مناسبات محمدرضا پهلوی و انگلستان به روایت اسدالله علم
از واگذاری بحرین تا سفارش پاته جگر غاز برای ملکه
28 تیر، هم نقطه عطف قیام آیتالله کاشانی علیه انگلیس در سال 1331 و هم سالروز انتصاب نخستوزیری انگلوفیل در 1341 به نام اسدالله علم است. رژیم پهلوی با برنامهریزی و حمایت دولت انگلستان به منظور نابودی تمامی عناصر مقاومت و ایستادگی ملت ایران در مقابل سیاستهای تجاوزگرانه آن دولت استعمارگر و نیز تحکیم سلطه نامشروع پیر استعمار به قدرت رسید. در طول دوران سلطنت رضاخان سلطه نامشروع آنان ادامه یافت. پیوند انگلستان با شوروی کمونیستی در جنگ جهانی دوم و لزوم اشغال ایران، انگلیسیها را به این نتیجه رساند که برای تأمین نظر شریک جدید و نیز غیر ممکن بودن تحمل همزمان رژیم دیکتاتوری و اشغال از سوی جامعه ایرانی آماده انقلاب، به خدمت رضاخان خاتمه داده و در اقدامی بدون ریسک فرزند او را به تخت سلطنت بنشانند. این رفتار انگلیسیها باعث شد شاه جدید ضمن تبعیت از سیاستهای انگلیس همواره از آنان بیمناک بوده و به دنبال تکیه گاه محکمتری باشد. به همین جهت از همان ابتدا تلاش کرد با امریکاییها روابطی صمیمانه برقرار نماید. با کمرنگ شدن قدرت جهانی انگلیس وابستگی شاه به امریکا بیشتر شد اما همچنان از سایه روباه حیلهگر هراس داشت؛ به همین دلیل همواره تلاش میکرد نظر آنان را نیز به خود جلب کند. حضور فردی نظیر علم در کنار شاه با توجه به وابستگی آشکار خاندان علم به انگلستان به همین منظور بود. در یادداشتهای علم و نیز خاطرات به جا مانده از سفرای انگلیس و نیز اسناد موجود این رابطه مبتنی بر ترس و طمع به وضوح آشکار میشود. به بهانه 28 تیر، برخی موارد از این دست را در یادداشتهای علم مرور میکنیم.
یکشنبه، 3 فروردین 1348
ما منافع نفتی شما را حفظ خواهیم کرد؟
سفیر انگلیس به دیدنم آمد. به او گفتم مادامی که سرنوشت جزایر تنب و ابوموسی روشن نشود، نخواهیم توانست به توافق درباره بحرین نائل شویم. پاسخ داد در این صورت داریم وقتمان را تلف میکنیم. گفتم: عیبی ندارد، سپس پیشنهاد کرد همان طور که با شیخ رأسالخیمه تماس گرفتیم، با شیخ شارجه نیز تماس بگیریم. در صورتی که معاملهای صورت بگیرد انگلیسیها از ما پشتیبانی خواهند کرد. گفتم این پیشنهاد را به عرض شاه خواهم رساند ولی خودم در وضعی نیستم که درباره آن اظهار نظر کنم.
سفیر انگیس امروز راغبتر از ملاقات قبلی بود که حل مسأله بحرین را به پیشنهادهای مربوط به جزایر مرتبط سازد و خاطرنشان کرد که اگر ایران به تأسیس فدراسیون امارات عربی کمک کند، در این صورت ما (ایران) خواهیم توانست به دعوت و از جانب فدراسیون جزایر را تصرف کنیم، بیآنکه ترس از واکنش شدید عربها داشته باشیم. گفتم «بی پرده بگویم من اعتماد خود را به پیشبینیهای شما از دست دادهام. شش سال پیش. خود جنابعالی. به من گفتید که دست کم تا بیست سال دیگر ما محکمترین تعهدات را نسبت به شیوخ خواهیم داشت و هر گونه دخالت خارجی به خاک آنها را حمله مستقیم به منافع بریتانیا تلقی خواهیم کرد. هنوز پنج سال نگذشته بود که انگلستان خروج کامل خود را از خلیج فارس اعلام کرد. شما و کشورهای غربی عموماً فقط در فکر منافع نفتیتان هستید، منافعی که ایران به خوبی قادر است از جانب شما حفظ کند.» سفیر چیزی نگفت ولی من بر این باورم که دولتهای غربی در ته دلشان از ایران واهمه دارند و مایل نیستند ما بر خلیج فارس تسلط داشته باشیم. اکنون باید انتظار را پیشه کنیم که چه خواهد شد.
