تاریخ و سیاست راوی قصهها
فرجام داستانها در طبع بلند تاریخ
میلیشیا رمانی است سیاسی، تاریخی و اجتماعی. عبارت میلیشیا خود به معنی چریک مردمی است. نیروی شبه نظامی. واژه «شبه نظامی» یک تعریف کلی از «نیروهای به پا خاسته از مردم بومی همان منطقه» و جنگسالار است. اتفاقات رمان در دهه شصت در شهر مشهد رخ داده است. با یک جستوجوی کوتاه در ذهن یادمان میآید که بزرگترین نیروی شبه نظامی در آن دوران گروهک مجاهدین خلق بودند. سازمانی که با ترفندها، حیلهها و سیاستگذاریهای خاص خودشان رویه انقلاب، زندگی مردم و کنشهای سیاسی دولت تازه پای انقلاب را تغییر دادند. و به نام نخبهپروری قشر زیادی از مردم را به سوی تارهای خود کشیدند.
مهدیه جاهد
خبرنگار
رمانی با دو داستان
رمان دو داستان موازی را در خود میپرورد. اول داستان کامران نویسندهای که بر اثر بیماری با مرگ دست و پنجه نرم میکند و دیگری عطا که با نام مستعار فیروز که مرموزانه وارد زندگی کامران میشود و زندگی خودش را روایت میکند. از این رو جذابیت جدیدی برای مخاطب ایجاد کرده است اما شروع داستان دوم روند جذابیت رمان را دچار خدشه کرده است.
داستان دوم در مورد نفوذ گروهک مجاهدین خلق در بین عامه مردم است. شخصیتها کاملاً کلیشهای میشوند. کاراکترها بیشتر از اینکه آدمهای معمولی باشند درگیر نقشهایی که نویسنده برای آنها تعیین میکند، به نقشها و تیپهای از پیش طراحی شده میماند که نویسنده بر قامت افراد داستانش دوخته.
چالشهای پیش روی میلیشیا
بزرگترین چالش پیش روی رمان درگیری شخصیتها با خودشان و انتخابهایشان است. اتفاقاتی که قرار است روی روند سیاه و سفید شدن کاراکترها تأثیر بگذارد اما نه اتقافات اینقدر قدرت تغییر دارند و نه درونیات و گرههای ذهنی و فردی شخصیتها خواننده را قانع میکند که رفتارها، عملها و عکسالعملهای دستکم هر سه شخصیت محوری داستان را بپذیرد. حتی شخصیت نوجوان داستان و علت گرایش او به گروهک مجاهدین آنقدر پیش پا افتاده است که برای مخاطب سبکسرانه و نامعقول و ناکافی به نظر میآید. در جایی که نویسنده میتوانست با پرداخت دقیقتر و توصیفات و دلایل منطقی و محکم به الزام انسجام خانواده اشاره کند تصمیم میگیرد از همان رویههای پرتکرار سریالی استفاده کند.
شخصیت منفی داستان که پروا نام دارد زن است. زنی که تمام نقشههایش را برمبنای زنانگیاش میکشد و تمام رمان و داستان متأثر از نقشههای ذهنی او و مدیریتش است. اما درتمام رمان هیچ اثری از دلایلی که این شخصیت را در این نقطه تعریف شده داستانی نگه داشته وجود ندارد. هیچ سابقه واضحی از علت پیوستن او به سازمان، یا انگیزههای او برای ورود به زندگی پرویز و پسرانش و حتی رابطهاش با عطا وجود ندارد. همچنین انگیزه عطا برای ورود به زندگی نویسندهای که از جامعه، خانواده و حتی کار مورد علاقهاش بریده و خودش را در پرتترین نقطهای که میتوانسته مخفی کرده و رو به مرگ است، کمرنگ و غیرمنطقی است.
نقشه انتقام عطا در ظاهر حساب شده و از مدتها قبل کنار هم چیده شده است؛ اما طی داستان همه چیز اتفاقی و سهوی پیش میرود. آنقدر که سرنوشت پایانی عطا هم اتفاقی است. به طوری که درنهایت خواننده مقوله بدشانسی را برای سرنوشت عطا به کار ببرد.
نویسنده این فصول کیست؟
اما فصل پایانی و پایانبندی رمان به گونهای است که انگار درکل نویسنده آن عوض میشود. ایده لو رفته، حرفهای شعاری و اتفاقات تکراری پایانی باعث دلسردی خواننده از قصه میشود. پایانی که میتوانست جذابتر و نزدیکتر به روند قصه باشد فقط باعث شده خواننده در انتها احساس خسران از خواندن رمان کند.
با اینکه خط روایی داستان بسیارترغیب کننده برای به انتها رساندن آن است و همچنین زاویه دید داستان نو و خلاقانه است اما نوع پرداخت به رفتار گروهک مجاهدین و روایت رفتارها، خصیصههای اخلاقی و منش سازمان در برخورد با افراد نزدیک و حتی مهرههای مهم خود از پیش تعیین شده و تکراری است. هرچه در رمان در مورد سازمان گفته میشود بر خلاف زاویه دید جدید بسیار کهنه و قدیمی است. در حالی که نویسنده میتوانست با توجه به قالب داستانی و کاراکترهایش ترفندهای جذابتر و زاویه روایت نوتری برای معرفی گروهنک منافقین پیاده کند. همچنین روند تغییر و تحت تأثیر قرار گرفتن شخصیتها سردرگم و بیمحتواست. روابط علت و معلولی در داستان کمرنگ و نااستوار است و حد قانع کردن مخاطب را حتی تا رده سنی نوجوان هم نتوانسته برآورده کند.
در پایان...
برخلاف عنوان رمان که جذاب است طرح جلد به شدت بیربط، غیر مربوط به محتوا و حتی زننده است. برداشتی که از عکس جلد رمان میشود به هیچ وجه با سبک و شأن رمان همخوانی ندارد. میلیشیا به قلم مریم رمضانی در 236 صفحه محصول نشر ستارهها، تولید حوزه هنری مشهد است.