بازی صدام با منافقین در ترور شهید صیاد شیرازی
محمد مهدی اسلامی
نویسنده و روزنامه نگار
شهید صیاد شیرازی هم با سپاه و هم ارتش تلاش کرده بود؛ وی در عملیات مرصاد بهصورت بسیجی حاضر شد و با مدیریت میدان، شکست را بر منافقین تحمیل کرد که همین باعث شده بود نظامیان عراقی کینه و عداوتی خاص نسبت به وی داشتند و بخصوص صلابت و شجاعت او را در جریان جنگ تحمیلی و دفاع مقدس از یاد نمیبردند؛ از اینرو برنامه شهادت این قهرمان را ضمن «امریه»ها و «فرمان»های ویژه خود از گروه رجوی خواستار شدند. سرانجام سرلشکر بسیجی صیاد شیرازی در صبحگاه ۲۱ فروردین ماه ۱۳۷۸، طی عملیاتی که مجاهدین خلق نام آن را «طلوع» نهادند، توسط این گروه به شهادت رسید. گروه رجوی طی اطلاعیه مخصوص این عملیات مدعی شده بود که «این اقدام در منطقهای به شدت حفاظت شده» در شمال شهر تهران صورت گرفته است و در حالی این ادعا مطرح شد که مرحوم صیاد شیرازی نیز همچون شهید لاجوردی - حتی یک محافظ و گارد شخصی- نداشت.
روابط سازمان منافقین با صدام در این مقطع کاملاً از موضع امرپذیری بود و صدام به آنها اعتماد کامل داشت. این سازمان در اسفند ۱۳۶۹ در سرکوب خونین کردها و شیعیان که در انتفاضه شعبانیه علیه دولت صدام قیام کرده بودند، به گارد ریاست جمهوری عراق کمک کردند و سخنانی از مریم رجوی در مطبوعات منتشر شد که اعضای مجاهدین را به له کردن کردها در زیر تانکها تشویق میکرده است. این اقدام موجب جلب اعتماد صدام و تعریف پروژههای جدید شد. تا آنجا که دیماه سال ۱۳۷۵، رهبر حزب سوسیالیست کردستان عراق فاش ساخت پس از ترور عدی، پسر ۳۳ ساله صدام در ۲۲ آذر همان سال، بهدلیل بیاعتمادی صدام به اطرافیان، کنترل و امنیت بغداد پایتخت عراق را سازمان مجاهدین خلق (گروهک منافقین) برعهده گرفته است.
فاز جدید ترور و خشونت و تخریب از طریق بمبگذاری و خمپارهاندازی در سه نقطه تهران در خرداد ۱۳۷۷ آغاز شد و با ترور شهید سید اسدالله لاجوردی و سپس حمله و خمپارهاندازی به یکی از مراکز بسیج و ترور امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی تداوم یافت. اما با بنبستهای مکرر و بحرانهای زنجیرهای سازمان و شرایط بینالمللی و منطقهای حاکم بر آن، سازمان مجبور شد در سال ۱۳۸۱ از آن عقب نشسته و وارد فاز جاسوسی هستهای شود.
سید حجت سید اسماعیلی که از سال ۵۷ تا ۸۳ عضو سازمان منافقین بوده و ۱۶ سال از عمر تشکیلاتی خود را در ستاد اطلاعات مرکزی و بخش اطلاعات ارتش سازمان گذرانده است، با اشاره به فاز عملیات شهری سازمان از سال۱۳۷۷الی۱۳۸۰، میگوید: «دومین عملیات [ترور] سازمان [پس از ترور شهید لاجوردی] در این فاز، کشتن سرتیپ صیادشیرازی بود که توسط قرارگاه چهارم و به فرماندهی رقیه عباسی انجام گرفت. انجام این عملیات به درخواست اطلاعات عراق بود که توسط سازمان انجام گرفت.»
در همان زمان رجوی در ملاقات قبل خود با طاهر جلیل حبوش التکریتی، رئیس سرویس اطلاعاتی داخلی در مورد ترورها و عملیات خود گزارشی ارائه میکند و میگوید: «بعد از جریان عملیات صیاد شیرازی و تسویه و زدن او، برادران مخابرات تعدادی اهداف و درخواستهای عملیاتی به ما دادند که ما آنها را قبول کردیم و تمام آن را نیز انجام دادیم.» این مکالمه و دیگر جملات نشان میدهد که ترور شهید صیاد شیرازی خواست صدام بوده است.
