مدیریت مالی، کم کردن هزینه‌ها یا افزایش منبع مالی

چاره‌هایی برای روزهای نداری

نیمی از درآمد ما در اختیار من است برای مخارج خانه که آن را به سه بخش تقسیم می کنم، برای سه تا ده روز و با خودم تعهد دارم که پول هر ده روز را به پایان آن ده روز برسانم و به پول ده روز بعدی دست نزنم که معمولاً موفق می‌شوم، مگر اتفاق خاصی بیفتد

جای خالی را پُر کنید!
در این روزهایی که جیب‌هامان خالی‌تر شده‌اند، شما به عنوان پدر و مادر باید تصمیم بگیرید که چه هزینه‌ای را در چه زمانی انجام دهید که به نفع خانواده باشد. شما چه راهکارهایی را برای کاهش هزینه به کار می‌برید؟ به خاطر گرانی‌ها قید چه چیزهایی را زده‌اید که برایتان بهتر باشد؟ وقتی نمی‌توانید درآمد جدیدی ایجاد کنید، چه راه‌هایی برای مصرف‌گرایی کمتر در خانه دارید؟ برای کوچک‌نشدن سفره اعضای خانواده‌تان چطور؟ این روزها دغدغه اکثر افراد جامعه، سفره غذایی شده است. اینکه بیاییم فقط از دردها و گرانی بگوییم که مردم مواد غذایی را قسطی می‌خرند چه سودی دارد؟ راهکارهایی را با هم به اشتراک نگذاریم؟

داریم فشار مخارج را می‌بینیم
زهرا خانمی‌ است خانه دار که می‌گوید همسرم از ابتدای ازدواج بیش از نیمی از درآمدش را برای مخارج خانه در اختیار من قرار داده است. سال‌های اول ازدواج که دو نفر بودیم و قیمت‌ها معقول بود مشکل چندانی نداشتم اما حالا که بچه هم داریم و قیمت‌ها نجومی شده، کار برایم سخت شده است. چند باری خواستم این مسئولیت را از خودم بردارم اما با همسرم به توافق نرسیدیم و برای کاهش درگیری‌های ذهنی همسر، همچنان برنامه‌ریزی دخل و خرج مخارج خانه با من است.
پولی که از همسرم می‌گیرم را به سه بخش تقسیم می‌کنم، برای سه تا 10 روز و با خودم تعهد دارم که پول هر 10 روز را به پایان آن 10 روز برسانم و به پول 10 روز بعدی دست نزنم که معمولاً موفق می‌شوم، مگر اتفاق خاصی بیفتد. مثل میهمانی یا جشن تولد یکی از خودمان یا شارژ ساختمان و قبض‌ها.
البته هزینه پوشاک و تعمیر خودرو و سفر یا هزینه درمان از بقیه درآمد همسر است که با خود اوست. اما برای کم کردن مخارج بویژه در یکی دو سال اخیر، مقدار گوشت و مرغ و برنج و روغن را در وعده‌های غذایی کاهش داده‌ام و مصرف مواد غذایی گیاهی مثل سیب زمینی و کدو و بادمجان و قارچ و سویا بیشتر شده. معضل اصلی مخارج خانه، اقلام سوپر مارکتی ومیوه‌ است و فرزندانی که هر چه را ببینند می‌خواهند. اقلام سوپرمارکت مانند ماست و پنیر و مربا و کره و خامه و شیر و تنقلات را دسته‌بندی هفتگی می‌کنم. اگر این هفته ماست سر سفره هست، زیتون و دوغ حذف می‌شود. اگر هم که زیتون بود، سالاد و سس مایونز حذف می‌شود. یعنی مخلفات سوپری در سر سفره باید فقط یک قلم باشد.
اما تنقلات که بچه‌ها عاشقش هستند. این هفته کیک و بیسکوئیت، هفته بعد مثلاً پفک یا پفیلا، هفته دیگر بستنی و قانون این است که نباید همه را با هم در یک هفته خرید. فعلاً میوه را هفتگی نکرده‌ایم چون بچه‌ها به ویتامین میوه نیاز دارند و مثلاً در حد هفته‌ای سه چهار موز را می‌خریم. میوه‌های جذاب مانند توت فرنگی هم در حد کم که خراب هم نشود. برای پسرم که چهار سال و نیم است هم به تازگی یک کارت درنظر گرفتم که پول عیدی‌ها و هدیه‌هایش را در آن واریز می‌کنم و دارم آموزشش می‌دهم که مخارج خودش مانند تنقلات گران قیمت‌تر یا رفتن به شهربازی و خانه‌بازی و یا خرید کتاب و اسباب بازی را مدیریت کند و بیش از کارتش خرج نکند.
مبحث دیگر هدیه‌ها هستند، هدیه‌های تولد و روز زن و روز پدر و مناسبت‌هایی که پیش می‌آید. اوایل ازدواج راحت‌تر بود و مازاد بر نیازها هدیه می‌خریدیم ولی الان تبدیلش کردیم به نیازها. مثلاً من اگر مانتویی نیاز دارم برنامه‌ریزی می‌کنم یا معمولاً برای همسرم پیراهن و لباس خانه می‌خرم که به خرج دوباره نیفتیم. برای پسرم هم همینطور، معمولاً خرید لباس و کفشش همان هدیه‌هایش می‌شود. گاهی خودم هم درآمد پروژه‌ای یا فصلی دارم که آن هم کمک خرج می‌شود و فعلاً نتوانستم پس‌اندازی از آنها داشته باشم.
اگر همه چیز طبق زمان‌بندی خودم پیش برود، تقریباً تا آخر ماه مشکلی نداریم اما مخارج متفرقه اگر باشد کم می‌آورم و آخر ماه از همسرم قرض می‌گیرم و ماه بعد یا طی چند ماه قسط‌‌ بندی می‌کنم و پس می‌دهم. برای خانه هم به بانک مسکن قسط می‌دهیم که آن هم با همسر است. هزینه‌های لوازم آرایش و لیزر و ورزش و باشگاه و کافی‌شاپ و رستوران را هم درکل حذف کردیم و داریم فشار مخارج را می‌بینیم.

