خطای نظریه‌ها و نظریه‌پردازان ما

نه تنها در آستانه فروپاشی نیستیم بلکه در بسیاری از عرصه‌ها پایداری بیشتری هم یافته‌‌ایم

عالمانی که قادر به تحلیل جامعه ایرانی نیستند بسیاری از امثال ما رابطه درستی با اجتماع و جامعه‌مان نداریم و تحلیل‌های محیط پیرامون نزدیک خودمان و نه کلیت جامعه را تحلیل می‌کنیم و به همین دلیل است که در تحلیل جامعه ایران به خطا می‌رویم

دکتر عبدالکریم خیامی
استاد دانشگاه امام صادق(ع) و رئیس کمیته رسانه و فضای مجازی مجمع تشخیص مصلحت نظام

 اردیبهشت ماه سال 1369 نامه‌ای معروف به نامه 90 امضایی خطاب به مرحوم آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی نوشته‌ شد که نوعاً صاحبان امضا رویکردهای ملی- مذهبی داشتند و از دانش‌آموختگان علوم‌اجتماعی و دیگر رشته‌های علوم‌انسانی و بسیاری از آنان هم استادان دانشگاه بودند. در بخشی از این نامه چنین آمده ‌است: «... اما صد افسوس که در دوازدهمین بهار انقلاب، جای آزادی و رضایت و رهایی خالی‌ است و از نظر اقتصادی و سیاسی بیش از هر زمان دست بسته و دست به سینه شده‌ایم.»
یا جای دیگری اشاره می‌شود: «...اکنون کشور عزیز ما در بن‌بست و بحرانی از سختی و ناخشنودی و نابسامانی دست و پا می‌زند.» همچنین در جای دیگری در این نامه گفته می‌شود: «علاقه و اعتقاد به آیین و احکام اسلامی در اکثریت وسیعی از مردم ایران بویژه در جوانان تنزل فاحش یافته است. دوستی و درستی و راستی که از لوازم عشق به زندگی و بقا و ترقی است، به تردید و تزلزل گراییده است.» این مربوط به سال 69 است که محتوای اصلی این نامه، خبر از به بن‌بست رسیدن، فروپاشی و بحرانی بودن وضعیت جامعه می‌دهد.

 

نامه‌هایی برای القای فروپاشی
در اردیبهشت ماه سال 1381 هم مجدداً نامه‌‌ای این بار از سوی نمایندگان مجلس ششم به رهبر معظم انقلاب نوشته می‌شود و محتوای این نامه هم با قدری تفاوت در پی بیان این نکته‌ است که شرایط‌مان به بن‌بست رسیده ‌است. در بخشی از این نامه چنین آمده ‌است: «با این حال و روز کشور، فرصت چندانی باقی نمانده است. غالب ملت ناراضی و ناامید. اکثریت نخبگان ساکت یا مهاجر. سرمایه‌های مادی، گریزان و نیروهای خارجی از هر طرف کشور را احاطه کرده است. با این وضع برای آینده کشور دو حالت بیشتر نداریم و...».
همچنین در پژوهشی که سال 83 در خصوص وضعیت سرمایه‌اجتماعی در جامعه ایرانی صورت گرفت نیز چنین برآورد شده ‌بود که کشور در حالت کاملاً بحرانی ا‌ست و دیگر به اواخر خود رسیده است. اخیراً هم یکی از صاحبان نظر و قلم که در حوزه اقتصاد قلم‌فرسایی می‌کند، متنی را منتشر کرده و گفته است که چهار مرحله سقوط در هر ساختار سیاسی قابل تصور است که در جامعه ما سه مرحله آن محقق شده و دیگر در آستانه آخرین مرحله سقوط و فروپاشی ساختار سیاسی جمهوری‌ اسلامی هستیم!
فارغ از انگیزه و نیت افراد از طرح چنین سیاه‌نمایی‌هایی، به نظر می‌رسد که «انگاره فروپاشی» موضوع جدیدی نیست و از دهه 60 تا همین اواخر در نوشته‌ها، نامه‌ها و برخی پژوهش‌ها بارها اشاره و نسبت به آن هشدار داده ‌شده است. اما با این حال، بعد از گذشت چند دهه، هنوز چنین فروپاشی‌ رقم نخورده است. به نظر می‌رسد که اساساً دستگاه نظری و تحلیلی‌ که با آن به سراغ تبیین جامعه ایرانی رفته‌ایم یک دستگاه نظری ناخوانا و ناقص است. به عبارتی، مبتنی بر بنیان‌های معرفتی و چهارچوب‌های نظری‌ است که اتفاقاً خود آن مبانی فلسفی و معرفتی سال‌ها است که به بن‌بست رسیده ‌است.