واکنش سراسری داخلی و خارجی نسبت به این اقدام شدیداً محکوم کننده بود و انزجار و نفرت عمومی را بازتاب میداد؛ و از آنجا که صیاد شیرازی یک نظامی وطندوست و پایبند به آرمانها و ارزشهای دینی و ملی شناخته میشد و قهرمانیهای وی هرگز رنگ و بوی خاص سیاسی و گروهی نداشت، شهادتش به دست تروریستهای شناخته شده تأثر و همدردی کم نظیری را در میان مردم کشور و همه اقشار و طیفهای اجتماعی بهدنبال داشت. صدام که تمایل به افزایش تنش با ایران نداشت، هیچ حمایت علنی از این اقدام نکرد و حتی کاردار عراق در ایران نیز آن را محکوم کرد. در پی مصاحبه کاردار عراق با روزنامه رسالت، مسعود رجوی به ملاقات رئیس سرویس اطلاعات عراق ژنرال طاهر حبوش شتافت و نسبت به انجام این مصاحبه که عملیات منافقین را «اقدامی تروریستی و ناجوانمردانه تلقی کرده است» اعتراض کرد.
حبوش در آن جلسه ضمن اقرار رسمی مبنی بر اینکه فرمان ترور سپهبد علی صیاد شیرازی را شخصاً صادر کرده است و سازمان تنها اجراکننده این دستور بودهاند، به او اطمینان میدهد که «استاد مسعود رجوی جزئی از ما و مانند ما نزد سید الرئیس (صدام) است» و میگوید: نصیحت من به برادر مسعود این است که در همان مصیبت که جمال عبدالناصر افتاد، قرار نگیرید. جمال عبدالناصر دچار این مشکل شده که گوش خود را به رسانهها داده بود. بیشتر باید حواست جمع مسائل سیاسی و استراتژیکی باشد... آنگاه که من دستور اجرای این عملیات ترور صیاد شیرازی را دادم، پرواضح است که اعلام این مطلب اظهارنظر کاردار عراق در تهران تاکتیکی است؛ چراکه ما نمیخواهیم در بیش از یک جبهه بجنگیم. من نمیخواهم فکر شما سرگرم رسانهها شود و خبرهای این سو و آن سو را دنبال کنید، چراکه آنچه میان ماست، ثابت [ولا یتغیر] است.»
جالب آنکه در همین جلسه، وقتی رجوی از اعتراض اولیه عقبنشینی کرده و درباره حمایت صدام میگوید: «من تردیدی در آن ندارم.» حبوش با گفتن «آیا از شما سؤالی کردم که پاسخ میدهید؟» او را تحقیر میکند. این جلسه با طرح چند موضوع دیگر ادامه مییابد و تحقیرکردنهای رجوی باز هم تکرار میشود.
گزارش ساواک از یک افسر انقلابی مسلمان
متن زیر روایت یکی از گزارشهای ساواک درباره شهید صیاد شیرازی است.
1-منبع 4422 گزارش نموده است که: رفتار نامبرده با گذشته فرق کرده، بدین ترتیب که بیشتر تمایل به انزوا و گوشهگیری از دیگران دارد و اظهاراتش غیرعادی بوده و آثار حکومت نظامی و طرز رفتار دولت با مردم از صحبتهایش مشهود است و در بحث کوتاهی که سر صف پیش آمد اظهار داشت که علمای اسلام وظیفه دارند در مقابل هر ستمی سکوت نکنند و وظایفی دارند که ما از آن آگاه نیستیم، روزی که تیمسار سپهبد نجیمی برای پرسنل سخنرانی کرد در بحثی که پیش آمد افسر نامبرده اظهار داشت از اینکه امروز خود را در این اجتماع میبینیم سخت متأسف هستم و ننگ دارم.
2ـ منبع 4268 گزارش نموده است که:
الف ـ نامبرده فوق فردی است مؤمن و معتقد در کارهای مربوطه که نهایت دقت و سعی را به کار میبرد و با علاقهمندی انجام میدهد لکن برابر اظهار دیگران در شرایط فعلی جزو کسانی است که علیه مقامات صحبت میکند و طرفدار برنامه انقلاب مردم است ولی خود من چیزی از او نشنیدهام.