سعی کردیم از خیلی از هزینه‌ها صرف‌نظر کنیم
عاطفه می‌گوید: تصمیم‌های اقتصادی و مالی به عهده همسرم است. اما سعی کردیم از خیلی از هزینه‌ها صرف‌نظر کنیم. مثلاً دیگر رستوران نمی‌رویم و با تنوعی که به غذاهای خانه می‌دهم، سعی می‌کنم تا حدی لذت رستوران را به خانه بیاورم تا جبران شود. یا سوسیس و کالباس و کیک‌ها را خودم در خانه تهیه می‌کنم، از قبل هم بلد نبودم، چندین فیلم آموزشی دیدم و شروع کردم. یک سری از لباس‌ها را قبلاً به خشکشویی و اتوشویی می‌دادم که این کار را هم حذف کردیم. قبلاً هم در مصرف لوازم برقی کم‌توجه بودم که الان با احتیاط و مراقبت بیشتری استفاده می‌کنم.
انگار ویژگی حسابگر بودن پدر و مادر از دوران بارداری شروع می‌شود و تا همیشه وجود خواهد داشت. یعنی نه اینکه دخترها و پسرهای مجرد یا زنان و مردانی که هنوز فرزندی ندارند از این بحث جدا باشند، نه، ولی وقتی مسئولیت پدر و مادری را به دوش می‌کشیم، صورت مسأله‌ای به نام احساس مسئولیت خیلی پررنگ‌تر و متفاوت‌تر از قبل می‌شود. من مادر حسابگری هستم. به تازگی هم زایمان دومم را داشتم. واقعاً وقتی باردار می‌شویم، هزینه‌های زندگی تغییر می‌کند. بارداری و بعد از آن، بچه داشتن، قطعاً شامل هزینه‌های زیادی است و خیلی‌ها به خاطر همین هزینه‌ها یا بچه‌دار نمی‌شوند و یا بعضی مسائل را خط می‌زنند و من جزو آن گروهی هستم که روی بعضی از مسائل را خط کشیدم.