در شرفیابی امروز غروب به حضور شاه به این نکته اشاره کردم. شاه بشدت نسبت به من خشمگین شد. گرفتاری من این است که خیلی با او رک و راست هستم. دیگران فقط چیزهایی را به او میگویند که مایل است بشنود ولی من چنین وسواسی ندارم. در پایان شرفیابی شاه اعلام کرد در صورتی که خبر قطعی درباره سفر آیندهاش به امریکا یا سفر نیکسون به ایران دریافت نکند، به نیکسون نامهای خواهد نوشت و موضع ما را در مذاکرات نفت و مسأله بحرین و خلیج فارس به اطلاع او خواهد رساند.
سهشنبه، 2 خرداد 1351
ایران قابل اعتمادترین متحد انگلیس در منطقه
شاه از دیدگاه انگلیسیها در این اواخر بسیار خرسند است و گفت: «اروپاییتر شدهاند و در نتیجه برداشتشان نسبت به ما تغییر کرده و صمیمانهتر شده است.» پاسخ دادم چون ایران قابل اعتمادترین متحد آنها در منطقه است.
دوشنبه، 19 تیر 1351
تمجید نخستوزیر انگلیس از شاه
از مدتها پیش سفیر انگلیس اصرار داشته که ناهار میهمان او باشم. سرانجام پذیرفتم. هر چند که وضع مزاجی سالمی ندارم. گله دارد که با همکار قبلیاش روابط نزدیکتری داشتهام تا با او. که حقیقت دارد. سفیر قبلی مردی دوست داشتنی بود، وجوه تشابه بیشتری با من داشت [...] او میگفت «به طوری که ملاحظه میکنید، ما تمام تخم مرغهایمان را در یک سبد گذاشتهایم و احیاناً اگر گاهی انتقادی میکنم علتش فقط این است جلوی مشکلات آتیه ایران و لاجرم برای کشور خودم را بگیرم.»
تعریف کرد که یک بار در مأموریتش در پاریس از طرف وزارت خارجه به او دستور داده شده بود که مطالعهای در مورد شخصیت دوگل به عمل آورد. او معتقد است که دوگل از بسیاری جهات به شاه شبیه بود. ژنرال دوگل اعلام کرده بود که او فرانسه است و شاه هم درست همین گونه درباره ایران میاندیشد. من کاملاً با او موافق بودم و به عنوان یک مثال، مورد کاخ کیش را شرح دادم. وقتی سند کاخ را به شاه تقدیم کردم و آن را به نام او نامگذاری کردم، آنها را به صورتم پرت کرد و گفت: «چرا میخواهی مرا صاحب یک تکه زمین ناقابل بکنی. بیآنکه بخواهم ادعای مالکیت خصوصی قطعه زمینی را بکنم تمام این مملکت به من تعلق دارد. همه چیز در اختیار یک رهبر قدرتمند است. و اما در مورد قدرت خودم، سند و این قبیل اوراق بیاهمیت چیزی بر من نمیافزایند.» سفیر در ادامه صحبتش گفت که ممکن است شاه در خطاهایش هم به دوگل شباهت داشته باشد، یکدندگی و خودسری. گفتم «احتمالاً، ولی هنوز علامتی از آن را ندیدهام. در حال حاضر شاه قدرتش را با آرامش، منطق و دوراندیشی به کار میگیرد.»
سهشنبه، 20 تیر 1351
تلاش خواهم کرد پیشبینی سفیر انگلیس درست از آب دربیاید؟
با گزارش گفتوگویم با سفیر انگلیس آغاز کردم. شاه با دقت به تمام گفتوگو گوش داد، اگرچه وظیفه من آن است که چیزی را از او مخفی نکنم، ولی کوشیدم کلمات سفیر را در نهایت ادب و نزاکت بیان کنم. مثلاً گفتم که او تفاوت بسیار زیادی بین اعلیحضرت و دوگل قائل شد و گفت که «شاه در جوانی تجارب بیشتری کسب کرده است.» و به قول سفیر، «از این رو هرگز به یکدندگی و خودسری دوگل نخواهید رسید.» شاه تأیید کرد و گفت «من تمام کوششم را خواهم کرد که این پیشبینی درست از آب دربیاید، حتی در پیری و فرتوتی.»
سهشنبه، 7 شهریور 1351
اهمیت مضاعف گفته انگلیسیها
تبلیغات مربوط به دادگاه علنی تروریستها شورش در آمده است. به حدی خبرنگار و عکاس و گروههای تلویزیونی دعوت کردهایم که به سرعت مضحکه تمام جهان شدهایم. یک خبرنگار بیبیسی آن را «محاکمه نمایشی» خوانده که شاه را بسیار عصبانی کرده است. پریروز از من پرسید متن خبر بیبیسی را خواندهام و چون نخوانده بودم، قول دادم در اسرع وقت بخوانم.
