عمیق
فیلم کرده عدهای را با ادای تازهای
میفروشد توی پیج خود لباس پادشاه
تا مگر گیرد ز عریانشاپ «کا»ی تازهای
لاجرم آدم نشد! هرقدر گاوِ مش حسن؛
در علفزار سوئیس سر داد «ما»ی تازهای