میلان کوندرا هم از دنیا رفت

درگذشت غول یکی مانده به آخر!

بله، جناب استاد بزرگوار میلان کوندرا هم بار و بنه را بسته و به دیار باقی شتافتند، حالا فکر کنم از نویسندگان عصر غول‌ها فقط دوست عزیزمان آقای ماریو بارگاس یوسا در دنیای فانی باقی مانده باشد. به مناسبت درگذشت این نویسنده شهیر و بزرگ، نگاهی به زندگی و آثار او انداخته‌ایم.

زندگی ادبی میلان کوندرا چگونه گذشت؟

میلان کوندرا فعالیت ادبی‌اش را خیلی زود و در نوجوانی با نوشتن شعر آغاز کرد. او چندین مجموعه شعر را در دهه 1950 به چاپ رساند که بعداً به دلیل لحن کنایی و جنسی از انتشار آنها جلوگیری شد. میلان کوندرا، باوجود دوران اول کاری‌اش که در قالب شعر به طرفداری از ایده کمونیسم ‌پرداخته بود، در ادامه  در رمان‌هایش از هر نوع طبقه‌بندی ایدئولوژیک می‌گریزد و سعی و تلاشش بر این است که نویسنده‌ای باشد متعهد به داستان و فلسفه شخصی خودش. او پس از چند داستان کوتاه و یک نمایشنامه تک‌پرده‌ای بسیار موفق به نام «صاحبان کلیدها»، رمان «شوخی»، اولین رمان و یکی از بزرگ‌ترین آثارش، را در سال 1967 منتشر کرد. این رمان به چندین زبان دنیا ترجمه شد و برای او شهرت زیادی به دنبال آورد. «زندگی جای دیگری است» دومین رمان وی، به دلیل سخت‌گیری‌های حزب کمونیست در چک اجازه انتشار نیافت، این البته سرنوشتی است که در ادامه برای او تبدیل به یک روند عادی می‌شود. میلان کوندرا که برای انتشار آثارش در کشورش با موانع زیادی رو‌به‌رو بود، از سال 1993 به بعد رمان‌های خود را به زبان فرانسه نوشته است تا یک بار برای همیشه مشکلش را با سرزمین مادری خودش حتی به قیمت پاک کردن صورت مسأله حل کند. البته اگر در نظر بگیریم که چاپ و انتشار آثار میلان کوندرا تا سال 1989 در سرزمین مادری‌اش ممنوع بود و او هم ساکن فرانسه، فرانسوی نوشتن او عملی بسیار منطقی و حتی بدیهی به نظر می‌رسد. بین سال‌های 1985 تا 1987، او بازنگری ترجمه‌های فرانسوی آثار قبلی‌اش را خودش انجام داد. کوندرا آثار مهمی مثل «بار هستی» «جاودانگی» «کتاب خنده و فراموشی» و «میهمانی خداحافظی» را به رشته تحریر درآورد. او متأسفانه در تاریخ یازدهم جولای 2023 دیده از جهان فروبست.

 

زندگی میلان کوندرا بر چه منوالی بود؟

میلان کوندرا نویسنده‌ اخیراً خدابیامرز اهل چکسلواکی، در شهر برنو به دنیا آمد. پدرش موسیقیدان و پیانیست معروفی بود و ریاست آکادمی موسیقی جاناسک در برنو را برعهده داشت. میلان کوندرا نیز چون علاقه‌مند بود که از پدر نشانی داشته باشد و بیگانه نخوانندش، نواختن پیانو را از پدر آموخت و بعداً به تحصیل موسیقی‌شناسی پرداخت. فهم و درک موسیقی البته تأثیر خودش را سفت و محکم روی آثار او گذاشت. میلان کوندرا به نسلی از جوانان تعلق دارد که متأثر از تجربه جنگ جهانی دوم بودند و مانند خیلی از آنها در دوره نوجوانی به حزب کمونیست چک پیوست. تحصیلاتش را در رشته ادبیات و زیبایی‌شناسی در دانشکده هنر دانشگاه چارلز در پراگ گذراند و پس از آن به دانشکده فیلم آکادمی هنرهای نمایشی پراگ منتقل شد. او مدتی از حزب کمونیست اخراج شد. میلان کوندرا پس از فارغ‌التحصیلی در سال 1952، در دانشکده فیلم به‌عنوان مدرس ادبیات جهان مشغول به کار شد. در سال 1956، مجدداً در حزب پذیرفته شد ولی نهایتاً در 1970 برای بار دوم از حزب اخراجش کردند. البته برای میلان کوندرا که در کنار دیگر جوانان و روشنفکران کشورش، در جنبش بهار پراگ فعالیت می‌کرد این اخراج و اخراج بازی‌ها مسأله عجیبی نبود. اگر هم نمی‌دانید بهار پراگ چیست عارضم به خدمت گرامی و بزرگوارتان که بهار پراگ، دوره کوتاهی از اصلاحات دموکراتیک در چکسلواکی در سال 1968 بود که با حمله شوروی به شکست انجامید. البته گفته شده است که کوندرا تا انتها به کمونیسم متعهد ماند و در عین حال به انتقاد از عملکرد همفکرانش پرداخت. این صداقت و روراستی برای او نتیجه فاجعه‌باری به همراه داشت، انتشار آثارش ممنوع و چندی بعد از کشورش اخراج و سلب تابعیت شد. او به فرانسه مهاجرت کرد و مدتی بعد تابعیت آن کشور را پذیرفت.

