جهان‌وطنی آری، تسلط فرهنگی خیر

قاشق‌ زنی یا تریک اور تریت

سارا مؤمنی
دانشجوی دکترای مدیریت رسانه

 

سبک زندگی در آیینه هویت ملی
یکی از مفاهیمی که به زندگی‌هایمان رنگ و بو می‌دهد، «هویت» و «هویت ملی» است. در واقع، به واسطه مفهوم هویت، «چه کسی» بودن و «چگونه بودن» در زندگی، برایمان روشن می‌شود. «هویت ملی»، «تعلق و تعهد» ما را نسبت به جامعه و کشوری که در آن زندگی می‌کنیم، روشن می‌کند. یکی از نظریه‌پردازان جامعه‌شناسی، هویت ملی را اینگونه تعریف کرده است: «هویت ملی، مجموعه‌ای از نشانه‌ها و آثار مادی، زیستی، فرهنگی و روانی است که باعث تمایز جوامع از یکدیگر می‌شود؛ هویت ملی، اصلی‌ترین حلقه ارتباطی بین هویت‌های خاص محلی و هویت‌های عام فراملی است.» در این تعریف چه کسی بودن، چگونه بودن و تعلق و تعهد هر فرد به کشور و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند، روشن می‌شود. ممکن است این به ذهن‌تان برسد که پس فرد دور از وطن مهاجر که در جامعه‌ای دیگر زندگی می‌کند، متعلق به ملیت جامعه جدید است و بر مبنای همان، هویتش تعریف می‌شود. اما باید بگوییم، اگرچه انتخاب «هویتی» هر شخص بر مبنای شناخت و تصمیم خودش است، اما مسأله این است که «خاک، هویت و زبان» مادری، هویت اول و اصلی هر فرد، چیزی انکارنشدنی است که در لایه‌های عمیق درونی روح و روان هر فرد نقش بسته و به مکان زندگی فرد، وابسته نیست.

 

جهان‌وطنی آری، تسلط فرهنگی خیر
نکته‌ای که درباره جهان‌وطنی وجود دارد این است که هویت فراملی داشتن در مغایرت با هویت ملی نیست؛ بلکه در کنار آن قرار دارد. در واقع هویت جهان‌وطنی، کسی است که «انسان و انسانیت» فارغ از محل، قوم، زبان، ‌نژاد و دین و ارزش‌ها و معیارها، برایش ارزشمند است. این یعنی پذیرفتن و ارزشمند دانستن انسان‌ها فارغ از تعلق آنها به هویت ملی و منطقه‌ای که دارند؛ نه اینکه هویت ملی و منطقه‌ای‌شان از آنها گرفته شود و هویت غالب و مسلط جهانی که متعلق به یک ایدئولوژی و جهان‌بینی است، به آنها القا شود؛ چرا که وجود این هویت واحد غالب و مسلط برآمده از نگاه‌های گروه‌های قدرت، ثروت، فشار در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است و لزوماً انسانی، قابل قبول و پذیرفته نیست. اگر این هویت واحد غالب، گرفتن «چه کسی بودن، چگونه بودن، تعلق و تعهد» افراد جوامع مختلف را در بعد هویت ملی، هدف قرار ندهد، می‌تواندبا آمدن رسانه‌ها در گذر زمان و ورود آنها به زندگی فردی و اجتماعی افراد، بسیاری از مفاهیم به حاشیه رفت و مفاهیم جدید جایگزین آنها شد. از بین رفتن مرزها، دهکده جهانی، به حاشیه رفتن فرهنگ‌های بومی محلی منطقه‌ای و در مرکز قرار گرفتن فرهنگ مسلط جهانی، همگی قلمرو ارتباطات انسانی و اجتماعی افراد را تغییر داد. رسانه‌ها در این عصر با ارائه الگوها، نمادها و پیام‌های گوناگون و ارائه و معرفی ارزش‌ها، جهان‌بینی‌ها و اندیشه‌های مسلط، هویت‌های ملی و محلی را به حاشیه رانده و یک هویت جهانی به افراد ارائه و القا شده است. این مسأله باعث شده که مفاهیمی مانند «وحدت در هویت ملی» و «تمایز هویت‌های ملی از هم»، دچار چالش شود. هویت به معنای آنچه که باعث شناسایی شخصی یا چیزی بشود، عملاً به حاشیه رفت و یک هویت جهانی جایگزین آن شد. بر مبنای این اتفاق عناصر شناختی، ارزشی و احساسی افراد تغییر کرد و این مسأله باعث شد زندگی‌ها در عین گرفتن شباهت ظاهری به هم، چالش‌های مختلفی را تجربه کند. به حاشیه رفتن هویت ملی به مثابه به حاشیه رانده شدن اهمیت دانش درباره «چه کسی» بودن، «چگونه بودن» و به چه چیزی «تعلق و تعهد» داشتن است. در واقع همه ما مهاجران معنایی و مفهومی از «هویت ملی» به هویت «جهان‌وطنی» هستیم. جهان‌وطنی یعنی کسی که جهان را وطن خود می‌نامد و وابستگی، تعلق و تعهد خود را به تمام جهان می‌داند و یک شهروند جهانی است. این شهروند جهانی در مفاهیم نظریه‌پردازان به این معنا نیست که افراد هویت ملی، محلی و منطقه‌ای خود را فراموش کرده و به سمت یک هویت جهانی بروند؛ اما در عمل تکنولوژی‌های ارتباطی و کارکردی که رسانه‌ها از خود نشان داده و می‌دهند، به حاشیه راندن و حذف هویت ملی و یکدست کردن فرهنگ، ارزش و باور در بعد جهانی است.
 

