درباره کتاب «کمی دیرتر»

«کمی دیرتر» هم بیایی طوری نمی‌شود

شیرین شاه‌نظری
نویسنده

در این یادداشت قرار است خلاصه‌ای از کتاب «کمی دیرتر» اثر سید مهدی شجاعی را که در سال 1390 به رشته تحریر درآمده است با هم مرور کنیم. این کتاب واقعیت حال و احوال ما در دوران غیبت را به تصویر کشیده است.
وقتی دنبال کتابی داستانی در مورد ظهور و آمدن آقا بودم، اولین نویسنده سید مهدی شجاعی بود، که به ذهنم آمد. این کتاب در کتابخانه نخوانده افتاده بود. فکر می‌کردم مانند کتاب وای تشنگی، کشتی پهلو گرفته، سقای آب و عطش و...، روضه باز است و قرار است با آن حسابی گریه کنم. به عادت همیشه اول ورق زدم و ناگهان چشمم به جمله «آقا نیا» افتاد و دلم خالی شد. فهمیدم که سید می‌خواهد خواب ما را آشفته کند. یک آشفتگی لازم، یک آشفتگی واقعی، یک سیر و سلوک در احوالات این روزهای همه ما.
کتاب از چهارفصل زمستان، پاییز، تابستان و بهار تشکیل شده است.هر فصل حس و حال جامعه از انتظار را بیان می‌کند. اینکه ایشان حاضر غایب هستند و دیدگان قادر به دیدار ایشان نیست، زیرا هوای دنیای امروز از هر وقتی آلوده‌تر به هوای ریا و تزویرشده.
بخش اول و دوم کتاب به مجلسی می‌پردازد که در نیمه شعبان برگزار شده و همه از اعماق وجود فریاد می‌زنند:«آقا بیا، آقا بیا.» در این میان «اسد» جوانی‌ است که در آن میان فریاد می‌زند:«آقا نیا، آقا نیا.» و مجلس از این فریاد انفرادی بهم می‌ریزد. مجلس که تشکیل شده از نویسنده، روشنفکر، بازاری، وزیر و وکیل است و هر کدام نسبت به موقعیت خود و از دیدگاه خودشان نصیحتی به جوان کرده و جمع را ترک می‌کنند. راوی کتاب که همان نویسنده است با کشف و شهود با جوان همراه شده و همان‌طور که در کتاب آمده به صورت ناظر خاموش با پسر همراهی می‌کند. داستان هم با همان شیوه شهودی و بی‌زمان پیش می‌رود. اما اصلاً حرف حساب این جوان چیست؟ چرا جشن نیمه شعبان را با آن جمله به‌هم می‌ریزد؟ منظورش از «آقا نیا» چیست؟
رمان کمی دیرتر به این سؤالات می‌پردازد و یکی از بهترین داستان‌های مذهبی را می‌سازد. سیدمهدی شجاعی در این کتاب به مفهوم انتظار می‌پردازد و رابطه منتظر و امام را بررسی می‌کند.
سید در این رمان با ما صحبت می‌کند، او همه اقشار جامعه را با دلایل و بهانه‌هایشان برای نخواستن واقعی ظهور توصیف می‌کند، به تصویر می‌کشد و نشان‌مان می‌دهد که مدعیان انتظار و منتظران ظهورغریبه نیستند، خود ماییم. ماییم که به زبان، منتظریم اما در عمل هم آیا واقعاً مشتاق آمدنش هستیم؟
رمان کمی دیرتر نشان می‌دهد، هر کدام از کسانی که در جشن نیمه شعبان فریاد «آقا بیا، آقا بیا» سرمی‌دادند و می‌خواستند سفیر دعوت آقا باشند و هنگام ظهور درکنارایشان انجام وظیفه کنند، در زمان موعود با بهانه‌های مختلفی از همراهی شانه خالی می‌کنند. آنجا به یاد جمله تاریخی امام حسین(ع) افتادم که فریاد کردند: «هَل مِن ناصِرٍ ینصُرُنی؟ آیا یاوری هست که مرا یاری کند؟»
 درفصل سوم و چهارم نویسنده خود را نقد می‌کند و همراه با اسد جوان حقیقت‌گو، وارد داستان‌های علامه مجلسی و محمد کربلایی قفل‌ساز می‌شود و به اشتیاق دیدار و دلایل دیدن و ندیدن آقا می‌پردازد. روایت‌هایی که بسیار جذاب و خواندنی‌ است. این واقعیت که اگر خالص و مخلص باشیم، آقا خود به دیدارمان می‌آیند و عطر وجودشان جانمان را نوازش خواهد کرد. قربة الی‌الله