فرشته پناهی
طنزپرداز
شد مرغ گران و ددر و جوج ور افتاد
ته چین و پلو مرغ به وقت دگر افتاد
از منقل همسایه چو برخاست نسیمی
برهستی مان از همه ور شور و شر افتاد
با عطر خوش جوجه کباب سر بازار
بیچاره شکم باز توی دردسر افتاد
رفتم سر یخچال و سر گاز و تنها
یادم به فضاسازی عصر حجر افتاد
در جنگ شکم بامنوی بسته ی یخچال
از دست شکم آخر کاری سپر افتاد
تا مرغ گرانقدر شد از نرخ خود آگاه
از کل تنش یکدفهای کرک و پر افتاد
باید گره مشکلمان را بگشاید
مسئول به بازارش اگر که گذر افتاد