رفیق خوب روزها، رفیق روزهای خوب

در باب گروه‌های همسال و دوستی در مدرسه

اگر بخواهم به خودم و برخی از بچه‌های نسل خودم نگاه کنم، باید بگویم نخستین حضور اجتماعی فرد، دور از والدین، در مدرسه شکل می‌گیرد؛ جایی که فرد در آن قدم می‌گذارد و به طور مستمر برای چندین ماه و مدت زمان قابل توجهی از روز در محیطی دور از خانه و خانواده است. در سال‌های اول مدرسه اغلب این دوری برای والدین نگران‌کننده است، هرچند از طرف دیگر مشوق کودک برای این دوری، استقلال و کسب دانش هستند. در کنار درس خواندن، فرد از طریق مدرسه به نوعی وارد جامعه می‌شود. برای او هم مانند همسالانش پرونده تشکیل شده و اسم و فامیلش از زبان معلم خوانده می‌شود. قوانین مختلفی را یاد می‌گیرد و به نوعی وارد یک سیستم انسانی می‌شود و با فرهنگ آن آشنا می‌شود. دوستانی پیدا می‌کند،اما در این میان کسانی هم هستند که ممکن است با او ارتباط خوبی برقرار نکنند. در واقع با این حضور اجتماعی دیگر فقط در موقعیت مشاهده‌گری نیست، بلکه در کنار مشاهده‌گری و یادگیری، خود نیز دیده شده، قضاوت، تنبیه یا تشویق می‌شود. در میان تمام این اتفاقات و عوامل گروه همسال، همکلاسی و نزدیکتر، گروه دوستی، اهمیت زیادی برای فرد دارد.

سارا مؤمنی
 دانشجوی دکترای مدیریت رسانه

قصه از کجا شروع شد؟
شاید اگر به خاطرات خودتان و دوست یا دوستان نزدیکتان در دوران مدرسه برگردید و دنبال شروع و شکل‌گیری دوستی‌تان باشید به یک اتفاق عجیب، تلخ یا حتی بحث و دعوا برسید؛ اغلب دوستی‌های مدرسه با یک برخورد شکل می‌گیرد. آدم‌ها اغلب براساس اشتراکاتی که «فکر می‌کنند» با دیگری دارند، تمایل دارند با دیگری تعامل داشته و اصطلاحاً دوست شوند. همین تصور منشأ شروع و شکل‌گیری بسیاری از دوستی‌هاست که در گذر زمان ممکن است تقویت شده و تبدیل به دوستی‌های چندساله یا چند دهه شود یا که ضعیف شده و رشته محبت و دوستی در گذر زمان یا به‌صورت آنی پاره شود. در دوستی اتفاقات، تجارب و مسائل خوب و بد زیادی شکل گرفته و دوطرف را درگیر می‌کند. همه اینها محتمل و در زندگی روزمره هرکدام از ما یک امر اتفاقی اما معمولی و در مسیر رشد و پرورش است؛ اگر در کنار این دوستی، همچنین حس کنیم پدر و مادرمان هم قویاً پشتیبان ما هستند. بعضی پدر و مادرها از ترس‌های زیادی که علت‌های مختلفی دارد، اگرچه پذیرفته‌اند که کودکشان بازه زمانی قابل‌توجهی از روز را از آنها دور بوده و در مدرسه باشد، اما به کودک اختیار و آزادی کشف و تجربه دوستی و پیدا کردن گروه همسال خود را نمی‌دهند و مانع شکل‌گیری بسیاری از دوستی‌ها می‌شوند. در سر دیگر طیف هم، والدینی هستند که ابداً توجهی به این مسأله نداشته و بیش از اینکه درگیر مسائل پرورشی کودک باشند، درگیر مسائل آموزشی و تکلیف شب بچه‌ها هستند.
خانه دوست کجاست؟
یکی از راهکارهای قابل‌توجه برای نیفتادن والدین از دو لب بام مسأله گروه همسالان فرزندشان، مشاهده‌گری، کنترل غیرمستقیم، گذاشتن قوانین نه‌چندان سختگیرانه، ارتباط میان فردی با والدین دوستان فرزندشان و در نهایت میدان دادن به کودک خود برای انتخاب دوست، بدون ترس و نگرانی است.
در این میان ارتباط میان والدین دو کودک راهکار قابل‌توجهی است. کودک هنگام انتخاب دوست بر مبنای تصور اشتراکاتی که با دیگری دارد و علاقه به دوستی با دیگری آرام آرام متوجه تفاوت‌های اخلاقی، رفتاری و خرده‌فرهنگی دوستش هم خواهد شد که ممکن است او را دلزده از ادامه دوستی کرده یا هراسان کند.
اینجا نقش والدین مهم و پررنگ است. قطعاً خانواده‌ها خرده‌فرهنگ‌های متفاوتی از هم دارند و مشخصاً هیچ دونفری شبیه هم نیستند. اما این نباید کودک را بترساند یا او را از مواجهه با مسائلی که میان او و دوستش پیش می‌آید هراسان کرده و فراری دهد بلکه نیاز است والدین وارد کار شده و با مثلاً برگزاری برنامه‌های مشترک در منزل یکدیگر، یا رفتن به یک تفریح دسته‌جمعی، به دو کودک نشان دهند که آدم‌ها در یک اجتماع با وجود تفاوت‌های زیاد باز هم با هم هستند، یکدیگر را دوست دارند و با هم می‌مانند.
اینجا همان جایی است که اگر والدین حواسشان به آن نباشد، کودک در انزوا، تنها و هراسش باقی مانده و برای حضور در اجتماع همیشه نگرانی خواهد داشت.

