معرفی یک سریال حال خوب‌کن برای همه

فوتبال یعنی زندگی

نوشین ثقیلی
نویسنده

 

من مدت زیادی است که فوتبال نمی‌بینم. حتی در دو جام جهانی اخیر نیز اشتیاق و هیجانی به دیدن بازی‌های تیم ملی ایران نداشتم. ولی دبیرستانی که بودم، فوتبال و مهم‌تر از آن تیم استقلال جز مهمی ‌از زندگی من بود. استقلالی بودن در فامیل ما چیزی شبیه به یک سنت است. همه (به جز دو نفر) طرفدار پر و پا قرص استقلال هستند و من هم از این قاعده مستثنی نبودم.
اوایل دهه هشتاد، که تله‌تکست به نوعی مهم‌ترین ابزار جست‌و‌جوی اخبار برای ایرانی‌ها به حساب می‌آمد، هر روز تیتر روزنامه‌های ورزشی را چک می‌کردم و هر روزنامه‌ای که در مورد تیم و بازیکنان استقلال مطلب داشت را می‌خریدم. ولی با گذشت زمان، علاقه‌ام به فوتبال هم فروکش کرد و حالا بیشتر از 10 سال است که دیگر پیگیر هیچ بازی و مسابقه‌ای نیستم.  به همین دلیل وقتی یکی از دوستانم پیشنهاد داد که سریال تد لسو را ببینم، مطمئن بودم که خوشم نخواهد آمد. سریالی که در مورد یک باشگاه فوتبال و یک سرمربی امریکایی که چیزی از فوتبال نمی‌داند، چه جذابیتی می‌تواند داشته باشد؟ ولی تد لسو من را غافلگیر کرد و لحظه‌ای متوجه این غافلگیری شدم که از شدت استرس و هیجان برای بازی تیم ای اف سی ریچموند، داشتم ناخن‌هایم را می‌جویدم! این کاری است که تد لسو با شما می‌کند. شما عاشق تیم می‌شوید و حتی ممکن است مثل من آرزو کنید که یکی از اعضای تیم بودید و بین دو نیمه، سخنرانی‌های انگیزشی مخصوص تد را می‌شنیدید. در سال 2020، در میانه قرنطینه کووید-19، سریال تد لسو داستانی را شروع کرد که شبیه یک آغوش گرم و آرام‌بخش بود، آن هم درست زمانی که همه به آن نیاز داشتند. اما تد لسو فقط یک سریال برای انتقال احساس خوب نیست، در حقیقت ورزش را به راهی برای افزایش خوبی در دنیا تبدیل می‌کند. با پخش فصل سوم سریال، طرفداران شاهد پیشرفت بیشتر شخصیت‌ها و قوس‌های داستانی جالب بودند. چه کاراکتر شرور و نفرت‌انگیزی مانند روپرت مانیون باشد، چه شخصیت دوست‌داشتنی تد لسو. تک تک این کاراکترها و تغییرات آنها برای انتقال پیام سریال و محبوبیت جهانی آن مهم بودند.  تد لسو بیشتر از اینکه یک روایتگر باشد و از طریق داستان خود ما را مجذوب کند، با شخصیت‌هایش جای خود را در دل مخاطبان باز کرد. زمانی که قسمت آخر سریال را دیدم، احساس می‌کردم بعد از یک مدت طولانی باید با دوستانم وداع کنم؛ دوستانی که در طول این سه فصل با آنها زندگی کرده بودم، تمرین کرده بودم، بعد از برد تیم جشن گرفته بودم و بعد از باخت گریه کرده بودم. به همین دلیل، دوست داشتم در معرفی سریال به شخصیت‌ها بپردازم؛ شخصیت‌هایی که بدون آنها این قصه ساخته نمی‌شد.  برای این معرفی از ضد قهرمان قصه شروع می‌کنم و در نهایت به قهرمان دوست‌داشتنی داستان، سرمربی لسو می‌رسم.

او هرکاری هم بکند باز طرفداران دوستش دارند
بیشتر ما در زندگی خود با آدم‌هایی برخورد داشته‌ایم که ظاهری جذاب، مهربان و خوش‌رو دارند، اما در باطن به چیزی جز منافع خودشان اهمیت نمی‌دهند. زندگی با این آدم‌ها زمانی سخت‌تر می‌شود که نمی‌توانید این موضوع را به دیگران ثابت کنید. روپرت، شوهر سابق و کینه‌توز ربکا و مالک قبلی ای اف سی ریچموند، از همین دسته است. اولین کسی که غیر از ربکا متوجه خوشرویی ریاکارانه او می‌شود، تد است. زمانی که ربکا به تد می‌گوید «روپرت هرکاری بکند بازهم مردم دوستش دارند» و تد جواب می‌دهد «تو تنها کسی نیستی که متوجه ذات واقعی او شدی». شاید این همان نقطه‌ای است که تصمیم ربکا برای تخریب تد تغییر می‌کند. خلاف بیشتر داستان‌ها، تد لسو بیشتر بر ماهیت حس خوب و درگیری‌های جذاب قهرمانان داستان متمرکز است و نیاز چندانی به حضور زیاد ضد قهرمان اصلی خود ندارد. اما هر زمانی که روپرت مانیون ظاهر می‌شود، خون هر بیننده‌ای به جوش می‌آید.

