جنگ از نگاه سربـــــــــــــــــــــــــــــــاز دشمن
عشق به امام حسین(ع) نقطه اتصال در جنگ ایران و عراق
مهدیه جاهد
خبرنگار
«بازیدار» روایت جنگ است. جنگ با ایران و ایرانی از دید یک شهروند عراقی، که نوشته خانم محبوبهسادات رضوینیا است.
کتاب روایتی از کودکی تا 30 سالگی سیدعباس موسوی شهروند شیعه عراقی است. زمانی که سیدعباس به سن سربازی میرسد مقارن با جنگ ایران و عراق است. اما او دو بار از مهلکه جنگ و رویارویی با رزمندگان همکیش ایرانی سر باز میزند و از جبهه جنگ فرار میکند. بار سوم به علت اینکه از کودکی پای دیگهای نذری و غذای محرم بزرگ شده بود و آشپزی خوبی داشت او را به اردوگاه اسرای ایرانی میفرستند تا آنجا برای افسران و کادر ارتش اردوگاه آشپزی کند. این نقطه عطف داستان است. در این اردوگاه سیدعباس با ایرانیها حشر و نشر بیشتری پیدا میکند و باب آشناییاش با ابوترابی باعث ایجاد رابطه مرید و مرادی بین این دو سید میشود. یکی سید آزادگان ایرانی و دیگری سیدعباس عراقی.
معنی عنوان کتاب را شاید کسانی جز کبوتربازهای حرفهای متوجه نشوند. یا شاید در اولین برخورد بر مبنای طرح جلد تصور شود اسم یک منطقه نظامی یا جغرافیایی باشد. اما در همان ابتدای کتاب نویسنده توضیح مختصری در مورد معنای نام کتاب آورده است که گره ذهنی مخاطب را باز کند. اما همین هم کفایت فهم ربط عنوان با محتوای کتاب قطور حدوداً 500 صفحهای بازیدار را نمیدهد.
بازیدار طراحی جلد شکیلی دارد. طرح با محتوای کتاب تقریباً همخوانی دارد اما با عنوان نه. با توجه به نام کمتر استفاده شده و دور از ذهن برای مخاطب، اگر در طراحی جلد هم اثری از تفهیم معنای عنوان به مخاطب پیدا کرد، بهتر میبود.
ما با 470 صفحه اطلاعاتی از راوی طرف هستیم که شاید نیم بیشتر این اطلاعات اضافی، بیمورد و حتی کسل کننده است.
زیر عنوان کتاب جنگ به روایت یک شهروند عراقی است اما در واقع نیمی از 20 فصل کتاب به زندگینامه راوی اختصاص دارد.
نه اینکه اثری از جنگ در کتاب نباشد، در قسمتهای زیادی و با محتوای روایت نسبتاً پر تکراری از نحوه ورود نیروها به ارتش عراق و رویارویی ارتش با مردم خود عراق و نحوه برخورد افسران و ژنرالهای ارتشی با سربازان در کتاب آمده است. اما همین میزان خاطرات برای پیشبرد کتاب کافی به نظر میآمد و اگر بسیاری از این فصول و روایتهای شخصی حذف شود خللی به اصل کتاب وارد نمیکند.
خانم رضوینیا گویا به خاطر ارادتی که به راوی پیدا کرده است خود را ملزم کرده زندگی او را با تمام جزئیات بیان کند. هر چند که بیان آنها باعث شود سرنوشت و آینده راوی ناگفته بماند. این در حالی است که پس از 30 سالگی سید عباس و موقعیت شغلی او درکشور پر حادثهای مثل عراق روایت بهتری را از جنگ بیان میکرد.
دیگر اینکه نویسنده طبق گفته خودش در مقدمه به خاطر حفظ امانت تمام دیالوگها و گفتوگوهایی را که از زبان راوی است با همان لهجه شکسته و بسته نیمه فارسی نیمه عربی آورده است. به این صورت که مخاطب در تمام کتاب در حال خواندن رسمی نوشته است و ناگهان وقتی به گفتوگوها میرسد با فارسی لهجه دری مواجه میشود. این اتفاق هم تمرکز خواننده را از متن دور میکند و هم در بسیاری از مواقع باعث سخت خوانی و ناخوانایی گفتوگو شده است. در متن کتابی که نزدیک به 500 صفحه است و نیمیاز کتاب گفتوگو از زبان راوی است، این سبک نگارش خسته کننده و کسل کننده است و خواندنش را رنجآور کرده است. برای همین ممکن است خواننده از روی گفتوگوها بپرد یا حوصله خواندن کتاب تا آخر را نکند.
خانم رضوینیا همچنین در «گفتار نویسنده» ذکر کردهاند که مصاحبهشان از کودکی تا 30 سالگی سید عباس یعنی زمانی که مدت خدمتش در ارتش عراق پایان میپذیرد انجام شده و بقیه زندگینامه سید که مربوط به انتفاضه شعبانیه، اشتغال سید عباس بهعنوان آشپز در سفارت ایران در بغداد و جنگ با داعش است ناتمام مانده. وجود عکسها از این خاطرات فقدان آن را بخوبی نمایش میدهد.
کتاب در 20 فصل نوشته شده است که البته بعد از فصل 2 وارد فصل 4 میشود. یعنی کتاب فصل3 ندارد. و مشخص هم نیست که این کار عمدی است یا سهوی.عناوین فصل بندیها هم آنچه باید را به مخاطب القا نمیکند و میتوانست عنوانبندی بهتری داشته باشد. عناوین همه با اسم اشخاص برجسته هر فصل نامگذاری شده است.
در هر صورت بازیدار با 470 صفحه به انضمام چند صفحه عکس و نقشه نتوانسته است درونمایه مد نظرش را به مخاطب برساند و پس از خواندن کتاب خواننده جز احساس خستگی و علم لاینتفع حس دیگری نخواهد داشت. این کتاب توسط انتشارات سوره مهر وارد بازار نشر شده است.