ب ـ چند روز پیش که لایحه لغو قانون خدمات اجتماعی زنان به مجلس داده شد از ورزش صبحگاهی به طرف ستاد میرفتیم و من اظهار داشتم سپاه دانش برای کشاورزان خیلی خوب بود و آنها را باسواد کرد ولی ایشان در جواب اظهار داشتند طرحهای بهتر از آن هم هست که ظرف یک سال همه را درست کند.
3ـ کلاسه 28363 گزارش نموده است که: افسر نامبرده چندین مرتبه از حکومت اسلامی صحبت کرده و شدیداً از عقاید خود طرفداری میکند و هنگام صحبت نیز بسیار جدی است.
4ـ نامبرده از مورخه 29/9/57 به مدت 4 روز در خارج از پادگان تحت کنترل تیم 101 بوده که مورد مشکوکی از وی مشاهده نشده است.
5ـ با عرض مراتب بالا استدعا میشود مقرر فرمایید اوامر عالیه را ابلاغ فرمایند.
جایگاه نـــــــمـــــــاز
نزد شهید
ماجرای به نماز ایستادن شهید صیاد شیرازی در حین سخنرانی
در یکى از روستاهاى فیروزکوه جلسه بزرگداشت شهدا برپا بود و شهید امیر سپهبد صیاد شیرازى بهعنوان سخنران دعوت شده بود. پس از مداحى و چند برنامه مرسوم دیگر از شهید صیاد خواستند سخنرانى بکند.
ایشان پشت تریبون قرار گرفت و پس از شروع به صحبت با نام خداوند تبارک و تعالى و درود و صلوات بر پیامبر و آلش علیهماالسّلام فرمود: روزى جلسه مهمى در مورد جنگ خدمت حضرت امام بودیم. وقت نماز شد و امام وضو گرفت و به نماز ایستاد و ما هم به تبع امام فهمیدیم وقت نماز است و نماز بر همه چیز ترجیح دارد. بعد شهید صیاد شیرازى با اشاره به وقت نماز به حضار فرمود:
الان هم وقت نماز هست اگر خواستید بعد از نماز براى شما سخنرانى مىکنم، صحبت را تمام کرد و صفهاى نماز تشکیل و همانجا در اول وقت نماز جماعت برپا شد.
خاطرهای از نماز سپهبد علی صیاد شیرازی قبل از عملیات مرصاد:
امیر سرتیپ غلامحسین دربندی از دوستان و همرزمان شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در بیان خاطراتی از شهید به نقل از امیر آراسته خاطرهای را از عملیات مرصاد چنین روایت کرد:
چند روز بیشتر از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و اعلام آتش بس نمیگذشت که خبر دادند منافقین آمدهاند و منطقه زیادی را گرفته و تا نزدیک کرمانشاه رسیدهاند. تا به صیاد وضعیت را خبر دادیم و گفتیم که اوضاع اینگونه است، اول بلند شد و دو رکعت نماز خواند. من با تعجب به او گفتم: الان که موقع نماز نیست. این چه نمازی بود که خواندید؟
شهید صیاد شیرازی گفت: نماز شکر بود. تعجبم بیشتر شد. گفتم: چرا نماز شکر؟ من میگویم دشمن بخشی از کشور را گرفته. عده زیادی از این دشمنی که حمله کردهاند منافقین هستند که دارند بخشی از کرمانشاه را هم میگیرند، آن وقت شما نماز شکر میخوانید؟
او با همان آرامش گفت: وقتی منافقی میآید و یک نفر را ترور میکند باید دستگاههای امنیتی، سپاه، ناجا و... دنبالش باشند تا ببینند آیا میتوانند او را بگیرند یا نه؛ بعد هم اگر بتوانند او را دستگیر کنند تازه باید تحویل قاضی و دستگاه قضا بدهند.
اما خداوند متعال لطفاش را شامل حال ما کرده و این منافقین را گروه گروه و دسته دسته در دام ما انداخته تا آنها را به هلاکت رسانده و به درک واصل کنیم. این شکر دارد. شهید صیاد همان موقع شبانه به سمت کرمانشاه حرکت کرد و برای یک عملیات برقآسا برنامهریزی کرده و آماده شد. خلبانان هلیکوپتر را سازماندهی کرد؛ ارتش، سپاه و بسیج همگی را جمع کرد و صبح فردای همان روز با یک حرکت سریع، طومار زندگی منافقین را درهم پیچید.
شهید صیاد همیشه همینطور بود. سر و جان خودش را برای انقلاب میداد. چنانچه احساس میکرد که انقلاب و جمهوری اسلامی در خطر است، بلافاصله وارد میدان میشد.