روی بیلبوردهای شهر بنویسید «شام چی بپزیم»
فاطمه خوشنما
روزنامهنگار
معلوم نیست اولین بار چه کسی در کدام نقطه از جهان فهمید که میشود در خیابانها و بزرگراههای شهر جملههای حکیمانه نوشت و به مردم یادآوری کرد چه کاری خوب است و چه کاری بد.
این ماجرا از هرکسی و هرجای جهان که آب خورده باشد؛ آنچه برای ما مهم است، قدرت بیاندازه این امکان است. فکر کنید مثلاً آدمهای 200 سال پیش حتی تصورش را هم نمیکردند روزی بشود با یک جمله روی بیلبورد بزرگ و رنگارنگ وسط بزرگترین خیابان یک شهر، حال آدمی را گرفت و او را از شوق و انرژی تهی کرد. چگونه؟
خانمی را تصور کنید که عصر یک تابستان داغ میله وسط اتوبوس شرکت واحد را گرفته. دستش عرق کرده و در ذهنش محتویات فریزر خانهاش را زیر و رو میکند تا یک شام سبک و کمدردسر و خوشمزه بپزد. دارد فکر میکند شام شب چه باشد که هر دو بچه از شنیدن خبر شام مورد نظر خوشحال شوند و کدام غذاست که میتواند حال امشبشان را بهتر کند؟ تازه باید کمی از غذای مورد نظر را برای ناهار روز بعد مرد خانه و خودش کنار بگذارد. دستمالی از جیب مانتویش درمیآورد و میکشد به کف دستی که عرق کرده و میله اتوبوس شلوغ را با آن یکی دست میگیرد. جا به جا که میشود چشمش به بیلبورد کنار اتوبان میخورد. روی بیلبورد تصویر انتزاعی یک زن است که با یک طرح گرافیکی تشکیل شده از کیبورد و مانیتور و زونکن و پوشه و پرونده ساخته شده و در سمت راست تصویر با یک فونت بزرگ نوشته شده: بهشت زیر پای مادران است نه کارمندان! از ادامه دادن توصیف حس و حال زنانی که این بیلبورد را خواندهاند و دیدهاند و آنچه در ذهنشان نقش بسته دست برمیدارم اما قطعاً هر انسان عاقلی خودش به تنهایی هم میتواند حال این زنان را حدس بزند.
تولید محتوا قطعاً در هر حوزهای تخصص عدهای است که میدانند از ابزارهایی که در اختیار دارند چگونه و به چه نحوی استفاده کنند تا بیشترین بهره ممکن را از ابزار مورد نظر ببرند. فارغ از اینها چنین جملههایی که حتی از تکرار آن در این یادداشت هم ابا دارم، با کدام سند و طبق کدام استراتژی و از چه منبع معتبری آمده و وسط خیابانهای یک شهر نشسته و شیره جان اشتیاق و ذوق آدمها را میکشد؟ این ادبیات سلیقهای با امضای چه کسانی بدون پیشبینی عوارض و اثراتش بهعنوان یک کار فرهنگی و تبلیغی روزانه ذهن هزاران نفر از آدمهای یک شهر را هدف قرار میدهد؟
این البته یک نمونه کوچک و جزئی از استفاده محتوا در ادبیات شهر است و قطعاً نیازی به مثال بیشتر برای طرح این دغدغه نیست. ذهن همه ما پر است از این دست مثالها. اما ای کاش کسی بیاید یک طرح خلاقانه بدهد روی بیلبوردهای شهر و لیستی از غذاهای سبک و ساده و مهربان را بگذارد با دستور پخت چند دقیقهای! ما همه زنهای شهر قول میدهیم از دیدن لیست غذاها با عنوان «شام چی بپزم؟» در خیابانهای شهر بیشتر تحت تأثیر قرار بگیریم تا خواندن جملههایی که مدام در حال ارزشگذاری رفتار زنان است آن هم بدون هیچ منبع و سند معتبر و مدرکی!