شوخی قابلمه‌ پارتی خیلی زود جدی شد
ما خیلی اهل میهمانی‌های خانوادگی به صورت هفتگی بودیم. بعد از کرونا که خواستیم دوباره دور هم جمع شویم، متوجه شدیم هزینه‌هایی که به دوش هر خانواده می‌افتد خیلی بالا می‌شود و اصلاً نمی‌خواستیم مانع دیگری برای دورهمی‌هامان پیش بیاید. برای همین قابلمه پارتی راه انداختیم. در ابتدا به صورت شوخی مطرح شده بود اما خوب جا افتاد. الان همان میهمانی‌ها به صورت هفتگی برقرار است با این تفاوت که هر خانواده غذا و نوشیدنی خودش را با خودش می‌آورد که هم فال است و هم تماشا. دورهمی‌ها هم تداوم پیدا می‌کند.
واقعیت این است که برای ما درآمد ماهانه مشخصی وجود دارد و آدم باید بنشیند به حساب و کتاب کردن که چه هزینه‌هایی ضروری و چه هزینه‌هایی غیرقابل حذف است. مثلاً من آتلیه عکاسی برای بارداری نرفتم. فرزند اولم را هم هنوز به آتلیه برای تولدش نبردم. جزو ضروریات زندگی‌ام نبود. اما هزاران عکس با گوشی موبایل از بچه‌ها داریم. ما می‌دانستیم که هزینه‌های مهم‌تری داریم. من مثلاً هیچ لباس بارداری‌ نخریده بودم. یک مانتو از یک دوست تپل قرض کردم و به لطف مانتوهای عبایی و جلوباز قدیمی، نیازی به لباس بارداری نداشتم. به جای خرید لباس بارداری به توصیه پزشکم، برای اینکه دچار افتادگی شکم و کمردرد نشوم، یک کمربند بارداری طبی ایرانی و یک بالشت بارداری از حراج خریده بودم که اگر نبود، هیچ خواب راحتی نمی‌داشتم.
هزینه‌های اساسی دیگرم را هم فقط به کرم ضد تَرَک اختصاص دادم که هنوز که دوران شیردهی‌ام است هم استفاده می‌کنم. یا مثلاً هزینه کلاس بارداری و ماما همراه را داده بودم و خیلی راضی از این انتخابم هستم. نزدیک به 700هزارتومان برای کتاب هزینه کردیم که شامل مراقبت از کودک، تربیت کودک و مدیریت مادر بود. حتی برای پسرم که سه سال و نیمه است هم شاید سالی یکبار لباس بخریم، معمولاً لباس‌های پسرعمه‌اش را که بزرگ‌تر است برایش می‌فرستند و ما هم استفاده می‌کنیم.

فقط از عمده‌فروشی و تره‌بار خرید می‌کنیم
همسرم هم برای تهیه خیلی از مواد اولیه غذایی به عمده‌فروشی می‌رود و فقط از عمده‌فروشی خرید می‌کند. برای میوه هم فقط از میدان تره‌بار خرید می‌کند. سبک غذایی‌مان این مدت کاملاً عوض شده. خانواده مادر همسرم هم برای تهیه مرغ‌ و گوشت‌هایشان فقط از یک سایت خاص خرید می‌کنند که ارزان‌تر از بقیه جاهاست. اگر قبلاً ماهی دو تا مرغ می‌خریدیم، الان فقط در ماه دو سینه مرغ می‌خریم.

 برای سفر فقط به مقاصدی می‌رویم که محل اسکان آن برایمان رایگان باشد
علی که دکترای رشته ریاضی دارد و پدر یک فرزند است و در خانه اجاره‌ای زندگی می‌کند می‌گوید که هزینه حمل و نقل ما در گذشته خیلی زیاد بود چون تهران، بزرگ است و فاصله ما با محل کار هم زیاد بود، مجبور شدیم که برای کاهش هزینه‌ها، چند روز در هفته را منزل پدر همسرم زندگی کنیم که نزدیک محل کار است. فرزندمان را هم به جای مهد، پیش مادر همسرم می‌گذاریم. برای سفر هم فقط به مقاصدی می‌رویم که محل اسکان آن برایمان رایگان باشد مثلاً ولایت پدری در شمال. بقیه سفرها که این شرایط را ندارند را به طور کلی حذف کرده‌ایم حتی مشهد مقدس. غذاخوردن در رستوران و رفتن به کافه هم فعلاً در برنامه زندگی‌مان نیست. خودم هم هنوز سرباز هستم و طرح سربازی انجام می‌دهم، کنارش عسل هم می‌فروشم. در مؤسسه‌ای کار پژوهشی هم انجام می‌دهم، دانشگاه هم تدریس دارم و همچنان در حال یادگیری برنامه نویسی هستم، کنارش مشغول تقویت زبان انگلیسی هم هستم و با انجام این چند کار برای کسب درآمد و رفاه بیشتر مدام در حال تلاشم.

