درمیان چالش‌های رنگارنگ زندگی، مراقب خودت باش

الناز موسوی یکتا
نویسنده

تابه‌حال به عبارت «خودت را در آغوش بگیر»  فکر کرده‌اید؟
این روزها به بهانه فروش دوره‌های خودمراقبتی، انگیزشی، احترام به خود و از این ‌دست کلمات کادوپیچ شده این جمله را زیاد شنیده‌ایم.
جملات و کلماتی که معمولاً لابه‌لای عکس‌های زیبایی از مناظر طبیعی، باشگاه‌های ورزش حرفه‌ای، ساعت‌های دیجیتال کنترل وضعیت جسمی، کافه‌های رنگارنگ و فروشگاه‌های کتاب روح و چشم ما را مورد عنایت قرار می‌دهند.
راستش را بخواهید این گونه تصاویر و ولاگ‌های ساخته شده توسط دلسوزان مجازی بیشتر از اینکه ما را به سمت هدف اصلی خودمراقبتی سوق دهد ولع سیری‌ناپذیر مصرف‌گرایی را در وجودمان رشد می‌دهد.
بیایید تصور کنیم صبح‌مان را با یک فنجان قهوه و کروسان در کافه‌ای که بالکن زیبایش پر از اقاقیا و یاس است آغاز کرده‌ایم و در ادامه پس از یک ساعت ورزش روی دستگاه‌های فوق حرفه‌ای، میان‌وعده آجیل چهارمغزمان را در مشت گرفته و به‌طرف محل کار که اتفاقاً در برجی ساکت است می‌رویم.
همکارانی خوش‌پوش، دارای تناسب‌اندام با مدارج تحصیلی عالی و درک و فهمی بی‌نظیر مزین به عطرهایی از خانواده شنل در اتاقی بزرگ و تمام شیشه‌ای انتظار ما را می‌کشند تا جلسه مهمی راجع به یک پروژه عظیم اقتصادی را به سرمنزل مقصود برسانیم.
تمامی حرف‌ها و حرکات به‌خوبی پیش می‌رود. اختلاف‌نظری وجود ندارد و انسان‌ها در کنار هم‌، زیست فوق‌العاده‌ای را رقم می‌زنند.
بعد از جلسه‌ای به این خوبی و با نتیجه‌ای مثبت پایان ساعت کاری را اعلام و به قرار با دوستانمان در یک رستوران مجلل می‌رویم و تا آخر شب همین روند لوکس و دور از روزمرگی در زندگی ما جریان دارد.
نهایتاً درحالی‌که دم‌نوش آرامش آخر شبمان را در کنار دفتر پلنر مخملی با خودکارهای رنگی‌رنگی می‌نوشیم، هشتگ خودتان را در آغوش بگیرید می‌زنیم و به خوابی عمیق فرومی‌رویم.
راستش را بخواهید زندگی واقعی نه این‌قدر لوکس و آرام است و نه معنای خودمراقبتی را در این رفتارهای افراط‌ گرایانه می‌شود یافت.
باید پذیرفت و یاد گرفت که زندگی با تمام چالش‌های هزار رنگش زندگی است و از دل همین اتفاقات ریز و درشتی که ما حتی یک نمونه از آن را در صفحات روان‌شناسی مجازی نمی‌یابیم خودمراقبتی رخ می‌دهد.
اگر بخواهم معنای خودمراقبتی را برایتان بگویم؛ به مجموعه رفتارهایی که آگاهانه و هدف‌دار برای نیازهای جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی‌مان انجام می‌دهیم تا یک زندگی متعادل را تجربه و به خودمان کمک کنیم تا کیفیت بالاتری را تجربه و سالم‌تر و شادتر زندگی کنیم گفته می‌شود.
این معنای روان‌شناختی از یک کلمه است؛ اما معنای حقیقی‌اش در زندگی هر فردی متفاوت است.
شاد زیستن از نظر مادری که صاحب یک یا چند فرزند است با خانم متأهلی که فرزندی ندارد بسیار متفاوت است.
در اصل هرکدام از این افراد بسته به شرایط و نوع فرهنگ تربیتشان، شادی و مراقبت را به‌گونه‌ای متفاوت می‌بینند که هیچ‌کدام هم به دیگری برتری ندارند و قابل غبطه‌خوردن و حتی نمایش هم نیستند.
پسر جوانی که روزها را در محل تحصیل و شب‌ها را به انجام پروژه‌های دورکاری می‌پردازد، می‌تواند به‌قدر جوانی که تحصیلاتش را تمام کرده و شغل ثابت و درآمد مناسب هم دارد، شاد باشد.
خانم جوانی که خواندن آیاتی از قرآن و شرکت در دوره‌های زیست دینی را با نشاط و هیجان‌انگیز می‌داند دقیقاً به‌اندازه دختری که هیجان را شرکت در یک کرنومتر ورزشی می‌داند شاد و موفق است.
هزاران مثال دیگر می‌توان آورد تا ببینیم تفاوت نگاه آدم‌ها به مقوله مراقبت از خود با هر فرد دیگری متفاوت است.
نمونه بارزی که در میان تمامی خانواده‌ها عیان است، تفاوت علاقه نگاه‌کردن به یک مسابقه ورزشی بعد از یک روز کاری توسط پدر خانواده با تماشا تکرار چندباره یانگوم در مادر خانواده است.
هرکدام از نگاه خود در حال مراقبت از خود و گذراندن وقت استراحت و افزایش سطح سلامتی خود هستند.
در پایان بهتر است این معنا را در ذهن خود پرورش دهیم که هزاران گونه از زندگی شاد در دنیا وجود دارد که ما فقط تعداد کمی از آن را می‌توانیم با زندگی خود تطبیق دهیم. به‌جای گشتن دنبال گزینه‌هایی که هیچ شباهتی با اصل زندگی ما ندارند بهتر است الگو متناسب با خود را یافته و متر و معیار سنجش را فعالیت‌های روزانه، آداب خانوادگی، علایق شخصی و عرف جامعه در نظر بگیریم.
همانقدر که قهوه و ورزش صبحگاهی برای یک شخص مفید است، نوشیدن چای و نگاه کردن از پنجره به بیرون برای شخص دیگری لذت‌بخش است.
خودمراقبتی، نوشیدن یک لیوان آب بدون نیاز به تشنگی، نفس‌کشیدن عطر خاک نم خورده، خوابیدن بدون عذاب وجدان از کارهای روزانه، تغییر عطر چای یا هر چیز کوچک دیگری که برای لحظه‌ای تنها برای خودمان انجام می‌دهیم است.
بیایید به‌جای کپی ناموفق از زندگی دیگران الگو بی‌نظیری برای خودمان  باشیم.