گفت‌و‌گو با زنانی که بانی و مجری روضه‌های اصیل و قدیمی هستند

زن‌ها و روضـــــــــــــــــــه‌های‌شان

یا من هدانی للإیمان من قبل أن أعرف شُکر الامتنان. از شُکرهای دعا عرفه بود. شُکر که من را هدایت کردی در مسیری که ایمان داشته باشم خیلی قبل‌تر از آنکه حتی بتوانم به خاطر این لطفت از تو تشکر کنم. خیلی قبل‌تر از آن که بفهمم چرا آدم‌ها می‌آیند اینجا، چرا می‌نشینند، چرا گریه می‌کنند. همان موقع که از این هیأت‌ها و دسته‌ها فقط لذت بازی‌کردن با بچه‌های دیگر را می‌فهمیدم و شام خوشمزه تکیه را و دراز کشیدن روی پای مامان در گرما حسینیه و یک خواب سبک. الان ولی صبح‌ها دوست دارم زودتر بروم خانه همسایه که خانم‌ها دورهم زیارت عاشورا می‌خوانند. وقتی که هنوز چند نفری بیشتر نیامده‌اند و کنار همه دیوارها خالی است. دوست دارم دست بزنم به دیوارها که سفت هستند و روی زمین راه بروم که سفت است و مطمئن و بعد گوشه‌ای بنشینم روبه‌روی در و ببینم زنان را که دم در می‌ایستند، کفششان را در پلاستیک می‌گذارند، در را باز می‌کنند و یک پایشان را با احتیاط می‌گذارند روی زمین و بعد پای بعدیشان را با اطمینان و بعد محکم راه می‌روند تا جایی را پیدا کنند و بنشینند و این لذت در همه وجودم رخنه کند که هیچ کس در این زمین فرو نمی‌رود. در این زمینی که یک قدم آن‌طرف‌ترش هیچ چیزی سرجای خودش نیست و غوغا و آشوب است. شُکر که من اینجا هستم. در این چهاردیواری که سیاهی حسین دارد و صدای محزون خانم‌ روضه‌خوان می‌آید و شانه‌های زنان می‌لرزد. کافی است همین جا بمانم. کافی است بیرون نروم. کافی است باورم شود که در این دنیا هیچ جای امن دیگری برای من نیست. هیچ جای امن دیگر. خیمه‌های بلند هیأت‌های بزرگ که جمع می‌شود، چایخانه‌ها که داربست‌هایشان را باز می‌کنند، هیاهوی طبل و دهل‌ها که می‌خوابد، زن‌ها دست به کار می‌شوند، پرچم‌های کوچک سیاه را سر در خانه‌ها می‌نشانند، خانه را آب و جارو می‌کنند، استکان و نعلبکی‌ها را کنار سماور آشپزخانه ردیف می‌کنند، دورهم جمع می‌شوند، خودشان روضه می‌خوانند، خودشان چای می‌ریزند و خودشان عزاداری می‌کنند. ما زن‌ها، درست از میان تاریکی شام غریبان و فریادهای «حسین‌جان خدا نگهدار تو» سردمان می‌شود، انگار ما زن‌ها به روضه‌ها و اشک‌های این دهه‌ها محتاج‌تر هستیم.

سمیه ملاتبار
نویسنده

 فرخنده‌خانم حدوداً هفتاد ساله است، می‌گوید: بیش از پنجاه سال می‌شود که در خانه‌ام مراسم عزاداری سیدالشهدا برگزار می‌شود و پاسدار روضه‌های خانگی‌ام هستم. در واقع بعد از داشتن دو تا بچه تصمیم گرفتم که خانه‌مان مراسم و سفره‌ای برای محرم برپا شود. برای اولین بار تصمیم گرفته بودیم به چهار همسایه غذای نذری دهیم. حساب کتاب کرده بودیم. هزینه‌اش برایمان خیلی بود. رفتم قلک سفالی را آوردم. شکاندیم و با پول‌هایش برای نذری خرج کردیم. کم‌کم چند آقا را برای خواندن دعا و روضه می‌آوردیم، اما بعد از انقلاب با سخنران‌های خانم، مراسم را ادامه دادیم. این دهه، دهه تحول است، از خود حضرت باید بینش بخواهیم تا دهه تمام نشده است. ما از روز اول محرم، مراسم طشت‌گذاری را انجام می‌دهیم و با توجه به اتفاقاتی در روز عاشورا افتاده، برنامه‌های خاصی برای روزهای مختلف داریم، مثلاً برای شهادت حضرت قاسم(ع)، چون در سن ازدواج بودند، با همکاری چند دوست خنچه‌های ازدواج آماده می‌کنیم، حنا درست می‌کنیم. همزمان اضطراب و سرخوردگی خاصی می‌گیریم از کارهای بزرگی که بر دوش و وظیفه و تکلیف ماست انجام دادنش و به سرانجام رساندنش و هنوز هیچ تغییری در آنها ایجاد نشده ولی وسع و توان ما کوچک و کم است.
