التهاب در جامعه بله فروپاشی نه

سه ماه کشور در واکنش به فوت یک دختر جوان که دلایل واقعی آن هم به‌خوبی برای مردم تبیین نشد، در اضطراب و التهاب بود. اگرچه روال عادی زندگی در کشور در جریان بود، اما حضور ون‌های سیاه‌رنگ بزرگ و تعداد زیادی از نیرو‌های ویژه پلیس در خیابان‌ها و اخباری که بین مردم درباره تجمع در شهر‌های دیگر دست به دست می‌شد، به مردم فضای التهاب را تلقین می‌کرد. نقش رسانه‌های بیگانه در این بازنمایی غیرواقعی از کشور بی‌تأثیر نبود، اما چرا فوت یک دختر جوان باعث بروز تجمعات اعتراضی و بعضاً با خشونت گروه‌هایی از مردم در کشور شد؟ تحلیل گران اجتماعی درباره این موضوع نظرات مختلفی مطرح کرده‌اند. سجاد صفار هرندی، عضو هیأت علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر، در گفت‌و‌گو با خبرنگار ما به تبیین آنچه در چند ماه گذشته و سه ماه پاییز بر کشور رفت، می‌پردازد.

چرا یک اتفاق مانند درگذشت خانم امینی منجر به ایجاد یک بحران چند ماهه در کشور شد؟ چه اتفاقی در بدنه اجتماعی افتاد که امکان سوءاستفاده از این موقعیت برای دشمن پیش آمد؟
طبعاً روشن است که چنین ماجرا‌ها و وقایعی به صرف یک حادثه از نوع درگذشت خانم امینی اتفاق نیفتاده و نمی‌افتد. لزوماً یک زمینه‌ای از پیش وجود دارد و به باور برخی جامعه‌شناسان، انبار باروتی وجود دارد که برای مشتعل شدن نیازمند یک جرقه است.
انفجار هیجانی پس از فوت مرحوم امینی
واقعه فوت خانم امینی نقش جرقه را ایفا می‌کند. ما از یک طرف نوعی نارضایتی نزدیک به نومیدی را بین بخش قابل توجهی از مردم مشاهده می‌کردیم که منشأ اصلی آن را وضعیت نامناسب اقتصادی و بلکه تداوم وضعیت بد اقتصادی می‌دانم. یعنی اینکه با افت و خیز‌ها و آمد و رفت دولت‌ها، وضعیت بد اقتصادی تداوم پیدا می‌کند و چشم‌انداز روشنی از بهبود و تغییر شرایط هم به چشم مردم نمی‌آید. این مسأله باعث ایجاد نوعی احساس نارضایتی و خشم در بخش‌های مختلف از بدنه اجتماعی ما شده بود. علاوه بر آن شکاف‌ها و اختلافاتی در حوزه فرهنگی و سبک زندگی در جامعه داشتیم که دشمنان با دامن زدن به آن، شکاف‌ها را ملتهب کردند. البته بعضی از سوء‌رفتار‌ها و سوءتدبیر‌های خودمان هم به ملتهب شدن این شکاف‌ها دامن زد.
مشخصاً ماجرای حجاب و سیاست حجاب در کشور ما به اغتشاشات اخیر مرتبط است. مسأله حجاب امسال به نحوی قبل از حتی ماجرای خانم امینی چندبار ملتهب شده بود و این موضع چندبار در صدر توجهات قرار گرفت؛ تصویر‌های ناراحت‌کننده‌ای از درگیری‌های بین مأموران اجرای قانون با تعدادی از بانوان یا حتی درگیری که بین شهروندان درباره این موضوع در مکان‌هایی مانند اتوبوس‌ها و... همه‌گیر شد که برانگیختگی ذهنی و روحی حول این ماجرا ایجاد کرده بود و وقتی که با ماجرای تلخ مرگ خانم امینی همراه شد، یک نوع انفجار هیجانی و عاطفی بین مردم ایجاد کرد که از دل آن وقایعی بیرون آمد که می‌توانیم از آن به بلوای 1401 تعبیر کنیم.
