گذاری واجب از بازنویسی به بازآفرینی
عبور از ایستگاه قصههای خوب برای بچههای خوب
معمولاً آخر هر بحث در مورد فرهنگ، هنر، ادبیات و... به یک جمله تاریخی ختم میشود. «ما خودمون این همه داستان داریم، مثل شاهنامه... اصلاً کی اومده اینها رو تبدیل به فیلم بکنه؟» در این جمله تکراری دو حقیقت، ناقص بیان میشود. اول اینکه داستانهای ما محدود به شاهنامه نیستند. از منطقالطیر عطار تا حکایات مثنوی معنوی و گلستان سعدی و داستانهای نظامی هر کدام به طریقی امکان تبدیل به قالبهای جدید ادبی و هنری را دارند. حقیقت ناقص دوم اینکه اتفاقاً شاهنامه جزو آن قصههای کمتر مهجور ادبیات ماست. داستانی که بارها به رمان و فیلم و سریال و حتی محصولات کودکانه تبدیل شده است. فیلمهایی مثل «مبارک» یا «دیو و ماه پیشونی» در دهه اخیر با محوریت داستانهای شاهنامه برای کودکان، ساخته شدند. این هفته که به ویژهنامه مهدی آذریزدی رسیدیم تصمیم گرفتیم در بخشی از صفحه کودک و نوجوان در مورد کتابهایی بنویسیم که از قالبهای جدید برای بازگو کردن داستانهای کهن استفاده کردهاند. همان اتفاقی که بهتر است آرام آرام برای داستانهای بازنویسی شده کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب» هم رخ بدهد. تبدیل داستانهای بازنویسی شده به رمان و داستانهای بلند بازآفرینی شده.
مریم رحیمیپور
خبرنگار
پارســیــان و مــــــن
پارسیان و من یکی از معروفترین کتابهایی است که داستانهای شاهنامه را بازآفرینی کرده است. وقتی دبستان بودم برای اولین بار این کتاب را خواندم و حقیقتش را بخواهید جلد اول آن که داستان ضحاک ماردوش و آفریدون و کاوه است روی من تأثیر زیادی گذاشت. داستان، ماجرای پسرکی بود که از زمان حال و دنیای واقعی به جهان شاهنامه و زمان ضحاک میرود و در لشکر کاوه و آفریدون قرار میگیرد. داستان چاشنی عاشقانهای داشت و همین باعث شد که وقتی درست وسط داستان بودم توسط خواهرم ضبط و توقیف شود و ذهن من یکجای قصه ضحاک برای همیشه متوقف شد. شاید اگر کتاب را تا پایان میخواندم، اینقدر برایم جذاب نبود اما این نصفه ماندن موجب شد که تا همیشه سرنوشت پسرک، آفریدون و کاوه را در ذهنم تصور کنم. جلد دوم را که ماجرای رستم و برادرش شغاد است را سوم راهنمایی خواندم. ناظم مدرسه کتاب را از یکی از بچهها گرفته و توقیف کرده بود و به من داده بود، تا بخوانم و بگویم چیز بدی دارد یا نه. (رمانهای اقتباسیمان هم دائماً در حال توقیف شدن بودند!) من که کتاب خودم، هنوز در توقیف درنیامده بود با خوشحالی آن جلد را از ناظممان گرفتم و شروع به خواندن کردم. حقیقتش بعدتر که دانشجوی ادبیات شدم دو بخش از داستانهای شاهنامه در ذهنم از همه پررنگتر بود. داستان ضحاک و داستان کشته شدن رستم توسط شغاد. هنوز که هنوز است صحنه فرو افتادن رستم به چاه پر از تیغ را از همان جلد دوم پارسیان و من یادم میآید. جلد سوم را هیچوقت نخواندم. چون اقتباس از شاهنامه نبود و گویا مربوط به بخشی از تاریخ هخامنشیان میشد و علت دوم هم اینکه آنقدر بزرگ شده بودم که متوجه ضعفهای ساختاری کتاب آرمان آرین میشدم. روند و شخصیتپردازی داستان بیشاز اندازه ساده بود، شخصیتها عمق نداشتند و همین موجب میشد آن را از نظر فنی در سطح بالایی تصور نکنم.
پــتــــــشخـــوارگــــــــر
پتشخوارگر شاید جدیدترین مجموعه آرمان آرین است و برای من در ۲۵ سالگی کتاب جذابی بود و هنوز هم هست. گرچه هیچوقت فرصت کافی برای خواندن تمامی جلدهای مجموعه را پیدا نکردم. داستان برگرفته از اوستا و بندهش است. بعد از خواندنش آن را در لیست کتابخوانی یک گروه کتابخوانِ کلاس هشتمی قرار دادم و آن هفته که بنا بود این کتاب را بخوانند، آنقدر غر شنیدم که تقریباً با همه سالهای معلمیام برابری میکند. متن کتاب تا حدی سنگین است، میزان رفت و برگشت صحنهها در زمان و مکان زیاد است و شخصیتها عمیق و دوستداشتنی نیستند و همین موجب میشود که داستان کشش و روانی لازم برای خواننده (علیالخصوص خواننده نوجوان) را نداشته باشد. بعدتر از چند کتابدار پرسیدم که اقبال بچهها به این کتابها چطور بوده و پاسخی مشابه به تجربه خودم دریافت میکنم؛ حتی وقتی در اینترنت دنبال نظرات دیگران میگردم، متنها جوری نگاشته شده که انگار مخاطبان، کتاب را به طور کامل نخواندند.
با وجود این، این مجموعه برای من ارزشمند است، پیشرفت قلم آرمان آرین از پارسیان و من تا پتشخوارگر کاملاً آشکار است. صحنهها و توصیفهای داستان پر و پیمان شده و قصه رنگ و لعاب متفاوتی گرفته است.از طرفی خواننده اگر کمی حوصله داشته باشد و به نویسنده اعتماد کند در نهایت ضرر نخواهد کرد و بعد از مدتی همین کتاب میتواند برایش به اندازه یک رمان روانِ فانتزی غیرایرانی جذابیت داشته باشد.
بعد از پرونده این هفته تصمیم گرفتم یک بار دیگر به «قصههای خوب برای بچههای خوب» رجوع کنم و اینبار در کلاس ادبیات و نگارش از بچهها بخواهم که داستانهای بازنویسی شده مهدی آذریزدی را بازآفرینی کنند. شخصیتهای حکایات سعدی و مولوی را به جهان قالبهای مدرن ادبی ببرند، جایی که مخاطبان بیشتری در انتظارشان هستند.