 

بار هستی

این کتاب که با نام «سبکی تحمل‌ناپذیر هستی» نیز شناخته می‌شود، در سال 1984 نوشته شد. داستان این کتاب در مورد دو زن، دو مرد و یک سگ و زندگی آنها در دوران جنبش بهار پراگ است. کتاب به زندگی درونی این افراد با محور عشق، تعهد و سیاست می‌پردازد. توما، شخصیت اصلی رمان، یک جراح است که با زنان زیادی ارتباط دارد، در این میان در یک مواجهه تصادفی، عاشق دختر فقیر و ساده‌ای به نام ترزا می‌شود. توما همزمان روابطش با زنان دیگر را نیز ادامه می‌دهد. از جمله با سابینا، زن نقاشی که همچون توما علاقه‌ای به رابطه متعهدانه ندارد. زندگی شخصیت‌های داستان در میانه تضادهای وجودی بین سبُکی زندگی و اتفاقات و سنگینی انتخاب‌های فردی می‌گذرد. گویا که زندگی تنها در این میانه جریان دارد.

 

میهمانی خداحافظی

کتاب میهمانی خداحافظی اولین بار در سال 1972 چاپ شد. در این داستان طنزآمیز و به یاد ماندنی که در شهری قدیمی در اروپای مرکزی می‌گذرد، هشت شخصیت وارد ماجرایی جالب می‌شوند: پرستاری زیبا و نامزد سابقش؛ مردی عجیب و غریب که پزشک زنان و زایمان است؛ یک امریکایی ثروتمند که هم اخلاق گراست و هم بی‌اخلاق؛ نوازنده‌ای معروف و همسر زیبا و بسیار شکاک او و مردی که قبلاً یک زندانی سیاسی بوده و اکنون می‌خواهد از کشور خارج شود. رمان میهمانی خداحافظی که بدون شک جزو درخشان‌ترین و سرگرم‌کننده‌ترین رمان‌های کوندرا به حساب می‌آید، به شکلی جذاب و متفاوت به اساسی‌ترین سؤالات بشر می‌پردازد.

 

شوخی

کتاب شوخی به داستان زندگی مردی به نام لودویک یان می‌پردازد. این اثر، ماجراهای اتفاق افتاده برای لودویک از دوران بلوغ تا 37سالگی را پی می‌گیرد اما به صورت خطی این اتفاقات را روایت نمی‌کند و در عوض، بر چگونگی تأثیر کارهای یان بر دیگران و اطرافیان نزدیک به او تمرکز دارد. این رمان درخشان که درباره عشقی نافرجام و انتقامی به ثمر نرسیده است، در بسیاری از موارد به خاطر اشارات و مفاهیم سیاسی‌اش مورد توجه قرار گرفته است. اما اکنون، پس از گذشت چندین دهه از انتشار اولیه کتاب و سال‌ها پس از فروپاشی حکومت دست نشانده چکسلواکی، می‌توان این اشارات سیاسی را آزادانه تجزیه و تحلیل کرد و آنها را جزو ارزش‌های کتاب به حساب آورد. رمان شوخی، اثری بزرگ، تفکربرانگیز و تکان دهنده است که به مسأله جاودانه هستی انسان، نگاهی نو می‌اندازد.

 

جاودانگی

این رمان طولانی‌ترین و فلسفی‌ترین رمان میلان کوندرا است، ولی با وجود عمیق بودن، همچنان زبان طنز و کنایه‌آمیزی دارد. جاودانگی رمانی است در هفت قسمت. شخصیت محوری داستان زنی به نام اگنس و احساس تنهایی اوست. در این داستان با نوعی رمان پست‌مدرنیستی رو‌به‌رو هستیم که قصه چندانی ندارد ولی مسائل و درگیری‌های ذهنی شخصیت‌های انسانی در آن محوریت دارند.