یک کارآگاه برای چندین رمان!
درباره یک خلأ دیگر در ادبیات ایرانی...
محمدعلی یزدانیار
دبیرگروه کتاب
mohammadaliyazdanyar@gmail.com
دوسوم از تابستان گذشته است. در این مدت فرصت مناسبی داشتم که بخوانم و بنویسم، گرچه در زمینه خواندن کمابیش موفق بودم، اما هنوز هم در زمینه نوشتن تنبلی میکنم. البته فرق این تابستان با تابستان گذشته -که برای آن یکی هم چنین یادداشتی نوشته بودم- این است که حداقل امسال برای شروع رمان جدیدم، یادداشتهایی برمیدارم که ممکن است در آینده به کارم بیاید. راستش را بخواهید، در ذهنم این است که کار مهمی را در ادبیات ژانری انجام بدهم. کل ماجرا هم از آنجا شروع شد که ایده داستان بلندی به ذهنم رسید بر اساس یکی از کاراکترهای رمان اولم (که اگر خدا بخواهد بزودی منتشر خواهد شد). ایده را با ناشرم، که قبل از آن دوست من است و از لحاظ مسیر ادبی حق پدری به گردنم دارد، مطرح کردم و او استقبال کرد، پیشنهاد داد که میتوانم کاراکتر را تبدیل به یک کارآگاهی بکنم که در داستانهای زیادی حضور دارد. کاری که یکبار گویا قاسم هاشمینژاد با «فیل در تاریکی» قدم در راهش نهاد و به هر دلیلی که بود کارش، در واقع شاهکارش، ادامه پیدا نکرد؛ کاری که نزدیکترین گزینه ما در ادبیات ایران برای چنین موضوعی، جلال آریان است در داستانهای اسماعیل فصیح که او هم بارها خودش و شخصیتش با صدای بلند گفتهاند که «جلال آریان» کارآگاه نیست.
حرفش را در ذهنم سبک و سنگین کردم، دیدم راست میگوید. این یکی را هم باید بگذاریم کنار انواع و اقسام گونههای ادبیات داستانی که در ایران چیز خاصی در موردشان نداریم. باید بگذاریم کنار فانتزی سیاه اساطیری، بگذاریم کنار علمی-تخیلی درست و حسابی، باید بگذاریم کنار داستانهای کمدی استخواندار و باید بگذاریم کنار رمانهای تاریخی که با خیال راحت از کنار همه اینها گذشتهایم و ادبیات داستانی ایران را در یکی، دو محتوا و فرم خاص زندانی کردهایم.
بنابراین من تصمیم گرفتم آن رمان دوم را بنویسم، منتظر بازخوردهایش بمانم و ببینم که آیا به ادامه دادنش میارزد یا نه. اگر بیارزد که خیلی هم خوب و ادامه خواهم داد، اگر هم مطابق تصورم نبود که دوباره از بزرگترهای ادبی خودم راهنمایی خواهم گرفت که کار بهتری فراهم کنم. فعلاً تصمیم مهمی که گرفتهام، این است که برای پر کردن یکی از خلأهای بیشمار در ادبیات ایرانی تلاش خودم را بکنم. برای این مسیر هم باید آن یکی ایدهام در مورد یک «اجتماعینویس خوب» شدن را بگذارم کنار. گویا واقعیت امر این است که هر کسی را برای گرفتن بخش خاصی از ادبیات داستانی در نظر گرفتهاند. راه من هم باید این باشد، هوم؟