فراموشی تعلق‌ها، فراموشی خود
از مهم‌ترین معیارهای شناسایی هویت ملی، «تعلق داشتن و متعلق بودن» به شاخص‌های ارزشی، فرهنگی و ملی است. این مسأله به قدری مهم و ارزشمند است که کمرنگ کردن، به حاشیه بردن و فراموش کردن آن، به نوعی فراموش کردن خود و هویت خود است. تصور اینکه روزی از خواب بیدار شویم و ندانیم که هستیم، به کجا تعلق داریم، زبان‌مان چیست و متعلق به کدام مردم و کشور و خاک هستیم، ترسناک است. تبدیل شدن به یک لوح خالی و نه سفید، همان چیزی است که فرهنگ مسلط جهانی برای گسترش دادن خود و حذف هویت‌های ملی به آن نیاز دارد. یکی از راه‌های تقویت این مفهوم در میان افراد یک جامعه، برگرداندن مراسم و رسوم قدیمی معنادار ملی به زندگی روزمره افراد و بازسازی حس تعلق به آنها با تمرکز بر مفاهیم و ارزش‌های موجود در آن رسوم در همین عصر جهانی شده که ثمره‌اش شلوغی ارتباطات و شبکه‌ها و فضای مجازی است. مراسم و جشن‌ها و نمادهای زیبایی مثل «چهارشنبه‌سوری»، «قاشق‌زنی»، «حاجی فیروز و ننه سرما»، «جشن نوروز»، « دید و بازدید عید» همگی برآمده از فرهنگ دیرینه و زیبای ملی کشور ما هستند. در سال‌های اخیر جریان‌های مسلط فرهنگی جهانی، این مراسم و جشن‌های زیبای ملی را در رقابت با مراسم و جشن‌های کشورهای دیگر قرار داده است. این جریان دست به امر اشتباه به چالش کشیدن باور، فرهنگ و نگرش مردم کشورمان درباره ارزشگذاری و برجستگی مراسم و جشن‌های کشورهای دیگر نسبت به مراسم و جشن‌های کشورمان زده است.

 

جریان هیجان در «چهارشنبه‌سوری»
یکی از آیین‌های قدیمی و مراسم زیبای ایرانی که در میان اغلب ایرانی‌ها محبوبیت دارد، مراسم چهارشنبه‌سوری است. چهارشنبه‌سوری با وجود اینکه یک رسم مشخص و واحد است، اما در شهرهای مختلف با تفاوت‌های کمی برگزار می‌شود و آن را به یک فرهنگ بومی- ملی تبدیل می‌کند. جشن چهارشنبه‌سوری در شب آخرین چهارشنبه سال برگزار می‌شود. «سوری» به معنا «سرخی» و «گرما» است. بنابراین چهارشنبه‌سوری، به استقبال گرما رفتن، شادمانی از آمدن فصل بهار و شکر و سپاسگزاری خداوند است. پریدن از روی آتش یکی از رسوم این شب است. حس هیجان، مهر و گرمی خانوادگی، امید برای شروع بهتر و انتظار برای رسیدن بهار، از جمله احساسات حال‌خوب‌کن جاری در رسم «چهارشنبه‌سوری» برای ایرانیان است.