فرزندانم سال‌هاست که آیین روضه را از بر هستند. برای زدن سیاهی‌ها و پرچم‌های عزاداری در دور خانه، نوحه زمزمه و کمک می‌کنند، اصلاً از کودکی علاقه خیلی زیادی به این کار داشتند و برای رسیدنش روزشماری می‌کردند. از خاصیت این ماه هم این است که انسان همدل‌تر است و حتی کمتر دچار تنش عصبی می‌شود. بارها برایم به یقین رسیده که اگر در روزهای عادی سال نمی‌توانستیم به خشم و عصبانیت خودمان غالب شویم، این روزها، آرام‌تریم. از طرفی چون اعتقاد داریم کسانی‌ که برای شرکت در مراسم عزاداری به خانه‌مان می‌آیند، میهمان ما نبوده و میهمان ائمه هستند، از طرف کسی دیگری دعوت شده‌اند، من، دخترها و عروس‌هایم نهایت احترام را با همه داریم و با روی باز از همه استقبال می‌کنیم. همسرم هم با وجود اینکه چند سالی است در بستر بیماری هستند اما در این پنجاه‌ سال خیلی مشوق و حامی من در برگزاری این مراسم بودند و با افتخار از این روزها یاد می‌کنند و می‌گوید اگر حقیقت کربلا آشکار شود، شاهد سکوت ملت‌ها در برابر ظلم دولت‌ها در جهان نخواهیم بود. حالا پنجاه سال است که سینه می‌زنیم و می‌گوییم «هنوزم حسم می‌گه، علمدار برمی‌گرده.»
 
حاج‌خانم واعظی بانوی دیگری است که روضه خانگی‌اش امسال چهل‌ساله می‌شود، می‌گوید: حدود چهل سال قبل نذری کردم که اگر ادا شود، هر سال مراسمی را برای امام حسین برگزار می‌کنم. ما به آرزویمان رسیده بودیم و حالا خانه ما چهل سال است که میزبان می‌شود. چهل سال پیش با یک کیلو برنج، عدس پلو درست می‌کردم و بین افراد کمی که می‌شناختم که حتی سقفی برای زندگی ندارند پخش می‌کردیم ولی خدا را شکر بعد از گذشت سال‌ها، یک کیلو برنج نذری من به سیصد کیلو رسیده است. به قول استاد فاطمی‌نیا، علم عقلی، غذا و علم شرعی، دواست. قلب ما به طعام نیاز دارد. بعد از معصوم پرسیدند که این طعام چیست؟ حضرت جواب دادند: علم اوست که ببیند از چه کسی بگیرد... که هر سخنرانی، هر نواری از شما دلبری نکند. این طور نیست که هر کسی بتواند حدیث نقل کند. ما با دست و پایمان ترقی نمی‌کنیم. غذا باید با متغذی سنخیت داشته باشد.
من به این مسأله اعتقاد پیدا کرده‌ام که اگر توسل‌ و توکلت به خدا و ائمه باشد و برای آنها خدمتگذاری کنی، رفتارت با دیگران از فرزند خودت گرفته تا عروس‌ها و دامادها و شوهر تا همسایه و غریبه‌هایی که مسیرشان به این مراسم می‌رسد، صبورانه‌ و مهربان‌تر و آگاه‌تر می‌شود و واقعاً روزهای محرم به من درس مهربانی داده است. احساس می‌کنم که خدا و ائمه در هر لحظه با من هستند و حتی وقت غذا پختن، از خواب بیدار شدن و تمام حواشی هنگام خرید برای مراسم، حتی نوشتن سلام بر حسین که پسرم ابتدای لیست خرید می‌نویسد، با این‌ بزرگواران زندگی می‌کنم. انگار خدا در این روزها یک طور دیگر اثبات می‌کند که خودش اراده کرده تا بی‌واسطه با آفریده‌هایش در ارتباط عاطفی کلامی باشد، انگار خدا خودش دوست داشته نزدیک‌تر از نبضی که روی گلو حس می‌کنیم، با ما و کنار ما باشد. هر بار از کودکی از ما خواسته بودند که این روزها غذا را به نام کدام امام برایمان بپزند، این عشق در ما و فرزندان ما سهیم شده است.
