از یک بانو برای رسانههای بانوان؛
لطفاً صدای زنگ خطر را بشنوید!
نقدی بر محتواهای ارائه شده در حوزه زن و خانواده در رسانههای داخلی
محدث تک فلاح
پژوهشگر حوزه خانواده
شبکههای مختلف را بالا و پایین میکنم شاید از این همه محتوای ارائه شده در آن بتوانم پاسخ سؤالم را بگیرم. کنداکتورها هم راضیام نمیکند. به ورق زدن کتاب در دستم ادامه میدهم. صدای همسایهها از سمت راهرو میآید. از برنامههای دیروز آشپزی صحبت میکنند که چه رولت خوبی آموزش داده و دیشب برای شام همان را روی میز گذاشته و اهل خانواده استقبال کردهاند. یاد صحبت تلفنی با دخترخالهام افتادم که در مورد کرمهای ضدآفتاب و آبرسانی صحبت میکرد که از پزشک جدیدی که مراجعه کرده دریافت کرده است.
فردا باید برای جلسه مادران به مدرسه دخترم بروم و باز هم معرکه مادران غیرشاغل و شاغلی است که باعث میشود مشخص کردن تاریخ یک اردوی خانوادگی هربار به تعویق افتد. چرا ما در یک جمع 60 نفره هم نمیتوانیم کار گروهی را تمرین کنیم؟
چقدر چیزها در ذهنم میپرورانم! من بهعنوان یک انسان نیاز به برخی اطلاعات و آموزشها را در خودم حس میکنم که شاید اگر ازدواج نمیکردم، اگر مادر نشده بودم، اگر شاغل نبودم، اگر دانشجو نمیشدم، اگر و اگر و اگرهای دیگر... هیچوقت به ذهنم نمیرسید که باید سراغ چنین آموزشهایی بروم. برخی از آموزشها و اطلاعات اضافی است. برخی دیگر حتی تزئینی! اما تعدادی از آنها حیاتی است. باید در زمان مناسب خودش اطلاعرسانی و آموزش داده شود.
مدرسه، خانواده و محیطهای انتخابی توسط خانواده منابعی هستند که امروزه و قبل از این هم انتقال اطلاعات را بر عهده داشتهاند، اما چند وقتی است که این کار را محیط جدیدی بدون نظارت و تأیید خانواده در اختیار اهالی آن قرار میدهد. اتفاقاً هم با ورود نامحسوس این تازهوارد، خانواده، این سلول بنیادین اجتماع تحت تأثیر ارائههای جذابش قرار گرفته است.
رسانه یکی از مهمترین بسترهای رساندن اطلاعات و آموزش به دست افراد است؛ رسانهای که از حالت عمومی به شخصی رسیده و از صفحه بزرگ سینما به یک صفحه نمایش کوچک در جیب شخصی هر فرد تبدیل شده است. تولید محتوا برای هر موضوعی کار سختی نیست. کافی است از یک رویداد عکس بگیریم و در صفحه شخصیمان در یکی از شبکههای اجتماعی به اشتراک بگذاریم که از قضا حاشیهدوستانی هم که دنبال استفاده از هر ابزاری برای بالا بردن دنبالکنندههایشان هستند، آن را به یغما ببرند. اما حرفم را با «دیپ فیک» رسانه به انحراف نبرم. صحبت از آموزش و اطلاعرسانی بود و پاسخ به نیاز بانوان آن هم در درستترین زمان خودش.
مدت زمانی است که سرم از رسانهها درد میکند. برایم سؤال شده که در این دریای بیکران تولید محتوا و اطلاعات درست و غلطِ درهم، اگر به منبع درست اطلاعات دسترسی نداشته باشم، چگونه سره را از ناسره تشخیص دهم؟ اگر زنان ما با آموزشها و اطلاعرسانیهای درست مواجه نباشند، توقع ساختن جامعه فردا را از که باید داشته باشیم؟
استفاده از واژه تکراری «حقوق زنان» را بهانه میکنم تا بگویم این حق بواقع در رسانههای ما ادا نشده است. تغذیه رسانه زنان در جامعه امروز از صفحههای شبکههای اجتماعی و پیامرسانها بیشتر از باقی آن است. تجربه زیسته و مطالعه و پژوهش من میگوید دست به دست شدن مطالب و محتواهای فمینیستی هم بیشتر از محتواهای جامعه و سبک زندگی اسلامی است. یک خبرنگار فارسی زبان از آن سوی کره زمین با زنان ایرانی حرفی میزند و آنان را به بازپسگیری حقوق خود از جمهوری اسلامی میشوراند و با همکاری چند شبکه فارسیزبان مواجببگیر ضد جمهوری اسلامی، براحتی آن را به دست مردم ایران میرساند. حال آنکه زنان و نوجوانان ایرانی هم که از رسانه به جای حقوق و مطالبات واقعی خود، تغذیههای همین رسانهها را به مغزشان دادهاند و از سمت رسانههای داخلی فقط حرف از آشپزی و مراقبتهای پوستی و... دریافت کردهاند از همه جا بیخبر، تصور میکنند حقوق زنان همانی است که بیبیسی و سعودی اینترنشنال و... میگویند.
در یک پژوهش ساده، تولید محتواهای مختلف را بررسی کردم. سادهاش این است که محتواهای ارائه شده یا با کلمات و عبارات تخصصی و سنگین برای قشر نخبگان است مثل برنامههای شیوه و جهانآرا و... یا همان آشپزی و پزشکی زنان و مراقبتها و... که هر دو لازم است اما کافی نیست.
خلأ تولید محتوای عوامفهم در تمام رسانههای جمعی و خصوصی چنان دیده میشود که حتی سادهترین و بیتکنیکترین محتواهای طیف مقابل مورد اقبال بخشی از مخاطبان قرار میگیرد و رنگ و لعاب تولیدات و استفاده از دیپ فیک و... جذابیت آن را بالا میبرد. اینترنشنال یک فیلم مربوط به سه سال پیش شهر الف را با نام فیلم کشتار دیروز شهر جیم به خورد مخاطب میدهد و کمتر کسی است که در نگاه اول به سراغ راستی آزمایی فیلم برود و این یعنی زنگ خطر بالاخص برای رسانه ملی!
محتوای مورد نیاز بانوان ما به هرگونه اطلاعرسانی درست و مطمئن، هم در جنس اخبار و هم در دسته تولیدات جُنگ روزانه و هم در تولیدات آموزشها و تحلیلهای اختصاصی در موضوع «زنان و خانواده» به حدی ضعیف و کم است که (مثلاً) با یک تولید تصویری ساده در همین مضمون، هزاران فیلتر امنیتی و اطلاعاتی و سیاسی باید از سرش بگذرد و اگر از پس این هفتخان برآمد، تازه میتوانیم تقدیم مخاطب کنیم. آن هم محتوایی که احتمالاً بعد از گذر از ممیزیهای مختلف تبدیل به یک اسب بییال و دم و اشکم شده است.
برنامههایی که در صداوسیما با مضمون خانواده ساخته شده است، چقدر به ارتقای آگاهی بانوان غیرمتخصص و غیرمطلع از حقوق خود پرداخته است؟ چقدر با محتوای لازم روی فرم ارائه مطلب کار کرده است؟ فرمی که محتوای کاربردی را به شکلی جذب کنند و صریح و کوتاه ارائه دهند؟ چه کتاب خوبی بود: «لطفاً صدای زنگ خطر را بشنوید!»