جودی ابوت و صف تاریخ
بهزاد توفیقفر
شاعر
بابا لنگدراز عزیز، شاید بخواهید بدانید چرا مثل نامههای قبلی پرچانگی نکردهام. باید بگویم که الان دارم با جولیا پندلتون و سالی مکبراید به صف تاریخ میروم. حتماً میپرسید صف تاریخ چیست. خُب با اینکه جولیا مثل دارکوب، به در اتاق من میزند، برایتان میگویم. صف تاریخ جلوی زایشگاه تشکیل میشود. خیلیها از شب قبل در این صف میایستند تا بتوانند خودشان را برای زایمان در تاریخ رُند ثبتنام کنند. سالی میگوید اینکه آقایان هم با جین و کراوات در صف تاریخ زایمان ایستادهاند، خیلی خندهدار است. جولیا اصلاً نمیخندد. او همیشه از داخل ماشین بزرگ و مشکی بابایش صف را دیده و نمیداند برای صف چه لباسی باید بپوشد.
بابا لنگدراز بانمک من، الان حتماً میپرسید جودی کی ازدواج کرد که حالا باید در صف تاریخ رُند برای زایمان بایستد. درجواب باید بگویم که جودی شما هنوز ازدواج نکرده ولی از آنجا که امکانات ما در اینجا خیلی کم است و به ندرت تاریخ رُند پیدا میشود، باید حالا که یک تاریخ رُند پیدا شده دست به کار شوم و آن را برای زایمان خودم رزرو کنم. خوشبختانه ساعت سه و نیم صبح که خانم ترون از صدای جیغ من، وحشتزده از خواب پرید و به داخل اتاق هجوم آورد، متوجه شدم که سالی و جولیا هم همین فکر را با خودشان کردهاند و قرارگذاشتیم با هم به صف تاریخ برویم. جولیا معتقد است الان تاریخ را رزرو کنیم، تا آن موقع، شوهر و بچهاش هم میرسد. البته جولیا با این موضوع مشکلی ندارد چون اگر تا آن روز هم ازدواج نکرده باشد و بچهای در شکم نداشته باشد، پدرش میتواند با یک تلفن به رئیس بیمارستان، آنها را وادار کند تا بچه جولیا را در تاریخ رُند موردنظر به دنیا بیاورند. اما من و سالی چنین امکانی نداریم. سالی میگوید اگر خودم تا یک ماه دیگر بچهدارشدم که هیچ اما اگر نشدم، میتوانم تاریخ را در بازار آزاد بفروشم و در سامانه یکپارچه خودرو ثبتنام کنم و همینطور ادامه بدهم تا بلکه بتوانم با همسر آیندهام یک زیرشیروانی دور از برج ایفل اجاره کنیم. اما من خیلی امیدوار نیستم چون حتی اگر بتوانم خودرو با سهمیه فرزندآوری ثبتنام کنم بازهم باید 6ماه صبر کنم تا شاید خبری شود و تا آن موقع، جرویس پندلتون صدبار ازدواج کرده و شما باید هزینه خرید یک خُمره پلاستیکی را علاوه بر هزینههای جراحی زیبایی که به تازگی پرداخت کردهاید، پرداخت کنید.
امضا: جودی ناامید