 
خانم حسینی هم صاحب روضه هستند، می‌گویند من و همسرم پسرخاله و دخترخاله هستیم، حدود پنجاه سال قبل والدین ما این مراسم را در خانه‌هایشان برگزار می‌کردند و بعد از فوت آنها ما این عزاداری را ادامه دادیم. فرزندانمان هم برای تدارک مراسم و برگزاری آن، کمک‌حال هستند و از سیاهه زدن گرفته تا پخش نذری‌ها کنارمان ماندند. من و همسرم هم با ذوق و شوق خاصی وسایل مورد نیاز را از شب‌های قبل آماده می‌کنیم و هر روز صبح زود حیاط را آب و جارو می‌زنیم تا میهمانان امام حسین به خانه‌مان بیایند، چون اعتقاد داریم که خانه ما قرار است میزبان مراسم عزاداری حسینی باشد، برای همین علاوه بر در باز، سعی می‌کنیم روی ما هم باز و گشاده باشد.
 در نزدیکی ما کانون قرآنی فرهنگی هم برای بچه‌ها وجود دارد که مربیان این مرکز با ما هماهنگ می‌کنند و یکی از روزها که مراسم در حیاط در حال برگزاری است، دختر و پسرهای کانون را که کمتر از هفت‌سال هستند هم می‌آورند تا آنها از نزدیک مراسم عزاداری را ببینند، ما هم به آنها هدیه‌های کوچکی می‌دهیم که این خاطرات تا زمانی‌که بزرگ می‌شوند، در ذهنشان باقی بماند. از قد و قواره‌های مشکی‌شان هر سال بزرگترشدنشان را هم می‌فهمیم. از اینکه تلاش خاصی نکردیم ولی خودشان هر سال می‌آیند و هستند. ما تلاش خاصی در این پنجاه سال روضه نداشتیم. خودشان تلاش می‌کنند که این به قول بچه‌ها کف‌العباس را ته کمد نگذارم و همواره روی طاقچه بالا کتابخانه جلوی چشم بماند.
 خانم نیکو برش که در سابقه اجرایی‌شان، مسئولیت امور بانوان سازمان تبلیغات اسلامی یکی از شهرهای شمالی را دارند هم در جمع ما حضور داشتند، که تقریباً خیلی از روضه‌های خانگی و مراسم خانگی عزا به پشتوانه پیگیری‌های‌شان پربارتر شده است. خانم نیکو برش می‌گفت طبق گفته امام خمینی که این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است، باید پذیرفت که برای اینکه بتوان محتواهای مناسبی را برای معرفی این الگوی جاودانه تاریخ به مخاطبان ارائه دهیم، باید علم و توان سخنرانان و میزان تأثیرگذاری آنان را مورد توجه قرار دهیم. بانوان روضه‌خان ما مسئولیت سنگینی را قبول می‌‌کنند، باید آگاهی‌های لازم زمانه را داشته باشند، مخاطبین و خانواده‌ها را بهتر بشناسند و شرایط و ویژگی‌های جوانان را بهتر درک کنند.
اینجا همچنان جلسات خانگی فضای سنتی خود را حفظ کرده است و من گمان می‌کنم در شهرستان‌های کوچک هنوز آن اتفاقات و سبک‌های جدید نتوانسته رسوخ کند و حالت قبلی خود را حفظ کرده است. خودم هر بار که به یکی از این جلسات می‌روم نکته تازه‌ای یاد می‌گیرم و برایم تازگی دارد و حتی بهتر از قبل هم شده است. برای مثال سخنران یا واعظی که آورده‌اند تنها مداحی نمی‌کند و نکاتی را مطرح می‌کند که خیلی مفید است و مسائل آموزشی یا احکام هم در آن مطرح می‌شود. نظم و تقسیم وظایفی که وجود دارد برای من هر دفعه دلنشین‌تر از قبل بوده است. به همین دلیل آنچه در برخی از جلسات شهرهای بزرگ‌تر باب شده چندان برای من قابل درک نیست و نمی‌توانم آن را آسیب بدانم. منتهی مطمئناً بدعت خوب نیست و اگر مراسم همان طور که توصیه شده برپا شود نتیجه و اثر بهتری خواهد داشت.
