فراتر از عشق مادری

فاطمه دولتی
نویسنده

گرم خواب بودم که صدای «مامان مامان» گفتنش آمیخته به کمی نق و بغض به گوشم رسید. به سختی خودم را از رختخواب کَندم و کورمال کورمال تا اتاقش رفتم. نشسته بود توی تخت و با چشم‌های بُراق نگاهم می‌کرد. زانو زدم مقابلش، گفت:«آب.» قمقمه بالای سرش بود. گلویش که تازه شد، خندید و گفت:«بازی.» نگاهم افتاد به ساعت روی دیوار. نزدیک سه بامداد بود. دلم خواست فریاد بزنم:«بگیر بخواب بچه.» اما آرام او را به آغوش کشیدم و زمزمه کردم:«الان باید بخوابی.» و چشم‌هایم را بستم تا خیالِ بازی از سرش بیرون برود.
 نزدیک دو سال بود از خواب مداوم سه الی چهار ساعته محروم بودم، نزدیک دو سال بود دور نوشتن با تمرکز را خط کشیده بودم، نزدیک دو سال بود سفر آسوده نرفته بودم، میهمانی بی‌دغدغه، جشن و دورهمی بدون دلمشغولی. نزدیک دو سال بود مادر شده بودم و همه می‌گفتند:«این سختی‌ها در مقابل عشق مادری چیزی نیست.» و من یقین داشتم آنچه موجب می‌شود از خودم بزنم و به او برسم چیزی فراتر از عشق است. وگرنه میان خواب شیرینی که نیمه شده، هنگام تمیزکردن پوشکی که بوی نامطبوع دارد، وقت چسبیدن دست نوچ یک طفل نوپا به صورت، عشق نه که نباشد بلکه بسیار کمرنگ است.
مادری، دشوار است و در حقانیت این گزاره شکی نیست. از اولین ساعت‌های تولد نوزاد، مادر با وجود همه دردهای جسمی و روحی با موجودی به غایت محتاج طرف است؛ موجودی که 9 ماه او را در بطن خود پرورانده و حال باید‌ تر و خشکش کند و این چرخه رسیدگی ‌بی‌تکرار رعب‌آور است. اطرافیان در بیشتر مواقع معتقدند، مهر و عشق مادری چون خون در کالبد مادر جریان دارد و سبب می‌شود چشم بر سختی‌ها ببندد اما، بسیاری از مادران این عشق آتشین را در اولین لحظه ملاقات با فرزندشان حس نمی‌کنند، یا در روزهای بعد هنگامی که رنج‌های روحی‌شان گردن می‌کشد، ترس‌ها، دلهره‌ها، آلام گذشته، زخم‌های تسکین نیافته، احساس تنهایی و افسردگی از راه می‌رسد و عشق نمی‌تواند آنها را سرپا نگه‌ دارد. این درحالی است که مادر در تمام روزهای پس از تولد فرزندش، در هر حال و روزی که باشد، دست از برطرف کردن نیاز فرزندش نمی‌کشد. حال سؤال اینجاست، اگر عشق مادری را ندید بگیریم، چه چیز را می‌توانیم تکیه‌گاه یک مادر برای مادری بدانیم؟!
مادران روز و شب‌های زیادی زیر بار مسئولیت مادری کم می‌آوردند، دلشان می‌خواهد ساعتی همه چیز را رها کنند و سر بگذارند به جنگل و بیابان، اصلاً هر طور شده معادله را به هم بزنند و بشوند همان آدم رها و آسوده پیش از مادر شدن، گاهی دلشان می‌خواهد در یک اتاق در بسته زار بزنند و بی‌هیچ فکر و خیالی بخوابند تا به خودشان ثابت کنند هنوز هم می‌توانند برای اوقات زندگی‌شان تصمیم بگیرند اما در میان جدال تمام این احساسات که برای هر آدمی طبیعی‌ است، «تعهد» از راه می‌رسد و مادر را از سرگردانی نجات می‌دهد. او به یاد می‌آورد که در مقابل فردی مسئول است، در یک کلام «تعهد مادری» دست آدم را می‌گیرد.
مادرها متفاوتند. گاهی از آغاز بارداری عاشق فرزند خود می‌شوند، گاهی از اولین دیدار با نوزاد متولد شده و گاهی هم نیاز به زمان دارند تا به عشق مادر- فرزندی برسند. من معتقدم خنده‌ها و شیرینی‌های فرزند گاهی هست و گاهی نه، شور و حرارت مادری گاهی هست و گاهی نه، حوصله گاهی هست و بیشتر وقت‌ها نه، عشق مادری بیشتر اوقات هست و گاهی نه و در مقابل «تعهد مادری» که ریشه‌اش در عقل است و باور همیشه هست و بسیار از عشق قوی‌تر است.
 چه خوب که تعهد مادری را بالاتر از عشق مادری بدانیم، تأکید بر وجود عشق دائمی مادرانه، برای مادران خصوصاً مادران کم‌تجربه که احساسات متناقضی را تجربه می‌کنند جز عذاب وجدان آورده دیگری ندارد. درحالی که با تکیه بر تعهد مادری می‌توان احساسات خود را به رسمیت شناخت؛ خسته، درمانده، رنجور و دلگیر بود اما باز هم مادری کرد و این تفاوت کارکرد عشق و تعهد است!