زن تنها، قربانی خشم راننده تاکسی اینترنتی شد

مرضیه همایونی/ راننده تاکسی اینترنتی وقتی فهمید زن مورد علاقه‌اش قصد ازدواج با او را ندارد در اقدامی هولناک وی را به قتل رساند و سپس به کلانتری رفت و خود را تسلیم کرد.
به گزارش ایران، حوالی ظهر چهارشنبه گذشته ساکنان یک ساختمان در محله نارمک تهران بدن نیمه جان و خونین زن همسایه را که در راه پله‌ها افتاده بود به بیمارستان رساندند. اما زن جوان ساعتی بعد بر اثر خونریزی شدید جان باخت. بدین ترتیب موضوع به پلیس اعلام شد. حدود ساعت 4:30 عصر بود که مأموران کلانتری 127 نارمک در تماس با بازپرس وحید ناصری خبر قتل این زن را گزارش کردند.
به دنبال این تماس بازپرس جنایی و تیم بررسی صحنه جرم، راهی محل شده و تحقیقات در این رابطه آغاز شد. با شناسایی هویت وی و محل سکونتش تیم جنایی به تحقیق از همسایه‌های مقتول پرداختند. یکی از آنها در تحقیقات اولیه گفت: فتانه حدود 37 سال داشت او از همسرش جدا شده و یک فرزند هم داشت اما ظاهراً فرزندش با شوهرش زندگی می‌کرد. فتانه هم به تنهایی در این خانه زندگی می‌کرد اما مرد میانسالی که راننده تاکسی اینترنتی بود، به خانه‌اش رفت و آمد داشت. روز حادثه صدای درگیری او را از راه پله‌ها شنیدم وقتی خودم را به پله‌های طبقه دوم رساندم با بدن خونین فتانه مواجه شدم در همین موقع مرد میانسال با دیدن من سراسیمه از پله‌ها پایین رفت و فرار کرد.
در حالی که ردیابی‌ها برای دستگیری مرد میانسال ادامه داشت حدود 4 ساعت بعد از این جنایت خبر رسید که وی خودش را به پلیس معرفی کرده و تسلیم شده است.
 
گفت‌و‌گو با متهم
چه شد که بین شما اختلاف به وجود آمد؟
در این چهار سال با هم ارتباط خوبی داشتیم من هزینه‌هایش را تأمین می‌کردم و او هم به من علاقه داشت اما از چند هفته قبل متوجه شدم رفتارش کمی تغییر کرده تا اینکه چند روز قبل فتانه گفت می‌خواهد مدتی به شهرستان برود و بچه‌اش را ببیند و کنار خانواده‌اش باشد من هم باور کردم. چند روزی که گذشت یک روز همسایه‌اش به من زنگ زد و گفت فتانه اصلاً به شهرستان نرفته و تهران بوده است. از شنیدن این حرف خیلی تعجب کردم. با عصبانیت به او زنگ زدم. وقتی موضوع را گفتم در کمال ناباوری به من گفت که دیگر مرا نمی‌خواهد و هر چه بین ما بوده تمام شده است.
بعد تصمیم گرفتی او را بکشی؟
نه تصمیم گرفتم خودم را بکشم اما قبل از اینکه شاهرگم را بزنم؛ با خودم گفتم حرف‌های نگفته زیادی با فتانه دارم. باید از او بپرسم چرا این کار را با من کرده است. از طرفی 70 میلیون تومان پول در این مدت به او داده بودم تا برایم پس‌انداز کند، باید پول‌هایم را هم از او می‌گرفتم. حالا که مرا نمی‌خواست باید پول‌هایم را برمی‌گرداند.
با او تماس گرفتم و گفتم می‌خواهم او را برای آخرین بار ببینم. درنهایت فتانه قبول کرد و برای آخرین دیدار راهی خانه‌اش شدم. فتانه خودش در ورودی را برایم باز کرد و وارد ساختمان شده و در راه پله‌ها به او گفتم حالا که می‌خواهی بروی پولی که دستت امانت بود را برگردان. اما با کمال خونسردی گفت پولی دست من نداری بعد هم گفت دیگر نمی‌خواهد مرا ببیند و تصمیم به ازدواج دارد. آنقدر از شنیدن این حرف‌ها عصبانی شدم که یک دفعه چاقو را بیرون آوردم و او را زدم.

 

جستجو
آرشیو تاریخی