تو باعث شدی من فکر کنم آدم مهمی ‌هستم
بسیاری از شخصیت‌های تد لسو در طول نمایش به‌طور قابل‌توجهی تغییر کرده‌اند، اما هیچ‌کدام به اندازه نیت شلی، با بازی نیک محمد، تغییر پیچیده‌ای نداشتند. تماشای تبدیل نیت از یک تدارکاتچی خجالتی که تد به او انگیزه می‌دهد تا از پوسته‌اش بیرون بیاید و به پتانسیل کامل خود برسد، ولی به دشمن قسم خورده و انتقام‌جوی تد تبدیل می‌شود، دلخراش نیست. اما این تغییر ناراحت کننده، دلیلی دارد که شاید بسیاری از ما آن را تجربه کرده باشیم؛ احساس نادیده گرفته شدن توسط کسی که برایمان خیلی عزیز است. تد اولین کسی بود که نیت را در باشگاه فوتبال دید و برای نظراتش ارزش قائل شد و برای نیت قابل تحمل نبود که دوباره نامرئی شود. او می‌خواست دیده شود، حتی به قیمت اینکه پا به درون تاریکی بگذارد.

مربی، من من هستم! چرا بخواهم چیز دیگری باشم؟
این دیالوگ به خوبی توصیف‌کننده شخصیت جیمی است. بازیکنی که به چیزی جز این کلمه اهمیت نمی‌دهد: من! جیمی‌تارت، ستاره جوان تیم فوتبال ریچموند، به راحتی در فصل اول می‌تواند شما را کلافه و عصبی کند. در کل فیلم، شما هیچ دیالوگی از جیمی ‌نمی‌شنوید که تکان‌دهنده یا خاص باشد. اما، روند تغییر و پیشرفت این بازیکن حرفه‌ای و خودخواه، بیشتر از هر دیالوگی تأثیرگذار است.
جیمی‌تارت با تغییراتش به خوبی به ما نشان می‌دهد که هر انسانی، هرچه قدر هم که خودخواه و مغرور باشد، می‌تواند رشد کند.  شاید یکی از بهترین پیام‌های کاراکتر جیمی‌ در سریال این باشد که آن چیزی که ما به دنیا و انسان‌های اطرافمان ارائه می‌دهیم، نمایش بیرونی دردها و مشکلاتی است که سال‌ها در درون ما انباشته شده است. تنها چیزی که جیمی‌ می‌خواهد، دیده شدن و تشویق شدن است. یعنی دقیقاً همان چیزی که پدرش از او دریغ کرده است.

مدت کوتاهی راهم را گم کرده بودم، ولی برگشتم!
قد بلند، بلوند، زیبا، مغرور و پر از کینه! اینها اولین ویژگی‌هایی هستند که ما در ربکا می‌بینیم.  قسمت‌های ابتدایی فصل اول، به نظر می‌آمد که ربکا ولتون، صاحب کنونی باشگاه، ضد قهرمان سریال است. تنها هدف ربکا از استخدام تد به‌عنوان سرمربی، سقوط تیم به دسته پایین‌تر و اذیت کردن همسر سابقش، روپرت، بود. با این حال، خیلی زود ربکا نیز تحت تأثیر تد قرار می‌گیرد و اوضاع شروع به تغییر می‌کند. با اینکه بارها توسط همسر سابقش مورد آزار قرار می‌گیرد، اما فقط قوی‌تر و مصمم‌تر می‌شود. او همان رئیسی است که ریچموند به آن نیاز دارد و سزاوار آن است.

من حتی در شادترین خاطراتم، تنها هستم
مربی بیرد، یکی از جذابترین، کم حرف‌ترین و مرموزترین شخصیت‌های سریال است، با ظاهری خاص و رفتاری خاص‌تر. وقتی در قسمت هفتم فصل اول، برای اولین بار با بعد دیگری از شخصیت بیرد روبه رو شدیم، همه ما تعجب کردیم. این شگفت‌زدگی در طول سریال ادامه دارد و در قسمت آخر به اوج خود می‌رسد، جایی که داستان پشت رفاقت بیرد و تد لسو را می‌شنویم. بیرد درونگرا، محتاط، اما همچنین دمدمی‌مزاج و به طرز لذت‌بخشی گیج‌کننده است. او یکی از بامزه‌ترین شخصیت‌های سریال است و نقش مهمی در تبدیل تد لسو به یکی از بهترین سریال‌های کمدی قرن بیست و یکم دارد.