چقدر با این گزاره موافقید که انسجام اجتماعی در جامعه ایران از هم گسیخته شده و جامعه به مرز فروپاشی رسیده است؟ دلایل موافقت یا مخالفت شما با این گزاره چیست؟
مفهوم فروپاشی اجتماعی را چندان متوجه نمی‌شوم. نمی‌دانم جامعه‌ای که فرو می‌پاشد، یعنی چه؟ چه اتفاقی می‌افتد؟
فروپاشی حکومت تصویر روشنی دارد ولی درباره فروپاشی جامعه اگر مقصود این است که در جامعه شکاف‌هایی وجود دارد، باید بگوییم که این موضوع ویژگی هر نظم اجتماعی بزرگ و پویا است. اگر از فروپاشی منظور این باشد که ما در آستانه چیزی شبیه جنگ داخلی هستیم، یا اینکه وضعیت بلوا و هرج و مرج عمومی به تعبیر هابز جنگ همه با همه باشد، همه هنجار‌ها و ارزش‌ها و توافق‌های اجتماعی فروریخته و افراد براساس خواسته‌ها و غرایز شخصی خود عمل می‌کنند، اینطور نیست و اتفاقاً معتقدم که جامعه ایران با قدرت وجود دارد و همین دوام و پایداری آن با وجود فشار‌ها و دشواری‌هایی که از سرگذرانده، توطئه‌ها و التهابات بعضاً مصنوعی و تلقین شده از سوی دشمنان، نشان می‌دهد که یک جامعه غنی و با هویت نیرومند و سرمایه‌های بزرگ است و توانسته خود را حفظ کند.
جامعه قدرتمند ایران ادامه می‌دهد
اما اگر گزاره این است که این شکاف‌ها به حالتی التهابی رسیده و در بعضی موارد به نظر می‌رسد، شکاف‌هایی در جامعه داریم که حالت ملتهبی دارند؛ با این معنا موافقم و معتقدم که با این وضعیت مواجهیم.
در همین وقایع اخیر با وجود حجم آتش سنگینی که از سوی دشمن بر زمینه‌های اجتماعی نارضایتی و اختلاف و تفاوت دیدگاه‌ها ریخته شد، سرمایه‌گذاری عظیم آنان با همه داشته‌های رسانه‌ای، اقتصادی، سیاسی و حتی تروریستی برای تشدید شرایط بلوا، جامعه ایران به‌طور هوشمندانه و معناداری به این حرکت تخریبی و ویرانگر نپیوست هرچند نارضایتی و دلخوری از وضع سیاسی و اقتصادی در بخش‌های زیادی از مردم بالا بود.
به نظر شما نهاد‌های اجتماعی و فرهنگی باید چه کنند که التهاب بین شکاف‌های موجود فروکش کند؟
فکر می‌کنم که سیاست‌های فرهنگی ما باید از توجه و تمرکز بر نقاط افتراق و درگیری به تأکید بیشتر بر نقاط وفاق و اجتماع و اشتراک معطوف و منتقل شود. البته به این معنی نیست که از آنچه که درست می‌دانیم، عدول کنیم و از کنار ارزش‌ها و مبانی اعتقادی‌مان بگذریم. اما در تخصیص توجهات، امکانات و رویکرد‌ها می‌توانیم اشتراکات را بیشتر پررنگ کنیم.
نیرو‌ها و جریاناتی را که وجه افتراقی بیشتری دارند، به حاشیه ببریم و فضای گفت‌و‌گو، تفاهم و عقلانیت را تقویت کنیم. بر مسائلی مانند هم سرنوشتی، پیشینه و تاریخ مشترک و آینده مشترک جامعه دست بگذاریم. این امور می‌تواند برای کاهش التهابات اثرگذار باشد.
جنس و هویت اصلی اتفاقات اخیر را چه می‌دانید؟ پوشش، نارضایتی اجتماعی یا براندازی سیاسی؟
پوشش به عنوان یکی از نقاط اصلی بروز آنچه که تحت عنوان شکاف فرهنگی و سبک زندگی مطرح کردم، دخیل است و نقش دارد. در ماجرایی که اتفاق افتاده هرچند که تنها نکته و مهم‌ترین نکته و مطلب نیست، اما به هر حال بخشی از ماجرا است.
