انفجار بمب اتم و فروش باربی در بی‌رونقی مساجد

آیه طائبی
دبیر سرویس زندگی

این روزها در بسیاری از محافل و جمع‌های فرهنگی صحبت از اکران فیلم‌های اوپنهایمر و باربی‌ است. من هم مثل بسیاری از شما هنوز هیچ‌کدام از این فیلم‌ها را ندیده‌ام و تنها موضوع‌شان، شیوه پرداخت به داستان و شاید دیدن قسمتی از تریلر آنها نصیبم شده باشد.
اما راستش حالا کار خاصی به اصل ماجرا ندارم. همزمانی این اکران‌ها سؤالی را در ذهن من ایجاد کرد که به پاسخ قطعی و منطقی برایشان نرسیدم. سؤالی که من را درگیر خودش کرد این بود:‌ «آیا اکتشاف اوپنهایمر به خودی خود اتفاق اشتباهی بود؟»، «آیا ساخت یک عروسک در شکل و شمایل باربی، به تنهایی کار غلطی بود؟» غیر از این است که در طول سال، اکتشافات متفاوتی توسط دانشمندان اتفاق می‌افتد و هزاران عروسک متفاوت در دنیا ساخته می‌شود؟ چرا این دو آنقدر حاشیه‌ساز شد؟
این‌طور نیست که تصمیم انسان مسائل را تغییر می‌دهد؟ چاقو یکی از ساخته‌های دست بشر است که وقتی کاربری آن به دست آدمی می‌افتد تعیین می‌کند مفید باشد یا مضر. جان آدمی را نجات دهد یا زندگی‌اش را بگیرد؟
عروسک باربی در زمانی کوتاه محبوب‌ترین عروسک دنیا شناخته شد با آثاری مخرب و زیان‌بخش برای کودکان و نوجوانان. ما هم در مقابل عروسک‌های دارا و سارا را وارد بازار کردیم. آیا دارا و سارا جایگزین باربی شد؟ حتماً و قطعاً خیر. اما کسی هم ریشه‌یابی نکرد چرا؟ و بحث درباره ریشه‌یابی این موضوع از حوصله جمع ما خارج است.
حرفی که می‌خواهم بزنم محکوم به شکست بودن رفتارهای انفعالی‌ است. یک شبکه اجتماعی خارجی با قدرت و دقت ساخته می‌شود، کاربران زیادی از هموطنان ما پیدا می‌کند، بسیاری کسب و کارشان را براساس آن می‌سازند ولی به دلایلی آن شبکه اجتماعی محدود و نمونه وطنی آن مورد ترویج و تبلیغ قرار می‌گیرد؛ آن هم در شرایطی که حتی کوچکترین شباهتی به کیفیت آن گزینه اول ندارد.
یکی از دلایلی که تا این حد با هر موضوعی که ساخته و پرداخته خارج از مرزهای ایران باشد مخالفت وجود دارد، تأثیر فرهنگی آن موارد بر ذهن کودکان، نوجوانان و حتی جوانان ایرانی‌ است.
تأثیرپذیری اجتناب‌ناپذیر است اما الگوسازی و ساخت گزینه برای تأثیرگذاری حتماً کاری شدنی‌ است؛ به شرط آنکه تقلیدی، انحصارطلب و قالب‌زنی نباشد. تفاوت فرهنگی جامعه به رسمیت شناخته شود، تفاوت سلیقه‌ها آزاد باشد و بحث خودی و غیر نباشد.
ما در فرهنگ غنی خودمان جایگاهی داریم به نام مسجد، محلی صمیمی و بدون تکلف برای اجتماع‌های مردمی، فعالیت‌های فرهنگی و ارتقای شخصی. این مفهوم بزرگ تا سال‌ها کارکرد درستی داشت. اما کم‌کم رنگ باخت، عده‌ای مسجد را رقیب فرهنگسرا و سرای‌محله و کافه و پارک دیدند. در این رقابت پیش‌آمده صددرصد شکست با مسجد است.
این در حالی است که اصلاً جایگاه مسجد ورای اینها و موضوعی بسیار یگانه است. مسجد، خانه امن خداست و باید در همان حد و اندازه والا خودش را بداند.
واقعاً امن باشد و آغوش خدا باشد برای همه اقشار جامعه، با هر اعتقاد سیاسی، اجتماعی و حتی شخصی. قطعاً که حرمت مسجد باید توسط افراد رعایت شود. اما حریم مسجد با قوانین خود حضرت حق مشخص می‌شود نه سلیقه متولی و امام جماعت.
مسأله این‌است که نه تنها در مسجد باید امنیت فیزیکی افراد حفظ شود که نکته شاید مهم‌تر حفظ امنیت روانی اشخاص است. اگر شخصی با نگاهی سیاسی، اجتماعی و...متفاوت از امام جماعت وارد مسجد شد، آرامش حضور داشته باشد، مورد توهین، تمسخر یا حتی سنگینی نگاه واقع نشود. امنیت داشته باشد که پناه بیاورد به آغوش خدا. اگر مسجد جایگاه خودش را به‌عنوان حریم امن خدا و آغوش مهربانش به سمت کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان باز نگه‌دارد، می‌توان از این امنیت برای هرگونه فعالیت فرهنگی مفید کمک گرفت، ذهن آدمی در امنیت باز و پذیرا می‌شود. این‌طور دیگر لازم نیست صبر کنیم ببینیم دیگران چه فعالیت مخربی می‌کنند، باعجله عملیاتی برای مقابله با آن طراحی کنیم و در آخر هم همیشه شکست‌خورده ماجرا ما باشیم.