 

جریان حال خوب در «قاشق‌زنی»
مراسم چهارشنبه‌سوری، مراسم دیگری مانند قاشق‌زنی دارد که به فراموشی سپرده شده و بازی با ترقه و وسایل آتش‌زای خطرناک جایگزین آن شده است. به نحوی که هر سال جمعی از جوانان و نوجوانان به‌دنبال هیجان و شادی، گرفتار آسیب‌ها و جراحات ناشی از این بازی خطرناک می‌شوند. یکی از رسوم چهارشنبه‌سوری، مراسم قاشق‌زنی است. در روزهایی که خانواده‌ها به‌دنبال خرید خوراک و پوشاک و همچنین زیباسازی خانه‌هایشان برای استقبال از بهار هستند؛ افراد دیگری هستند که به خاطر فشار اقتصادی، این روزها برایشان تلخ‌تر از همیشه رقم می‌خورد. مراسم قاشق‌زنی که در گذر زمان تغییرات و انحرافات مختلفی داشت، برای کمک به مردم در فشار اقتصادی و کمی یکدست شدن سفره‌های رنگین مردم در روزهای منتهی به نوروز شکل گرفت. پس از مراسم آتش‌بازی و خواندن «زردی من از تو، سرخی تو از من» و اتمام مراسم چهارشنبه‌سوری، زمانی که مردم پای سفره‌ها نشسته بودند، نیازمندان با پوشش صورت به کوچه‌ها می‌آمدند و با زدن قاشق به کاسه‌های خالی، یا  با زدن کلون درهای خانه‌ها از مردم کمک می‌خواستند. هرکس از غذا و شیرینی و میوه و آجیل و پولی که داشت، به این افراد کمک می‌کرد. گاهی پیش می‌آمد که بدون اینکه این افراد خود بدانند، برخی از مردم خیر، آنها را تعقیب کرده و راه خانه‌هایشان را پیدا کرده و اینگونه به‌صورت مخفیانه در طول سال هم به آنها کمک می‌کردند.
 

«این سیاه بیچاره چقدر حوصله داره!»
چند روز پیش که در ترافیک و شلوغی‌های آخرین ماه سال بودیم، حاجی‌فیروزهای صورت‌زغالی قرمزپوش را لابه‌لای ماشین‌ها دیدیم که با لبخندی بزرگ که تمام صورت‌شان را گرفته بود در حال تنبک زدن بودند. داستان حاجی فیروز به قصه‌های خیلی قدیمی برمی‌گردد؛ داستان یکی از الهه‌ها که با رفتنش به زیر زمین، باروری و حیات در زمین متوقف می‌شود و با بازگشتش به زمین در حالی‌که صورتش سیاه است و تنبک در دستش است، فصل بهار و زایندگی آغاز می‌شود. لباس قرمز حاجی‌فیروز نماد شادمانی است. وقتی از شیشه به آدم‌های در ترافیک مانده در ماشین‌ها نگاه کردم، خلق لبخند را با دیدن حاجی فیروز روی لب‌هایشان دیدم. مفاهیمی که این داستان و این نماد در خود دارد، همگی در باورهای ما نسبت به بهار که مفاهیم مهم و ارزشمندی مانند امید، انگیزه، حیات و شروعی دوباره است، اثرگذار است.

 

«روی موهاش می‌گذاره، گل همیشه بهار!»
رفتن زمستان و آمدن بهار، تغییر طبیعت احوال آدم‌ها را به همراه دارد که با دو نماد «ننه سرما» و «عمو نوروز» در ادبیات و فرهنگ داستانی ایران ما نشان داده شده است. داستان، داستان عاشقی و دلدادگی است. آخرین روز زمستان، ننه سرما خانه‌تکانی می‌کند و خود را برای آمدن یار آمده می‌کند که در انتظار او، به خواب می‌رود. عمونوروز آمده و دلداده را در خواب می‌بیند و بیدارش نمی‌کند و به جایش گل همیشه‌ بهاری روی موهای ننه سرما می‌گذارد و می‌رود. ننه سرما بیدار می‌شود و می‌بیند که خوابش برده و دیدارش با عمو نوروز به یک سال بعد موکول می‌شود. ضربان زندگی، امید، شروع دوباره، عشق، محبت و زیبایی، همگی در این نمادها تصویرسازی شده است.