غلیان احساسات بدون عقلانیت سیاسی
به اعتقاد من بخش مهمتر آن جنبه داخلی قضیه است که یه نوعی غلیان و انفجار عواطف و هیجان است که شاید خیلی جهت، معنا و عقلانیت سیاسی هم در آن وجود ندارد. چه بسا افرادی که درگیر آن هستند، طرح روشن سیاسی یا مشخصی یا نمایندگی سیاسی مشخصی هم نداشته باشند. نوعی از خودانگیختگی یا غریزی بودن و عاطفی بودن در این ماجرا پررنگ است. هرچند که بخشی از نیرو‌های اپوزیسیون جمهوری اسلامی در این سال‌ها، به‌واسطه حمایت‌های مالی و رسانه‌ای که دریافت می‌کنند، پررنگ شدند و در واقع امکان مانور بیشتری پیدا کردند؛ آنان هم فضای حاصل از این وقایع را برای مانور و تحرکات بیشتر خودشان در زمینه براندازی مناسب دیدند.
با این حال به نظرم پیوند و رابطه‌ای که میان نیرو‌های اپوزیسیون و آنچه در کف میدان رخ داد، پیوند پررنگی وجود ندارد. در واقع این‌گونه نیست که آن نیروی میدانی که در ماه‌های اول در پاییز و در بعضی شهر‌ها به خیابان آمد، نمایندگی سیاسی مشخصی به سران اپوزیسیون داده باشد که در واقع دلقک‌ها و بازیگرهایی هستند با عنوان رهبران جنبش برای خود بازاریابی می‌کنند. به نظرم آن بدنه اجتماعی که در میدان بودند، آنقدر‌ها هم این افراد را نماینده سیاسی خود نمی‌دانند و از طرفی طرح سیاسی روشنی هم ندارند.
چرا حرکت اولیه این جریان با وجود آنکه بسیار تند و تیز و توی چشم بود اما در ادامه نتوانست بدنه عظیم اجتماعی مردم را با خود همراه کند و بعد از سه ماه به مرگ طبیعی از دنیا رفت؟
حرکت‌های اجتماعی و جنبش‌ها برای اینکه به پیروزی برسند و به پیش بروند، نیازمند داشتن چشم‌اندازی روشن و در دسترس هستند. این حرکت‌ها باید یک نمایندگی سیاسی را شکل دهند و یک نوعی از پرچم سیاسی را بالا نگه دارند که نیرو‌های کف میدان بتوانند حول آن جمع شده، تقویت شوند و افراد جدیدی را هم به جنبش اضافه کنند. این جریان فاقد چنین توانایی بود.
چشم‌انداز نزدیکی که تقویت و گسترش آن، بیشتر از بقیه چشم انداز‌ها محتمل به نظر می‌رسد، سوریه‌ای شدن یا لیبی شدن کشورما بود و آن بخش از مردم که معترض و منتقد شدید نسبت به نظام سیاسی هستند، نمی‌خواهند و به آن توجه داشتند و بنابراین به این حرکت نپیوستند و از آن عبور کردند و عملاً ماجرا نتوانست آن چیزی که تصور می‌شد و آن انتظاری که سرمایه گذارانش داشتند، محقق کند.
مردم زیر پرچم رذایل سیاسی جمع نمی‌شوند
نکته دیگر این است که برای آنکه یک حرکت یا پرچمی بتواند سربازگیری کرده و نیرو جمع کند؛ این است که آن حرکت و پرچم هرچه از جنبش می‌گذرد، اولاً منزه و پاکیزه باشد و ثانیاً این پاکیزگی را بیشتر جلوه‌گر کند. در نیرو‌های داخل چنین پرچم و هویتی وجود نداشت و شکل نگرفت و آنانی که خارج از کشور بودند وضعیتشان در رذایل سیاسی مثل وابستگی و خیانت به کشور، پیشینه و سوابق شخصی و جریانی فاسد و سیاه، یکی از یکی بدتر بود و به همین دلیل توانایی نداشتند که خود را به عنوان یک آلترناتیو پاکیزه و نیروی ملی قابل احترام وتبدیل به مرجع تجمع نیرو‌های اجتماعی معترض، معرفی کنند.
در واقع آن ظرفیتی که از اعتراض و نارضایتی وجود داشت، بدون اینکه چندان به حساب این جریانات واریز شود با یک بروز و ظهور کوتاه و مقطعی، فروکش کرده و زیرزمین است.
