دعوت به تماشای جهان از نگاه دختری نابینا
طغیانی علیه زیستن بدون زندگیکردن
لادن عظیمی
خبرنگار
راهنمای مردن با گیاهان دارویی! همین عنوان به حد کافی میتواند جذاب باشد که بخواهیم کتاب را تورق کنیم و از ماجرایش سر در بیاوریم. عنوانی که تناسب جالبی هم با نام خانوادگی نویسندهاش دارد: عطارزاده.
حتی ممکن است آدم را به این خیال مضحک بیندازد که خانمی عطار واقعاً راهنمایی از مردن با گیاهان دارویی منتشر کرده است.
وقتی چند خط ابتدایی کتاب را میخوانیم؛ نه تنها پی میبریم که ماجرا چیز دیگری است بلکه قلاب داستان گیر میکند و گرفتار میشویم.
«در طول هفده سال زندگیام در خانه دروازه دولت دوبار از آن خارج میشوم. اولینبار ششسالهام.» اینها اولین جملات اولین کتاب عطیه عطارزاده است.او در این اثر داستانی خود، به شرح بخشی از زندگی دختری نابینا میپردازد که از زبان خود دختر روایت میشود.
دختری که گیاهان دارویی خشک میکند و تمام جهانش در این کار و مادرش که با او زندگی میکند خلاصه میشود. در واقع او با جهان بیرون از خانه و شناختی خارج از آنچه مادرش به او میشناساند بیگانه است. در واقع مادر، مرجع او برای شناخت هستی و ارتباط با آن است.اما وقتی برای شرکت در مراسمی خانوادگی از جهان خانهشان خارج میشود؛ اتفاقی در درونش رخ میدهد که مسیر زیستش را دگرگون میکند.
روایت اول شخص که نویسنده برای بیان ماجرای رمانش انتخاب کرده این امکان را به مخاطب داده است تا به دل چالشهای آدمی نابینا برود و از روزنه نگاه او به سادهترین اتفاقات نگاه کند.
اما همین امر، بدون توصیفات بکری که در این کتاب مییابیم هرگز محقق نمیشد. به بیانی کاملتر روایت اول شخص و توصیفات به جا و به اندازه به شکلی پایاپای در پیشبرد این رمان نقش بسزایی ایفا کردهاند.
عطارزاده به بهترین شکل ممکن از پس ترسیم جهان درونی فردی نابینا برای مخاطب برآمده است. ما در این کتاب بیش از آنکه با دنیای بیرون در ارتباط باشیم با درونیات راوی روبهرو هستیم. در واقع موقع خواندن «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» در عین اینکه جهان نور و روشنی را نمیبینیم؛ به تماشای جهانی منحصر به فرد مینشینیم که ویژه راوی است.
و خود راوی یا همان دختر نابینای قصه ما چنان دقیق شخصیتپردازی شده است که میتواند به خوبی مخاطب را تا پایان قصه به دنبال خود بکشاند. شخصیتی که از یکجایی به بعد، از انفعالی که به دلیل وضعیتش دامنش را گرفته بود خود را میرهاند و کنشمند میشود. علیه وضع موجود طغیان میکند و برای اولین بار شکل تکراری و روزمره زیستش را برنمیتابد و دست به نافرمانی میزند. طغیان او علیه مادرش، مادری که به شیوه خود دلسوز و مصلحتخواه اوست، طغیانی علیه زیستن بدون زندگی کردن است. طغیانی علیه تکرار مکررات و روزمرگی است. و اینکه این طغیان و شورش با لحنی منحصر به فرد و حتی میتوان گفت شاعرانه و یکنواخت روایت میشود نقطه عطف رمان است. تو گویی همه تکرار مکررات و یکنواختی زیست این دختر را در لحن او خلاصه کردهاند.
عطیه عطارزاده با خلق «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» دنیایی از عطر و رنگ را خلق کرده که منحصر به فرد است. منحصر به جهان قصهاش و این هنر اوست.