بار دیگر، سر شام در کاخ ملکه مادر، شاه نظرم را درباره گزارش بیبیسی پرسید. گفتم «اهمیت زیادی نداشت. فقط به واقعیتها پرداختند. در اینجا نسخهای از گزارش را درآورد و شروع کرد به خواندن بخشهایی از آن. مطالب مربوط بود به حرفهای دادستان که حمله جانانهای به تروریسم در کل کرده بود، بی آنکه حتی یک بار هم به اتهامات علیه متهم بپردازد. شاه گفت «بسیار خوب و شما به این میگویید بیاهمیت»، گفتم
بله، گزارش عین واقعیت است.» گفت «پس حالا فهمیدیم. حالا دیگر میدانیم که عین واقعیت از نظر بعضی اشخاص یعنی چه؟» و سپس بارانی از فحش و ناسزا بر سر من بارید و چنان فریاد میزد که مادرش و تمام خانواده سلطنتی از وحشت نفسهایشان را در سینه حبس کرده بودند. خود من هم حیرت کرده بودم، نه تنها به این خاطر که گزارش کاملاً حقیقت داشت، بلکه به سبب اینکه موضوع بسیار بیاهمیت بود. تا به حال سابقه نداشته که شاه این طور به من فحاشی کند، با وجود این آرامشم را حفظ کردم.
سهشنبه، 11 مهر 1351
صمیمیت و نفوذ انگلیسیها
سفیر انگلیس بعد از ناهار به دیدنم آمد. به او گفتم که ما از بیانیه شیخ زاید مبنی بر برقراری روابط دیپلماتیک با ایران بسیار خشنودیم. بنا به گزارش سفیرمان دقیقاً رونوشت متنی است که ما خودمان تأیید کرده بودیم؛ که نشانه صمیمیت و نفوذ انگلیسیهاست. طبق دستورم، مسأله تانکهای چیفتن را مطرح کردم. اظهارنظرم درباره ابوظبی باعث شد که سفیر از شادی در پوست نگنجد؛ اعلام داشت پیغامم از چنان اهمیتی برخوردار است که بلافاصله آن را به وزیر خارجه و نخستوزیر در لندن ابلاغ میکند. اما در مورد تانکها اظهار داشت که نمایندهای از وزارت دفاع انگلیس بزودی به ایران خواهد آمد تا تضمین کتبی بدهد که هرگونه جرح و تعدیل ضروری بدون کمترین هزینه انجام خواهد گرفت.
شنبه، 22 اردیبهشت 1352
بیاعتنایی به توصیههای شاه درباره پاکستان و بنگلادش
بوتو اعلام آمادگی کرده است تا وارد مذاکرات مستقیم با بنگلادش شود، با اینکه پاکستان هنوز آن کشور را به رسمیت نشناخته است. بر همین اساس، شاه پیشنهاد کرده که پاکستان کنفرانسی با حضور هند و پاکستان برگزار کند تا اختلافات فیمابین را بررسی کرده، و کسی چه میداند، شاید هم حتی بتواند مشکلات را حل نمایند. شاه گفت «بوتو این پیشنهاد را پذیرفته است. باید با سفیر انگلیس تماس بگیرید. به او بگویید که زمان آن فرا رسیده که دولتش به عنوان میانجی عمل کند. آنها باید در راه انداختن این کنفرانس نقشی بازی کنند.» بعد اظهار تعجب کرد که روزنامههای صبح ذکری ازسخنرانی او سر شام به میان نیاوردهاند. توضیح دادم که نسخه آن بعد از اینکه روزنامهها زیر چاپ رفته بودند به دست آنها رسیده است، روزنامههای عصر آن را چاپ خواهند کرد.
پیام شاه را به سفیر انگلیس ابلاغ کردم، که ادعا کرد برای دولت او صحیح نبود که مداخله کند چون پاکستان و هند همین حالا هم با یکدیگر در تماس مستقیم هستند. ضمناً خاطرنشان کرد که بنگلادشیها تا زمانی که پاکستان آنها را از نظر دیپلماتیک به رسمیت نشناسد و از جمله با اسکان مجدد آوارگان بیهاری موافقت نکند، از هر گونه مذاکراتی با این کشور خودداری میکنند.
یکشنبه، 10 تیر 1352
کاپیتولاسیون برای انگلیسیها!
بعد از ناهار با کاردار انگلیس ملاقات کردم. اظهار داشت که وزارت خارجهاش مشغول بررسی وضع مستشاران امریکایی در ایران است تا ببیند آیا میتوان موقعیت مشابهی به نیروهای انگلیسی مستقر در خلیج فارس اعطا کرد. آن وقت از تصمیم دولت ما برای خرید تانکهای اسکورپیون ابراز خشنودی کرد.