چشم‌انداز آینده این‌گونه اتفاقات در کشور را چگونه می‌بینید؟
فکر می‌کنم که ما از ماجرای بلوای 1401 عبور کردیم و این جریان به پایان رسیده است. هرچند علل و عوامل زمینه‌ای که امکانش را فراهم کرد، کماکان وجود دارند که البته یک هشدار جدی است. اما تصور شخصی من این است که با ناکامی ظاهر و بارز این ماجرا، احتمالاً یک بازگشتی به سیاست ورزی داخل وجود خواهد داشت. شاید بخش‌هایی از جامعه ایران که به سراغ استراتژی قهر سیاسی یا تحریم سیاسی رفته بودند، به یک نوع استراتژی بازگشت و مشارکت فکر کنند. همان‌طور که سال 92 بعد از ماجرای انتخابات پرتنش سال 88 و وقایع بعد از آن شاهد بودیم که از جانب برخی نیرو‌ها بازگشتی به سیاست اتفاق افتاد.
تصورم این است که بعید نیست در انتخابات پیش روی مجلس یا در انتخابات ریاست جمهوری آینده، ما با یک وضع متفاوت از انتخابات‌ 98 و1400 مواجه باشیم. البته هنر سیاستمدارانه می‌تواند این باشد که در چنین فضایی افراد، خود را به عنوان یک گزینه معتبر در افکار عمومی و در آراء عمومی مستقر کند.
چرا علوم اجتماعی ما نمی‌تواند تحلیل و تصویر درستی از این وقایع ارائه بدهد؟
البته اهالی علوم اجتماعی تحلیل‌هایی را ارائه می‌دهند که نمی‌توان گفت همه آنها به‌طور کامل و کلی غلط یا نارس است. احتمالاً بسیاری از این تحلیل‌ها، می‌تواند وجوهی از واقعیت را بازتاب دهد.
تحلیلگرانی که هیجان زده شدند
ولی اینکه چقدر کامیاب و موفق است؟ در توضیح مسأله و فهم و پیش‌بینی روند‌های آن، موافقم که این موفقیت زیاد نیست که دو دلیل عمده دارد؛ یکی اینکه کاربست چهارچوب‌های وارداتی و غیربومی باعث شده که علوم اجتماعی ما بینایی لازم را نسبت به ظرایف و لایه‌های مختلف جامعه ایران و هویت و نظم آن و همچنین داشته اجتماعی آن نداشته باشد و به همین دلیل در مواقع بسیاری جامعه شناسان ما برداشت‌ها و تحلیل‌های غلطی ارائه داده‌اند.
نکته دوم اینکه به رغم ادعاهایی که درباره علمیت و روشمندی وجوه علمی کار جامعه‌شناسی وجود دارد، اما در اصحاب علوم اجتماعی ایران به خصوص در مواجهه با چنین پدیده هایی، نوعی از شاعرانگی یا رمانتیسم تحلیلی را شاهدیم که به سختی می‌توانند بین آنجه واقعاً هست و بیان تمناها، آرزو‌ها و مطلوباتی که دارند، تفکیک قائل شوند.
 یعنی بسیاری از جامعه‌شناسان از آنجایی که گرایش‌های ارزشی یا ایدئولوژی خاصی دارند، در مواجهه با چنین پدیده هایی، چنان ذوق زده و مبتهج می‌شوند که همه آن بصیرت‌ها و تیزبینی‌های لازم کار یک جامعه‌شناس را کنار می‌گذارند و خود را به دست حرف‌های خطابی و لفاظی‌های کم‌محتوا می‌سپارند و به همین دلیل اکنون وقتی به بسیاری از مباحث و حرف‌هایی که این اصحاب جامعه‌شناسی در ماه‌های اول اغتشاشات مطرح می‌کردند، مراجعه می‌کنیم، بیشتر شبیه شوخی است.

 

بــــرش

مشخصاً ماجرای حجاب و سیاست حجاب در کشور ما به اغتشاشات اخیر مرتبط است. مسأله حجاب امسال به نحوی قبل از حتی ماجرای خانم امینی چندبار ملتهب شده بود و این موضع چندبار در صدر توجهات قرار گرفت؛ تصویر‌های ناراحت‌کننده‌ای از درگیری‌های بین مأموران اجرای قانون با تعدادی از بانوان یا حتی درگیری که بین شهروندان درباره این موضوع در مکان‌هایی مانند اتوبوس‌ها و... همه‌گیر شد که برانگیختگی ذهنی و روحی حول این ماجرا ایجاد کرده بود و وقتی که با ماجرای تلخ مرگ خانم امینی همراه شد، یک نوع انفجار هیجانی و عاطفی بین مردم ایجاد کرد که از دل آن وقایعی بیرون آمد که می‌توانیم از آن به بلوای 1401 تعبیر کنیم