یک نفس نه خیلی راحت برای والدین
قطعاً برای همه والدین در یک سن اتفاق نمی‌افتد، اما مسأله جدایی کودک از والدین و تقسیم خوشحالی، غم، قصه‌گویی، بازی، تفریح کردن، درس خواندن و غیره او با دیگری همسال، اتفاقی است که برای والدین نیز خوشایند است. معمولاً با آغاز سال تحصیلی، والدین فکر می‌کنند که حالا دیگر زمان بیشتری برای خودشان دارند و نفس راحتی می‌کشند. اگرچه همین‌طور است، اما تمام بار این حضور اجتماعی کودک، نباید به دوش خود او گذاشته شود. بنابراین در کنار تقسیم تمام مسائل کودک با دوست همسالش، مشاهده‌گری و کنترل غیرمستقیم والدین، کمک می‌کند که اتفاقات ناخوشایند دوستی تبدیل به تجارب مفید برای کودک شود. حالا دیگر کودک با دوست یا دوستان همسالش تجربه حضور در جمعی بدون پدر و مادر را دارد و خاطراتی برای او ساخته می‌شود که مشخصاً خودش و دوستانش در هسته مرکزی آن هستند. او تعامل، تقابل، گذشت، بخشش، فداکاری، محبت و حل مسأله را در همین گروه‌های همسال دوستی مشاهده کرده و یاد می‌گیرد. حالا دیگر تجربه و مشاهده‌گری او از معلم، ناظم، مدیر، پدرومادر و خواهر و برادرش، متفاوت و گویی تکمیل شده است.

رفیق خوب روزها، رفیق روزهای خوب
در کنار تمام مسائلی که گفته شد و مربوط به حال حاضر زندگی و تجربه زندگی کودک در مدرسه و با گروه همسال بود، باید به این اشاره کنم که اثرات و پیامدهای برخی از تجارب و اتفاقات دوستی برای کودک بلندمدت است. برخی دوستی‌ها به لطف رفتار درست والدین تا سال‌ها بعد از مدرسه حتی پابرجا می‌ماند و دیگر همسال بودن و در مدرسه بودن نیست که افراد را به هم نزدیک می‌کند، بلکه سابقه دوستی و گذر از مسائل مختلف دوستی است که دو طرف را به یک سرمایه بزرگ برای هم تبدیل می‌کند، حتی اگر اشتراکات افراد کمتر شده باشد، یکی ازدواج کرده باشد و دیگری متأهل نباشد، یکی بچه داشته باشد و دیگری نه، یکی شاغل باشد و دیگری درحال تحصیل، یکی مدیر یک شرکت فرهنگی باشد و دیگری در بازار شهر برنج بفروشد. در  نهایت باید بگویم معتقدم اگر پدر و مادرها در کنار نگرانی سرمایه مالی برای آینده کودک، نگرانی سرمایه انسانی برای کودکشان هم داشته باشند، کمک بزرگی به او و در واقع افراد یک جامعه در ابعاد مختلف خواهند کرد.