البته قدر مسلم برگزاری این جلسات و شرکت در آنها اثرات مثبتی می‌تواند داشته باشد به خصوص برای زنانی که خانه‌دار هستند و فعالیت اجتماعی گسترده ندارند این‌گونه جلسات می‌تواند برای آنها حکم یک فعالیت اجتماعی داشته باشد که محوریت آن امام حسین است و حالت معنوی دارد. گفت‌و‌گوهایی انجام می‌شود و برخوردهایی صورت می‌گیرد که می‌تواند مفید باشد و به هر حال کارکردهای مثبت آن زیاد است، همین که یک ارتباط برقرار می‌شود بین خانواده‌های مذهبی ما، درواقع نفس عمل خوب است و می‌توان استفاده‌های بهتری هم از آن کرد.
در خصوص اثرات آن می‌توان به تربیت فرزندان هم اشاره کرد، چراکه به طور مثال من دیده‌ام که بچه‌ها در این مراسم کمک می‌کنند و به نوعی احساس مسئولیت در آنها شکل می‌گیرد یا فضای خاصی برای بازی آنها در نظر گرفته شده که موجب می‌شود آنها نزدیک‌تر شوند و دوری نکنند.
خودم زمانی که نوجوان بودم و به همراه مادرم در این جلسات شرکت می‌کردم، چنان تحت‌تأثیر این مراسم قرار گرفتم که از آن زمان تصمیم گرفتم که پوشش چادر را انتخاب کنم با اینکه تا آن دوره تنها از مانتو استفاده می‌کردم و اجباری هم برای این کار نداشتم و یا با اینکه موضوع اصلی این روضه‌های خانگی، عزاداری برای امام حسین است اما در بطن آن نشاط خاصی وجود دارد منظورم حضور دختران و زنانی‌ است که با عشق و شور در این جلسات شرکت می‌کنند و این باعث می‌شود تمایل بیشتری به دینداری نیز در فرد ایجاد شود.
صد البته بیان و آگاهی روضه‌خوان هم مهم است. مثلاً آیا لازم‌ است که اصطلاحات دینی و اسامی را لو بدهیم؟ چه کسی گفته است که صد بار بگوییم ولایت، گناه، مستحب، نبوت، حجاب، که هر جا جوان ما این کلمه را دیدند فرار کنند از تکرار و دلزدگی‌اش؟ ما گاهی به کلمه‌های ندبه و کمیل هم رحم نکردیم. از بس در دست و پا و صدا و سیما و بنر و پلاکارد ریختیم‌شان که از تازگی انداخته شدند. فکر کنم تازگی لازمه جست‌وجوگری‌ است. من هرچه بیشتر خاطرات کودکی‌ام را می‌گردم، می‌بینم که مادرم ساکت‌تر هستند. وقتی اشتباهی می‌کردم، باید از چهره درهمشان می‌فهمیدم، نه کلمه‌ها. فقط دو سه تا جمله دارم. یک نمونه‌اش در شش سالگی است. از اداره زنگ زدند و بابا نمی‌خواستند جواب بدهند. به مامان اشاره کردند، مامان هم گفتند که من دروغ نمی‌گویم، از خانه بروید بیرون تا واقعاً خانه نباشید و بابا رفتند.
تمام عمرم، همین الگو خیلی ساده پشتوانه‌ام بوده. اگر کسی می‌توانست با چنین درخواست‌هایی من را تحت فشار بگذارد، تصویر اشاره‌های مامان کنار تلفن و رفتن بابا پیش چشمم بود و حالا که فکر می‌کنم چقدر عجیب است که به من قوت می‌داد. هنوز هم همان مدلی جمله مادرم را تکرار می‌کنم که من دروغ نمی‌گویم. 
به سراغ یکی از دختران هیأتی رفتیم که در ده سال گذشته نقش پررنگی در روضه‌های زنان داشته است:« من احساس می‌کنم همه‌چیز سطحی شده و یکسری آدم‌ها ریشه آن کاری را که می‌خواهند انجام دهند فراموش کرده‌اند و تنها می‌خواهند یک چیزی را نشان دهند، انگار وظیفه خود می‌دانند که عزاداری کنند اما ریشه‌ها را فراموش کرده‌اند و آنها را رعایت نمی‌کنند. به طور مثال با افرادی روبه رو شده بودم که با اینکه برای این ایام، هیأت فعالی برگزار می‌کنند اما زمانی که مراسم عروسی این فرد که مداح این هیأت هم هست برگزار شد یکسری کارهایی صورت گرفت که برای من صورت خوشی نداشت و زمانی که با این صحنه‌ها مواجه شدم تصمیم گرفتم به خودشان مطرح کنم. فکر می‌کنم باید زندگی ما هم همان گونه باشد که امامان ما می‌پسندیدند، نه تنها ظاهر هیأت‌مان را طبق خواسته آنها حفظ کنیم.