من به این شهرت دارم که تقریباً مشهور هستم
حالتان خوب نیست و به یک آغوش مهربان و گرم نیاز دارید؟ کیلی آنجاست تا شما را در آغوش بکشد، حتی اگر شما ربکا ولتون باشید و فراری از صمیمیت. کیلی جونز در ابتدای سریال به‌عنوان یک مدل تبلیغاتی و دوست دختر جیمی‌تارت به ما معرفی می‌شود، ولی در ادامه به یکی از کاراکترهای اصلی و دوست‌داشتنی سریال تبدیل می‌شود.
کیلی مهربان، جذاب، پرانرژی و برونگرا است و همه اینها به طور تحسین‌برانگیزی با هم‌ ترکیب شده است. او آدم‌ها را بدون قید و شرط دوست دارد، از زیبایی‌ها تعریف می‌کند و هیچ کس نمی‌تواند در برابر رفتار محبت‌آمیزش مقاومت کند. بازی بی‌نظیر جونو تمپل در نقش کیلی، هم می‌تواند اشک شما را در بیاورد و هم شما را از ته دل بخنداند.

تلاش کردن‌ ترسناک است
همه اعضای تیم ای اف سی ریچموند این امتیاز را ندارند که بین گروه اصلی باشند، اما سم اوبیسانیا شایسته این افتخار است. پسرک سیاهپوست و خوش‌روی تیم، از همان قسمت اول جای خود را در دل شما باز می‌کند. سم بخش مهمی ‌از تیم ریچموند است. او نه تنها یک‌ هافبک برجسته، بلکه یکی از مهربان‌ترین، وفادارترین و دوست داشتنی‌ترین شخصیت‌های سریال است. تعصب و علاقه‌ای که او به زادگاهش، نیجریه، دارد و تلاشش برای خوب بودن، بدون شک همه بیننده‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

انسان هیچ وقت نمی‌تواند کامل و بدون نقص باشد
شما هرگز نمی‌توانید لزلی هیگنز را دوست نداشته باشید! اگرچه مدیر اجرایی فروتن، صبور و خوش‌اخلاق باشگاه در طول سریال تغییر خاصی نمی‌کند و در صحنه‌های دراماتیک نقش خاصی ندارد، اما شما همیشه از دیدن او خوشحال می‌شوید. لزلی می‌تواند هر موقعیتی که تیم به او نیاز دارد را پر کند. هیگنز همسر و پدری فوق‌العاده، مردی اخلاق‌مدار و دوست نزدیک هر کسی است که به او نیاز دارد.
 او همیشه می‌تواند کارها را پیش ببرد و همواره آن را با لبخندی جذاب انجام می‌دهد. به همین دلیل است که وقتی همه بازیکنان برای میهمانی کریسمس به خانه‌اش می‌روند، از ته دل آرزو می‌کنید که شما هم آنجا بودید!

فوتبال تمام چیزی است که من هستم
از شروع فصل اول، یعنی همان زمانی که طرفداران با روی کنت بدخلق و به طرز وحشتناکی بدقلق (با بازی برت گلدشتاین، که یکی از نویسندگان اصلی سریال نیز هست) آشنا شدند، او بلافاصله به یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌ها تبدیل شد و در طول سریال نیز باقی ماند.
روی یکی از بامزه‌ترین، دوست‌داشتنی‌ترین و پیچیده‌ترین شخصیت‌های سریال است. شخصیت بداخلاق، زودجوش و در عین حال وفادار و حامی‌ روی، او را به یکی از اعضای منحصربه‌فرد گروه تبدیل می‌کند. اگرچه روی از نشان دادن آن مطلقاً اجتناب می‌کند، ولی در واقع آدمی ‌است که قلبی از طلا دارد. بدون شک هیچ کس نمی‌تواند زمانی که «روی» در اتاق مربی‌ها به سبک خاص خود ابراز احساسات می‌کند، قهقهه نزند!

انجام دادن کار درست هرگز کار اشتباهی نیست!
«برای من موفقیت، برد و باخت نیست. موفقیت یعنی به این بچه‌ها کمک کنم بهترین نسخه‌های خود در داخل و خارج از زمین باشند». این جمله، تقریباً اولین دیالوگ خاص تد است که در قسمت دوم خطاب به خبرنگارها می‌گوید؛ جمله‌ای که نمایانگر شخصیت واقعی تد است.
تد لسو به غیراز جذابیت قهرمان اصلی داستان، یک مربی فوتبال امریکایی است که برای مربیگری یک تیم حرفه‌ای فوتبال به بریتانیا آورده شده، وگرنه به این سریال فوق‌العاده دوست‌داشتنی و دل‌انگیز تبدیل نمی‌شد. او یکی از دوست‌داشتنی‌ترین شخصیت‌ها و الهام‌بخش‌ترین مربیان تاریخ تلویزیون است. هر زمان که تد لبخند می‌زند، جوک می‌گوید یا خاطره تعریف می‌کند، مانند یک آغوش گرم برای روح است و هر وقت گریه می‌کند یا عذاب می‌کشد، مثل این است که یک مشت محکم به شکم ما می‌خورد. تد بی‌نهایت مهربان، الهام‌بخش و وفادار است و تماشای او در حال کمک به رشد اطرافیانش لذت‌بخش است، مثل خوردن یک لیوان شیر کاکائو داغ در عصر یک روز سرد زمستانی.