ای کاش تمرکزم را روی یادگرفتن مهارت‌های پردرآمد می‌گذاشتم
هر چند این کارها کمکم کرده اما پشیمانم و می‌گویم ای کاش تمرکزم را روی یادگرفتن مهارت‌های پردرآمد می‌گذاشتم. شرایط برای کسی که از چند کار درآمد دارد، له کننده است. همسرم مدرک نظام مهندسی دارد و نظارت می‌کند، در مدارس سمپاد تدریس می‌کند، کارگاه برگزار می‌کند اما اینکه مجبور شدیم انرژی را صرف کارهای متفاوت کنیم، بسیار خسته شده‌ایم.
سپیده که دوران نامزدی را سپری می‌کند و در حال خرید جهیزیه است، می‌گوید که بارها دیده‌ام هزینه بالایی برای پرده پذیرایی و کتیبه‌اش می‌کنند و به جایش برای سرویس خواب، دم دستی‌ترین الیاف مصنوعی را تهیه می‌کنند. به نظر من با جیب‌هایی که هر روز خالی‌تر می‌شود، وقتی قرار است که حداقل 8 ساعت از یک روز را در تخت بگذرانیم، یعنی یک سوم از روز، یک سوم از زندگی، چرا انتخاب بهتری نداشته باشیم؟ که هم پدر برای تأمین جهیزیه اذیت نشود و هم ما برای استفاده. چرا یک پرده حریر ساده بدون اضافاتی نداشته باشیم تا خرید بهتری را در خوشخواب طبی عالی و یک جفت بالشت پر اعلا انجام دهیم؟ چرا پرده که زینت خانه است و صرفاً برای به چشم آمدن خانه را به خودمان و یک سوم زندگی‌مان اولویت دهیم؟ دیگر از سرویس‌های چینی گران‌قیمت نگویم و یا سرویس‌هایی که در کابینت و یا بدتر از آن در بوفه، خاک می‌خورد برای سالی یکبار استفاده ولی سر و کمر مبارک باید روی الیاف مصنوعی باشد.
یا حالا که هزینه فعالیت‌های زیبایی و وسایل آرایشی هزینه مضاعفی به حساب می‌آید، چرا با یک ماساژ خانگی و بخورهای دست‌ساز، طراوت و زیبایی‌مان را نگه نداریم؟ یا مثلاً برای رنگ‌کردن موهایمان، من و خواهرم فقط هزینه رنگ را می‌دهیم و خودمان موهای همدیگر را رنگ می‌کنیم.
ما داریم در زمینی که پدر همسرم داده خانه می‌سازیم تا با گرفتن یک جشن کوچک زندگی را شروع کنیم اما چند ماهی است که هیچ قدمی برنداشتیم. نمی‌توانیم خانه‌مان را بسازیم. همسرم می‌گوید آهن خیلی گران شده، آهن آلات دارد خیلی بی‌سر و صدا و عجیب بالا می‌رود درحالی که همه جا فقط از گرانی طلا و بالارفتن دلار می‌شنوی.