دستگاه نظری ما قدرت فهم و تحلیل جامعه ایران اسلامی را ندارد
از دهه 60 دسته‌ خاصی از روشنفکران ما و دانش‌آموختگان علوم‌انسانی مدرن ما معتقدند که بزودی از درون دچار فروپاشی می‌شویم ولی بعد از گذشت چند دهه هنوز این فروپاشی محقق نشده ‌‌است؛ نه تنها محقق نشده که در بسیاری از عرصه‌ها پایداری بیشتری هم رخ داده است. اشکالات، اختلال‌ها، ضعف‌ها، کجروی مسئولان و... هست؛ اتفاقاً زیاد هم هست ولی در آستانه فروپاشی نیستیم. به نظر می‌رسد که دستگاه نظری و معیارهای ما قدرت فهم و تبیین و تحلیل جامعه ایران اسلامی را ندارد. نکته اصلی‌ همین است. ما دستگاه مفهومی‌ که بتواند شلوغی‌های بعد از حادثه مهسا امینی و در عین حال، اجتماعات بزرگ 22 بهمن و مراسم تشییع شهید سلیمانی و شهید حججی را تبیین کند، نداریم.

دلیل تحلیل‌های خطا چیست؟
بسیاری از امثال ما که سرمان در کتاب و دانشـــگاه اســت و مـــدام در این مــحیط‌ها باهم تعامل داریم، می‌خواهیم آنچه که از محیط تعاملات، ارتباطات انسانی و گروه‌های اجتماعی خودمان فهم می‌کنیم را بر کل دنیا و جوامع تحمیل کنیم. بسیاری از امثال ما رابطه درستی با اجتماع و جامعه‌مان نداریم و تحلیل‌های محیط پیرامون نزدیک خودمان و نه کلیت جامعه را تحلیل می‌کنیم و به همین دلیل است که در تحلیل جامعه ایران به خطا می‌رویم.
اما آیا هنوز انقلاب تداوم دارد؟ در مقام پاسخ به این سؤال باید گفت: طبیعی است که «انقلاب اسلامی» غیر از «نظام جمهوری اسلامی» است و نمی‌توان این دو را یکی پنداشت. انقلاب اسلامی اگرچه دستاوردش نظام جمهوری‌ اسلامی است ولی با آن یکی نیست. اما آیا این بدان معناست که انقلاب‌ اسلامی تمام شده است؟ واقعیت این است که انقلاب اسلامی در مقام تبیین‌گر جمهوری‌ اسلامی است. به عبارتی ما با ابزار مفهومی انقلاب اسلامی مدام در کار تبیین‌گری جمهوری‌ اسلامی هستیم و تا زمانی که انقلاب اسلامی می‌تواند کار تنظیم‌گری نظام جمهوری اسلامی را انجام دهد، انقلاب پابرجا خواهد ماند.

 

بــــرش

اخیراً یکی از صاحبان نظر و قلم که در حوزه اقتصاد قلم‌فرسایی می‌کند، متنی را منتشر کرده است که چهار مرحله سقوط در هر ساختار سیاسی قابل تصور است که در جامعه ما سه مرحله آن محقق شده و دیگر در آستانه آخرین مرحله سقوط و فروپاشی ساختار سیاسی جمهوری‌اسلامی هستیم! از دهه 60 دسته‌ خاصی از روشنفکران ما و دانش‌آموختگان علوم‌انسانی مدرن ما معتقدند که بزودی از درون دچار فروپاشی می‌شویم ولی بعد از گذشت چند دهه هنوز این فروپاشی محقق نشده ‌‌است؛ نه تنها محقق نشده بلکه در بسیاری از عرصه‌ها پایداری بیشتری هم رخ داده است. به نظر می‌رسد که دستگاه نظری و معیارهای ما قدرت فهم و تبیین و تحلیل جامعه ایران اسلامی را ندارد. ما دستگاه مفهومی‌ که بتواند شلوغی‌های بعد از حادثه مهسا امینی و در عین حال، اجتماعات بزرگ 22 بهمن و مراسم تشییع شهید سلیمانی و شهید حججی را تبیین کند، نداریم.