تک‌روایت از اَبَر زن‌ها مانع تحقق الگوی سوم

فاطمه درخشان
مدرس دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر حوزه جامعه‌شناسی فرهنگی

 

این روزها در برنامه‌ها و نشست‌های علمی راجع به زنان و همچنین در رسانه، چه در برنامه‌های صداوسیمای ملی و چه در فضای مجازی، گروهی از زنان با عنوان زنان توانمند یا به عبارتی اَبَرزن‌ها (سوپرزن) به عنوان الگوی موفقی برای زنان تبلیغ می‌شوند. زنانی که مهم‌ترین ویژگی آنها دارابودن همزمان نقش‌های متعدد خانوادگی و اجتماعی و موفقیت در ایفای این نقش‌ها در حد عالی و بدون مشکل است؛ زنان متأهلی که دارای چندین فرزند بوده و همزمان در حال تحصیل در مقاطع عالیه، در حال تدریس در دانشگاه، مدیر، دانشمند، ادیب و یا صاحب کسب‌وکاری داخلی و یا حتی بین‌المللی هستند که با وجود همه اینها در زندگی‌شان هیچ خللی وجود ندارد.
تا اینجای کار به نظر می‌رسد با زنانی روبه‌رو هستیم که به دلیل تلاش و پشتکاری که دارند می‌توانند الگویی باشند برای زنان دیگر این سرزمین اما سؤال مهمی که مطرح می‌شود این است که این الگوها آیا می‌توانند همه زنان را نمایندگی کنند؟ آیا دغدغه‌ها و معیارهای موفقیت آنها را می‌توان برای زنان دیگر جامعه نیز تجویز کرد؟
در الگوی سوم زن مسلمان، زن در عین اداره موفق درون خانه، نقش سازنده‌ای در جامعه نیز دارد که می‌تواند متناسب با اهداف شخصی و اجتماعی آن‌ها، به اشکال و اندازه‌های مختلف و متنوع صورت گیرد. لزوماً تأثیرگذار بودن از نظر اجتماعی به معنای داشتن نقش‌های متعدد و بی‌نقص درون و بیرون از خانه نیست اما متأسفانه آنچه در الگوسازی‌های ابرزن به نمایش گذاشته می‌شود، تصویر زنی است دارای تعدد نقش‌های مختلف به صورت همزمان که همه آنها را در عالی‌ترین حالت ممکن و بدون هیچ مشکل و مانعی ایفا می‌کند. این به معنای نفی تعدد نقشی یا حضور زن در بیرون از خانه نیست اما اینکه تنها راه موفقیت در تأثیرگذاری اجتماعی، اشتغال بیرون از منزل برای زن تعریف شود، امر اشتباهی است. زیرا تأثیرگذاری اجتماعی می‌تواند متناسب با ویژگی‌های زنان به شکلی غیر از این نوع هم اتفاق بیفتد.
 ابرزن‌هایی که در رسانه‌ها تبلیغ می‌شوند، ظاهراً علاوه بر نقش‌های همسری و مادری، تلاش می‌کنند به شکلی خارق‌العاده حضور اجتماعی در خارج از خانه داشته باشند و تنها از طریق تحصیل و اشتغال رسمی در قالب یک دانشمند فیزیک هسته‌ای یا کارآفرین بین‌المللی نمونه به موفقیت و رضایت درونی دست پیدا کنند. خود این زنان ممکن است که در چهارچوب الگوی سوم قرار داشته باشند اما الگو قرار دادن این ویژگی‌ها به عنوان تک الگوی معتبر، متناسب با ایده الگوی سوم نیست؛ چرا که معیار موفق‌بودن زنان پس از ازدواج و مادر شدن، داشتن اشتغال یا فعالیت اقتصادی بیرون از خانه تعریف می‌شود آن هم به شکلی بی‌نقص و ایده‌آل! و به نوعی دیگر این معیارهای شبه غربی فردگرایانه در جامعه نیمه مدرن ایرانی برای همه زنان تجویز می‌شود.
در حالی که با توجه به ویژگی طبیعی و فطری زنان می‌توان انواع روش‌ها و راه‌های دستیابی به رضایت درونی و احساس موفقیت را خارج از این معیارهای عالی نیز تعریف کرد. راه‌هایی که حتی خود زنان معمولی با توجه به توانایی و میزان قابلیت‌ها و ظرفیت‌هایشان می‌توانند آنها را تعیین و تعریف کنند؛ بنابراین الگوسازی متضمن دیدن ویژگی‌های عمومیت یافته در مورد گروه هدف است. الگوی ابرزن از این ویژگی برخوردار نیست؛ چرا که تصویری بدون نقص از زنانی به نمایش در می‌آورد که همزمان دارای نقش‌های متعدد عالی هستند، زنانی که تنها موفقیت‌هایشان به تصویر کشیده می‌شود و از سختی‌ها و موانع پیش روی آنها در زندگی مطلبی بیان نمی‌شود.
این نوع تصویرسازی زنان را وارد مسیر انحرافی برای دستیابی به موفقیت می‌کند؛ بنابراین بهتر است به جای ایجاد و ترویج یک الگوی تک روایتی زنِ موفق، درون یک کلان الگویی به نام الگوی سوم زن مسلمان، از الگوهای متعدد موفقیت زن مسلمان سخن گفت که برگرفته از وجود تنوع و تکثر مبتنی بر اهداف و توانایی‌ها است؛ الگوهایی که با توجه به مختصات متفاوت و ویژگی‌های اجتماعی، فرهنگی، دینی و زیست‌بومی زنان این سرزمین تعریف می‌شود.