 

پارسال «آشنا»، امسال «هیچی»

صبح تا عصر را در استراحت، گشت‌وگذار و دیدوبازدیدهای کوتاه و تبریک نوروز می‌گذراندیم و هر شب در خانه یکی از عمو، دایی، خاله یا عمه‌ها دور هم جمع می‌شدیم. «قوی‌ترین مردان ایران» را نگاه می‌کردیم و در کنار آن می‌گفتیم و می‌خندیدیم. حالا پس از گذشت سال‌ها، با گسترش ارتباطات مجازی، سال‌های کرونا و شلوغی زندگی‌های امروزی و به تبع آن مسائل مختلف اقتصادی و اجتماعی، دیدوبازدیدهای نوروز کم شده، همان «سالی یکبار» هم یکدیگر را نمی‌بینیم و این برای فرهنگ ملی ما که «خانواده» و «صله رحم»، در گفتمان اصلی سبک‌زندگی‌اش قرار می‌گیرد، یک خلأ هویتی ایجاد می‌کند که ممکن است جای آن با هر فرهنگ خوب و بدی که نه آن به ما تعلق دارد و نه ما به آن تعلق داریم، پر شود.

 

هفت سین

چیدن سفره هفت‌سین که در زمان‌های قدیم به خاطر وجود شهد و شکر در سفره «هفت‌شین» هم نام داشته یا حتی در دوره‌ای به‌دلیل وجود مرغ، ماهی، مویز و ماست در سفره «هفت میم» نامگذاری شده، یکی از رسوم اصلی جشن نوروز در میان ما است. حالا این هفت‌سین جهانی از معنا، امید، اصالت و وارستگی را در خودش دارد و ما هر سال به واسطه دعای روز اول بهار، این خوبی‌ها را از خدا می‌خواهیم. «سیر» با رنگ سفیدش نماد مبارزه با پلیدی، «سیب» نماد زایش و سلامتی، «سمنو» نماد خیر و برکت، «سنجد» نماد محبت و منطق در خانواده، «سبزه» نماد زایش و سرسبزی، «سرکه» نماد صبوری در مقابل ناملایمات زندگی و «سماق» نماد عجله نکردن است. در کنار این عناصر اصلی سفره هفت‌سین، عناصر فرعی دیگری هستند که هرکدام‌شان حامل یک معنا و خیر و برکت برای شروع زندگی در سال جدید هستند. «سنبل» نماد دوستی، «سکه» نماد رزق و روزی  و «آب و آینه» نماد روشنایی و شفافیت هستند. عضو اصلی این سفره همانند دیگر سفره‌های ما در مراسم و جشن‌های فرهنگی و دینی، قرآن است.

 

تعلق، مسأله این است
چند روز پیش شخصیت «سیاوش» در سریال «جیران» یک دیالوگ درباره هویت، ملیت و وطن گفت: «بودن در جهنمی که بهش تعلق داری، بهتر از بودن در بهشتیه که بهش تعلق نداری.» اتفاقاً در این یادداشت نمی‌خواهیم از جهنم و بهشت و تفاوت‌ها حرف بزنیم. می‌خواهیم از دو رسم مشابه و مشترک از دو کشور حرف بزنیم که در سال‌های اخیر مردم کشور اول به دلایل مختلف مانند تبلیغات کشور دوم در رسانه‌ها، چشم‌ و هم‌چشمی‌ها، تصور کهنه و قدیمی بودن رسوم کشور خود و جدید بودن رسم و جشن کشور دوم و غیره، احساس تعلق به مراسم و جشن کشور دوم داشته و برایشان ارزشمند شده است. مراسم هالووین، تریک اور تریت، کریسمس و نمادهایی مثل درخت کاج و بابانوئل در برخی از مفاهیم مثبت شکل‌دهنده این مراسم در بعد تاریخی، همانند مراسم چهارشنبه‌سوری، قاشق‌زنی، نوروز، ننه سرما، حاجی فیروز و غیره است. مراسم هالووین و تریک او تریت نیز با فلسفه مقاومت مقابل تاریکی طولانی زمستان در آخرین روز تابستان در میان کشورهای اروپایی و امریکایی شکل گرفته است. در این مراسم افراد دور هم جمع می‌شوند و قصه ‌می‌گویند. اتفاقاً آنها هم مراسم فراموش شده قاشق‌زنی را دارند که در طول جشن هالووین شهروندان تنگدست درخواست غذا می‌کنند و خانواده‌ها به آنها مواد خوراکی می‌دهند. گرچه در گذر زمان تغییر کرده و حالا در میان همه اقشار جامعه و البته بیشتر برای کودکان اجرا می‌شود. بنابراین ارزشگذاری مراسم ملل مختلف، اشتباه است و نمی‌توان یکی را برتر از دیگری دانست. همه اینها برآمده از داستان و فرهنگ ملی و برای مردم آن خاک و متعلق به آنها است. نکته قابل توجه این است که تعلق برداشتن از یک رسم ملی وطنی برای یک فرد، هیچ‌گاه او را متعلق به فرهنگ و رسوم در کشوری دیگر نخواهد کرد.