شغل‌های آنلاین
نیکی می‌گوید دوستی دارم که فوق لیسانس شیمی است اما صفحه فروش لباسی درست کرده و مشغول فروش اینترنتی شده. شهرستان زندگی می‌کند و مغازه‌ای ندارد، لباسی هم در خانه برای فروش ندارد، فقط از طریق صفحه‌اش بازاریابی می‌کند تا اجناسی که مشتری‌ها سفارش می‌دهند از فروشگاه اصلی در تهران ارسال شود. رفیقم از درآمدش راضی است. می‌گوید همین که دستم در جیب خودم است هم برای خانه غنیمت است. این شیوه از درآمدزایی که به عنوان همکاری در فروش محصول است هم ایده خوبی است، فقط به قول دوستم باید به فروشنده اصلی و جنس و کیفیت کالایش اطمینان داشته باشی.
ما مخارج بی‌رویه داریم  حواسمان نیست
دوست دیگری معتقد است که اصلاً اهل مصرف‌گرایی و خرج تراشی نیست. ماشین و خانه و پس‌انداز هم دارد، سعی هم دارند که خانه‌شان را بزرگتر کنند ولی اهل تغییر مدام در گوشی و دکور خانه و یا لباس نیستند. فرزندانش را هم سعی کرده تا قانع بار بیاورد که وقتی وسیله‌ای دارند به خاطر چشم و هم‌چشمی خودشان را ملزم ندانند حتماً مورد جدیدتر را داشته باشند. خیلی از اطرافیانی را که با مصرف‌گرایی و عدم مدیریت مخارج از هزینه‌های روزانه گله می‌کنند می‌بینم می‌گویم درست است که گرانی است و کمبودهایی هم داریم اما واقعاً در کنارش مخارج بی‌رویه هم داریم. فقط حواسمان نیست.

نگران روحیه شوهرم هستم
رفیق دیگری می‌گوید امروز داشتم با خواهرم مرور می‌کردم و گفتم: ما که فرزند داریم و وقت کامل روزهامان را همین بچه‌ها می‌گیرد، یک خانواده چهار نفره ما روزانه پوشک و نان و برنج و گوشت و چای و میوه و رفت و آمد و بنزین و آب و برق و گاز و اینترنت و شوینده‌ها را دارد، حداقل روزی 200 هزار تومان فقط هزینه هر کداممان می‌شود، یعنی شش تا هفت میلیون تومان در ماه. این در حالی‌ است که هزینه لباس و کلاس بچه و اجاره و بیماری و سفر در این رقم حساب نشده. اینجا بود که برای اولین بار نگران روحیه مرد خانه شده بودم چون اغلب، این مردان ایرانی هستند که در طرحواره سرپرست خانواده و تأمین معاش حضور دارند.احتمالاً این تغییرات عظیم اقتصادی باعث افت روحیه آنها هم شده و اغلب مردها در این فشارهای اقتصادی خودخوری خواهند کرد.
مدت‌هاست که ما مصرف لبنیات را خیلی کم کرده‌ایم و مدت‌هاست که برای ماکارونی به جای گوشت چرخ‌شده از سویا استفاده می‌کنیم. قبلاً انگار بین گرانی‌های طلا تا اجناس خوراکی، یک ماهی فاصله می‌افتاد ولی الان انگار در رقابت با هم قرار دارند، دوشادوش هم بالا می‌روند.

برای یک زندگی معمولی!
مریم که صنایع دستی خوانده است، می‌گوید: دو سالی است که تصمیم گرفته بودم من هم درآمدی کنار همسرم داشته باشم تا فشار کمتری روی دوشش باشد و واقعاً دیگر درآمدش کفاف زندگی را نمی‌داد. برای همین چاپ دستی روی پارچه را شروع کردم، با طرح‌های خاص خودم. برای فروششان هم روی شبکه‌هایی برنامه‌ریزی کرده بودم که وضعیت بسته شدنشان پیش آمد. به آرت شاپ‌ها هم سر زدم اما اکثراً گفتند جنس تولیدی‌ات را به صورت امانت بگذار تا دو ماه بعد که تسویه کنیم. این کارم را سخت می‌کرد. متأسفانه در ایران به خاطر شرایط اقتصادی، موفق نشدم شروع کار خوبی داشته باشم. نمی‌توانستم برای هر قدمش مانند عکاسی از کارها و تولید محتوای صفحه سراغ متخصصی بروم، برایم هزینه داشت. خودم باید آچار فرانسه می‌شدم که خیلی انرژی می‌گرفت. برای گرفتن هر عکس سراغ پینترست می‌رفتم که خیلی در چیدمان و پیداکردن زاویه بهتر دوربین کمک کننده بود. با این حال باز هم مدام به مشتری‌ها می‌گفتم که خود کالا از عکسش بهتر است. هر روز که می‌گذرد از اینکه نتوانستم درآمدی به دست بیاورم ناراحتم.