گاهی هم می‌دیدم یکسری خانم‌های جلسه‌ای که در این مجالس دعوت می‌شوند کاملاً مشخص است که مطالعه ندارند، شاید صدا خوبی داشته باشند اما اطلاعات آنها کافی و شاید درست و دقیق هم نباشد. وقتی مداحی‌های این افراد را گوش می‌دهیم، متأسفانه نوحه‌ها را از روی آهنگ‌های پاپ می‌خوانند و اصلاً مشخص نیست برای چه کسی دارد می‌خواند یعنی اگر در این جلسه نباشیم و این صدا را بشنویم گمان می‌کنیم برای معشوقه‌ای خوانده می‌شود. در مورد پوشش‌ها هم که تنها سیاه است نباید فراموش کنیم که هر چیزی حرمتی دارد مثلاً لباس‌هایی که در عروسی استفاده می‌شود که برای عزا نمی‌پوشند، چه برسد به عزای امام حسین. در جلسه‌های عزاداری باید اول معرفت و شعور باشد، بعد همین شعور به آدم یک شوری هم می‌دهد که گریه کند و عزاداری کند.
اگر من پرچم امام حسین بر در خانه‌ام می‌زنم دیگر مردم یک حساب دیگر از من باز می‌کنند. اگر مردم هم حساب نکنند من خودم که ادعای این را دارم که امام حسین را دوست دارم و عزادارش هستم. بنابراین این باید در رفتار من هم باشد. نمی‌دانم انگار همه چیز پوسته است. بارها می‌شنویم که گفته می‌شود که یک شب هزار شب نمی‌شود یا هر چیزی جای خودش. من فکر می‌کنم این دو جمله زندگی ما را به تباهی می‌کشاند و بیش‌ترین آسیب را برای ما به همراه دارد.
ما در دوره‌ای هستیم که نقش روضه‌ها را در بسیاری از تحرکات بویژه تحرکات سیاسی شاهد هستیم و این نشان از اثرگذاری این مراسم و برگزارکنندگان آن بر ذهن و رفتار افراد است که مخاطبان این محافل هستند. در زندگی شخصی من بسیار مؤثر بوده بویژه اینکه در شرایط کنونی نگه‌داشتن ایمان مثل نگه‌داشتن آتش در کف دست است. البته اصل و بنا واقعه کربلا هم زنده نگه داشتن دین ما بوده است باید این واقعه رخ می‌داده تا مسیر دین گم نشود. من هم دیدم جایی جز خانه‌های عزا نیست که نگذارد چراغ ایمان من خاموش شود.
ولی این محافل زنانه را نمی‌توان با یک موقعیت یا حرکت فرهنگی مقایسه کرد و به قول معروف مدام ایراد گرفت که چرا اینجوری‌ است  یا اینکه چرا آنجوری نیست. گرچه گاهی ایراداتی به برخی از این روضه‌های خانگی وارد می‌کنم اما من معتقدم که این سفره‌ها نمادی از دینداری ما هستند. جوانی که به روضه می‌آید اگر اشکال و ایرادی هم داشته باشد اما همین که در این محافل حضور پیدا می‌کند یعنی اثرپذیری. یکسری آسیب‌ها هست مثل شعرهای سبک یا روضه‌های بدون سند اما نمی‌توان گفت چون شعر سبکی بود دیگر نمی‌روم. من معتقد هستم در کنار تمام این آسیب‌ها عامل دیگری هست که نمی‌گذارد این محافل از بین برود و از هم پاشیده شود و آن عامل خود دستگاه امام حسین است. یعنی خود ایشان کمک می‌کند که روضه‌های خانگی برپا شود و برجا هم بماند.
به دلیل قدرتی که روضه‌های خانگی دارد از هر طرفی از سوی دشمنان هجمه وارد می‌شود و البته با این مسائل این محافل ضعیف نمی‌شود اما به هر حال ما نمی‌خواهیم با وارد کردن هجمه این راه را ادامه بدهیم. در واقع ما می‌خواهیم آسیب‌شناسی انجام دهیم که خروجی داشته باشد؛ یعنی تلاش کنیم قبل از اینکه دیگران عیب  یا اشکالی به ما، نه این دستگاه وارد کنند، خودمان ایرادات خودمان را مرتفع کنیم و برسیم به حالت مطبوع در این دستگاه.»