یکشنبه، 15 مهر 1352
منظورشان از احتمال انقلاب چیست؟
با اشاره به پخش برنامهای در بیبی سی، اظهار داشت «حرامزادهها در کمال وقاحت میگویند که احتمال انقلاب در ایران کاهش یافته است چون با این همه سلاحهای جدیدی که ما خریدهایم، ارتش میتواند هرگونه قیامی را سرکوب کند. منظورشان از احتمال انقلاب چیست؟ کشاورزان و کارگران ما راضیتر از آن هستند که هرگز به فکر انقلابی شدن بیفتند.» همان طور هم از مقالهای در تایمز مالی، که مشکلات ما را در ارتباط با تورم تشریح میکند، عصبانی است.
پنجشنبه، 19 مهر 1352
انگلیسیها را معطل نکن!
ملاقاتی را که شب گذشته با سفیر انگلیس داشتم گزارش دادم. ظاهراً سفیر انگلیس در چند روز گذشته تمایلی به تماس با من نداشته است، چون احساس میکرده از چیزی دلخورم. میگوید که هروقت من عصبانی هستم نشانه این است که شاه مکدر است. در این طور مواقع بهتر است از من حذر کرد. لیکن دیروز او سلوین لوید را در شرفیابی به حضور شاه همراهی کرد که آنها را با لبخندی گشاده پذیرفت. سفیر فوراً فهمیده بود که روحیه من هم بهتر شده است. این حرفها خیلی برای شاه جالب بود و پرسید سفیر چه میخواست. پاسخ دادم اولاً مایل بود اخبار جنگ اعراب و اسرائیل را بدهد. ثانیاً مرا به شامی برای ملاقات با سلوین لوید دعوت کرد که من دعوت را رد کردم. ثالثاً از من خواست که برای گفتوگوی مفصلتری با یکدیگر ملاقات کنیم، اما من جواب دادم که تا هفته دیگر برای پذیرفتن او وقت ندارم. شاه گفت «شما هم بعضی وقتها مبالغه میکنید. اگر میخواهد بگذارید به دیدنتان بیاید.»
دوشنبه، 30 مهر 1352
صورت غذا برای ملکه انگلیس
صورت غذای ناهار فردا را که به افتخار ملکه انگلستان برگزار میشد، تقدیم کردم. شاه تقریباً همه چیز را عوض کرد و به عنوان مثال اصرار داشت که ملکه از خاویار بدش میآید و به جای آن باید با پاته جگر غاز پذیرایی شود.
پنجشنبه، 15 آذر 1352
حفاظت از شاه در سفر به آفریقا
دیشب برنامه بخش فارسی رادیوی بیبیسی گزارشی را پخش کرد که ادعا میکرد شورشیان بلوچ در پاکستان با استفاده از پول، هلیکوپترها و نیروهای شاه سرکوب میشوند، این امر موجب برانگیختن احساسات خصمانه در میان سکنه بلوچ و پاتان شده است. شاه از این موضوع ابراز تعجب کرد... بعد سفر شاه را به خارج و نگرانیهای خودم را درباره ترتیبات امنیتی پیش کشیدیم. پیشنهاد کردم که برای قسمتهای مختلف سفرش از سازمان اطلاعاتی فرانسه در سنگال، انگلیسیها در کنیا، سیا در سودان کمک بخواهیم.
یکشنبه، 21 دی 1354
دزدی سر گردنه به سبک انگلیسیها
قراردادی که برای تعدادی ساختمانهای مسکونی نظامی با یک شرکت انگلیسی توافق کردهایم چیزی از دزدی سر گردنه کم ندارد. اشاره کردم که آنها در عمل 600 میلیون دلار از پیشنهادات رقبا بیشتر میخواهند. انتظار داشتم شاه دستور توقف آن را بدهد، اما با اینکه به دقت به حرفهای من گوش داد، اظهارنظری نکرد؟ شاید خیال دارد از طریق دولت عمل کند. یا شاید هم آن را به عنوان باجی تلقی میکند که باید به انگلیسیها داد تا آنها را ترغیب کند نفت بیشتری از ما بخرند.
سهشنبه، 30 دی 1354
تسهیلات برای جاسوسی انگلیسیها
گزارش دادم که انگلیسیها اجازه میخواهند به مدت سه روز پنج ساعت در روز هواپیماهای جاسوسیشان بین آستارا و ارومیه پرواز کنند. امیدوارند جابه جایی نیرو توسط ارتش سرخ در ماوراء قفقاز را تحت نظر بگیرند. شاه موافقت
کرد.