قتـــــل شوهـــری کـــه مخالف کار کردن همسرش بود

کامران علمدهی
روزنامه‌نگار

 


ساعتی از نیمه شب گذشته بود که زن جوان هراسان با اورژانس تماس گرفت و از حال وخیم شوهرش خبر داد. زن در حالی که سعی داشت لرزش صدایش را کنترل کند گفت: شوهرم به سختی نفس می‌کشد کمکم کنید.
دقایقی بعد تیم امدادگران اورژانس راهی خانه زن جوان شدند اما پس از معاینه همسرش مرگ او را تأیید کردند. زن جوان با شنیدن این خبر زیر گریه زد. دختر نوجوانش نیز با شیون و زاری خود را روی جسد پدرش انداخت و ناله سر داد.
از آنجا که مرگ در خانه رخ داده بود و تشخیص اولیه مرگ سکته قلبی بود موضوع به پلیس و بازپرس جنایی اعلام شد و جسد برای کالبد شکافی به پزشکی قانونی انتقال یافت.اما کارشناسان پزشکی قانونی علت مرگ را نارسایی تنفسی ناشی از مصرف مواد مخدر دست ساز اعلام کردند. با اعلام نظر کارشناسان پرونده با فرضیه وقوع قتل تحت بررسی بیشتر قرار گرفت. خانواده سیاوش- مرد فوت شده - با شنیدن علت اصلی مرگ پسرشان بی‌معطلی انگشت اتهام را به سوی عروسشان گرفتند.
مادر مرد جوان گفت: این زن عامل مرگ پسر من است او همیشه با پسرم اختلاف داشت و اذیتش می‌کرد من مطمئنم او باعث مرگ پسرم شده است وگرنه پسر من اعتیاد نداشت که بخواهد مواد مصرف کند.
به این ترتیب دستور تحقیق از همسر مقتول صادر شد.
مرجان که ناراحت و مضطرب بود، گفت: شوهرم مشکل بی‌خوابی داشت به همین خاطر گاهی به او قرص آرامبخش می‌دادم تا راحت بخوابد.
 من و شوهرم مثل بیشتر زوج‌ها اختلاف و بحث داشتیم اما در حدی نبود که بخواهم او را بکشم. شاید شوهرم معتاد شده بود و زیاد مواد مصرف کرده بود.
با توجه به اظهارات زن جوان و در حالی که هیچ مدرکی علیه وی به دست نیامده بود پرونده برای تحقیقات بیشتر به کارآگاهان سپرده شد.
یک سال بعد...
در آستانه سالگرد مرگ سیاوش و در حالی که هنوز علت اصلی این حادثه مشخص نشده بود دختر نوجوان وی سرنخ مهمی به پلیس داد.
یک روز صبح دختر نوجوان پس از یک جر و بحث طولانی با مادرش با قهر خانه را ترک کرد. وقتی از خانه بیرون آمد ساعتی بی‌هدف در خیابان‌ها قدم زد و فکر کرد بعد هم راهی خانه عمویش شد تا کمی با او درددل کند. او که به شدت از دست مادرش ناراحت بود به عمویش گفت: من تا الان سکوت کرده بودم اما می‌خواهم راز مهمی را بگویم مادرم عامل مرگ پدرم است.
مرد میانسال با شنیدن این جملات از دهان برادرزاده‌اش هر لحظه خشمگین‌تر می‌شد.
دختر نوجوان گفت: عمو یادت میاد مامان و بابا سر کار کردن با هم اختلاف داشتن؟ بابا همیشه مخالف کار کردن مامانم بود. اما مادرم مخفیانه به سرکار می‌رفت چون بابا از صبح تا شب سرکار بود متوجه نمی‌شد. مادرم به ما هم گفته بود حرفی نزنیم. فقط آخر هفته‌ها که بابا خانه بود، مادرم برای اینکه بتواند به محل کارش برود، پودری را در غذا یا چای پدرم می‌ریخت که او بخوابد. من چندباری این ماجرا را دیدم و با ناراحتی از مادرم خواستم این کار را نکند گفتم برای سلامتی بابا ضرر دارد اما وقتی من اعتراض می‌کردم مادرم با لحن تندی می‌گفت تو دخالت نکن این پودر داروی تقویتی است. حالا هم من شک ندارم پدرم به خاطر همین داروها مرده است آخرین بار هم مادرم به پدرم داروهای مرگبار را خوراند و او را کشت.
مرد میانسال با شنیدن این حرف‌ها بلافاصله پیش پلیس رفت و از زن برادرش شکایت کرد.
اعتراف تلخ
وقتی پلیس بار دیگر مرجان را بازداشت کرد و تحت بازجویی قرار داد وی به ناچار لب به اعتراف گشود و راز عجیبی را برملا کرد: نمی‌خواستم شوهرم را بکشم. من مغازه لباس فروشی داشتم اما شوهرم مخالف کار کردن من بود. یکی از مشتری‌هایم مرد جوانی بود که گاهی با او درد دل می‌کردم او راهی مقابلم قرار داد و گفت شوهرت را با قرص بی‌هوش کن تا کاری به کارت نداشته باشد. او چند قرص به من داد تا آنها را به شوهرم بخورانم. من هم قرص‌ها را به او دادم اما نمی‌دانستم قرص‌ها کشنده است. وقتی برای سومین بار قرص را به شوهرم دادم حالش بد شد و جان باخت.
به دنبال اظهارات زن جوان مشتری او نیز دستگیر شد و اعتراف کرد.
بدین ترتیب با شکایت خانواده سیاوش عروسشان به اتهام قتل پای میز محاکمه ایستاد. آنها خواهان قصاص عروسشان شدند. در جلسه دادگاه مرجان بار دیگر گفت: من قصد قتل شوهرم را نداشتم و فقط برای اینکه او بخوابد قرص‌ها را به او خوراندم. باور کنید من در مرگ او دخالتی نداشتم.مرد جوانی که همدست مرجان بود نیز گفت: او به من گفت شوهرش مانع کار کردن او است من هم فقط به او گفتم با این قرص‌ها او را بخوابان. شاید خودش مقدار قرص‌ها را زیاد کرده بود که باعث مرگ شوهرش شد من بی‌اطلاعم. تحت تأثیر حرف‌های مرجان قرار گرفتم و خواستم کمکش کنم.در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرک‌های موجود در پرونده، مرجان را به قصاص و به خاطر شروع به قتل به 10 سال زندان محکوم کردند. همدستش نیز به 25سال زندان محکوم شد.با اعتراض متهمان به حکم صادره پرونده در دیوان عالی کشور تحت رسیدگی قرار گرفت و حکم قصاص و زندان تأیید شد.حالا مرجان در زندان فقط به یک امید روزهای سخت و تنهایی را پشت سر می‌گذارد امید به اینکه دخترش و خانواده شوهرش را قانع کند که متوجه شوند او قصدی برای کشتن سیاوش نداشته و این اتفاق حاصل یک اشتباه بوده است.