مطالعه و آموزش و پرورش
چگونه با بخشنامهها شاهرگ فرهنگی خودمان را مسدود کنیم!
محمدعلی یزدانیار
دبیرگروه کتاب
mohammadaliyazdanyar@gmail.com
تعطیلات مدارس تقریباً آغاز شده است، دبستانیها که خیلی وقت است تعطیل شدند، مقاطع بالاتر هم دیگر کمکم به سمت تعطیلی و استراحت و بقیه کارهای تابستانی میروند. در این میان حدود یک میلیون معلم و نزدیک به پانزده میلیون نفر دانشآموز دارای اوقات فراغتی میشوند که مدتها نداشتهاند.
تجربه چهارساله من در آموزش و پرورش نشان داده است که عمده این اوقات فراغت از دست میرود. برخی از همکاران من در تابستان هم مشغول کار هستند، برخی دیگر برای گذران زندگی روی به شغلی فصلی میآورند. عدهای دیگر تلفیقی از دو بخش اول و دوم را انجام میدهند. برخی دیگر فقط استراحت میکنند. باز عدهای هم هستند که سفری هم میروند و در این میان اقلیتی هم وجود دارند که همه این کارها را با هم میکنند. بعد از همه اینها گروهی وجود دارند که - چه عضو هر کدام از دستههای نام برده باشند یا نباشند - روزانه بخشی از زمانشان را به مطالعه اختصاص میدهند.
در سمت دانشآموزان هم ماجرا - با غلظتی کمتر- به همین منوال است. استراحت مطلق، سفر، فیلم، یادگیری یک حرفه، انجام یک شغل فصلی و نهایتاً مطالعه کردن کارهایی است که یک نوجوان به خوبی میتواند در تابستان بهشان برسد. دوباره اینجا هم مطالعه کردن - منطبق با تمام آمارهای منتشر شده تا به امروز - در بین تمام کارهای دیگر، کمترین درصد را به دست میآورد.
لازم به ذکر است اینجا منظور از مطالعه، خواندن کتب علمی، دانشگاهی و درسی و تخصصی نیست. معلمان زیادی هستند که به صورت مداوم و براساس منابع جدید، دانش خودشان را روزآمد میکنند؛ از آن سمت ناگفته پیداست که کار اصلی یک دانشآموز «درس خواندن» است، یعنی مطالعه متون درسی و تخصصی. مطالعه در معنی عمومی، به خواندن کتابهای غیرتخصصی گفته میشود که فرد بدون نیاز به یادگیری یا مطالعه آنها و صرفاً براساس علاقه سراغشان میرود.
اگر مبنا را بر این تعریف قرار دهیم، متأسفانه نظام آموزشی ما «مطالعه گریز» که هیچ، بلکه رسماً «مطالعه ستیز» است. هر اقدامی برای مطالعه تا حد و حدود «بخشنامه» و «طرح» کوچک میشود. آموزش و پرورش ما علاقه زیادی به رزومهسازی و بیلانسازی دارد و مطالعه غیردرسی هم گرفتار همین بیماری شده و به اغما میرود. نه در کتابهای درسی، نه در رویکرد فرامتنی هیچ نگاهی به مطالعه آزاد، مطالعه داستان و ادبیات وجود ندارد و این خلأ، روزی روزگاری به شکلی غیرقابل مهار یقه ما را خواهد گرفت.
دو سه سال پیش قصد داشتم آزمونی طراحی و استاندارد کنم که در آن میزان مطالعه آزاد معلمان و منابع مطالعاتی آنها را بسنجم. این یادداشت که به اینجا رسید دلم خواست دوباره بروم سراغ همین برنامه. خدا را چه دیدید؟ شاید واقعاً بالاخره به یک نفر بربخورد و کاری کند.