داعش؛ از سیطره سرزمینی تا هستههای خفته زیرزمینی
گروه سیاست / در سال 2004 که گروه توحید و جهاد در عراق اعلام موجودیت کرد (شاخه القاعده در عراق)، کسی گمان نمیکرد که این گروه در سالهای بعد یعنی در آوریل 2013 اعلام خلافت کند و یک انشعابی جدید در سازمان القاعده ایجاد شود. گروه مخوف تروریستی که در سال 2013 اعلام خلافت کرد برخلاف ریشهها و عقبه فکری جریانهای جهادی در دهه 50 تا 90 میلادی بود. این گروه، مبارزه با طوایف اسلامی و غیراسلامی را در رأس کار خود قرار داد. یکی از طوایفی که گروه تروریستی داعش مبارزه با آن را در رأس کار خود قرار داد، شیعیان بودند.
مانیفست داعش (مدیریت توحش)
در سال 2004 ابوبکر الناجی استراتژیست معروف این گروه، کتاب معروف مدیریت توحش را به رشته تحریر درآورد که آن را میتوان به عنوان مانیفست داعش عنوان کرد. این اثر که در ابتدا جزوهای درون سازمانی به شمار میآمد، نشاندهنده چرخش ذهنی ـ ایدئولوژیک و به تبع آن چرخش استراتژیک گروهی از مبارزان است که از القاعده منشعب شدهاند. مدیریت توحش، اگرچه سرآغاز دور جدیدی از تفکر بنیادگرایی اسلامی است و با اسلاف خود تمایزهایی دارد اما هنوز شباهتهای خویش را با آن حفظ کرده است. ایدههایی که ابوبکر ناجی در جزوه مدیریت توحش ارائه میکند تا حدی همانهایی است که در رهبری ابومصعب الزرقاوی به صورت خام، پراکنده و بدون انسجام تبلور یافته است؛ ایدههایی که در کمتر از یک دهه بعد در رهبری ابوبکر بغدادی به پختگی رسید و در عملکرد سازمانی داعش (دولت اسلامی شام و عراق) به تمامی به اجرا گذاشته شد.
وی پس از ذکر تاریخچهای از مدیریت توحش، به ترسیم مسیر تشکیل دولت اسلامی روی آورده و آن را در سه مرحله خلاصه میکند: «قدرت دشمنی و فرسودگی»، «مدیریت توحش» و نهایتاً «قدرت برپایی دولت». نکته قابل توجهی که در این مبحث از کتاب به چشم میخورد، نگاه ناجی و استراتژی او به مردم است. وی با وجود آنکه مردم را بخش مهمی از جریان جهادگری میپندارد اما حرکت جهادی را به آنها متکی نمیداند. او همچنین تکیه کردن به ذهنهای جوان هرچند گناهکار اما به دور از شبهات روحانیون بهزعم خود نااهل را پسندیدهتر میداند و بر این باور است که تعامل با فرد عامی به واسطه فطرتش، بسیار بهتر و راحتتر از تعامل با گروههای اسلامی است که دینشان را به روحانیون مسیحی و یهودی نااهل واگذار کردهاند. لذا در همین جاست که استراتژی وی برای بهرهگیری از ذهنهای خالی، جهت فرایند شستوشوی مغزی و تن دادن به پیام شوم خشونت، خود را عیان میکند.
میتوان گفت سه مرحله یاد شده در کتاب مدیریت توحش تا سال 2013 اجرایی میشود و خلافت توسط ابوبکر البغدادی اعلام و به سمت فتوحات بیشتر گام برمیدارند. اما در این شرایط با یک سد محکم به نام محور مقاومت و در رأس آنها جمهوری اسلامی برخورد میکنند که بعد از طی جنگهای طاقت فرسا، سرانجام در سال 2017 پایان خلافت داعش از لحاظ سرزمینی اعلام میشود. نوامبر 2017 نیروهای مشترک عراقی مرحله دوم عملیات آزادسازی شهر القائم در غرب استان الانبار را آغاز کرده و وارد شهر القائم شدند. هدف از این عملیات، علاوه بر آزادسازی آخرین نقاط خاک عراق از اشغال داعش، جداسازی القائم از مرزهای سوریه و بدست گرفتن کنترل آن توسط نیروهای عراق و جلوگیری از فرار این عناصر به سمت سوریه و آمادگی برای حمله مجدد احتمالی یا دریافت نیرو و کمک از بوکمال در سوریه است. پس از آزادسازی شهر القائم، ابومهدی المهندس معاون بسیج مردمی عراق اعلام کرد که کار گروه تروریستی «داعش» در عراق به معنای واقعی تمام شده خصوصاً اینکه داعشیها از مهمترین نقطهای که تابستان 2014 کار خود را از آنجا آغاز کرده بودند، رانده شدند. همچنین عملیات آزادسازی شهر بوکمال در سوریه جریان داشت. این شهر آخرین دژ داعش در سوریه بود. آزادی بوکمال به عنوان یکی از آخرین مراکز استقرار داعش در سوریه همزمان با آزادسازی شهر راوه عراق به معنی شکست گروه تروریستی داعش بود.
21 نوامبر 2017 در پی پیروزی تاریخساز جبهه مقاومت اسلامی عراق و سوریه بر فتنه تروریسم تکفیری و پایان یافتن سیطره داعش که با پایین کشیدن پرچم این گروه امریکایی ــ صهیونیستی در «بوکمال» رقم خورد، سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، در پیامی به محضر مقام معظم رهبری حضرت امام خامنهای (مد ظله العالی) پایان سیطره داعش بر سرزمینهای اسلامی را اعلام کرد. سپاه در این سالها، نقش تعیین کنندهای در مقابله با تروریستهای تکفیری داشت. داعش به صورت رسمی خلافت سرزمینی خود را از دست داد.
پایان خلافت سرزمینی و آغاز رشد هستههای خفته
از سال 2018 هستههای مخفی داعش در عراق و سوریه به خصوص در صحراهای الانبار و دیرالزور به صورت مخفی بعد از پایان کار خلافت خودخوانده، وارد مرحله جدیدی از مبارزه علیه محور مقاومت و بخصوص جمهوری اسلامی ایران شدند. داعش، جمهوری اسلامی و انسجامی را که در محور مقاومت ایجاد کرد عامل اصلی شکست خلافت خودخوانده اش میدانست. البته قبل از آن هم بخصوص در زمان تصرف موصل عراق برای ایران رجزخوانی و ادعا میکردند که میخواهند تهران را هم تصرف کنند. در طول سالهای 2014 تا 2017 که اوج اقتدار داعش در کشورهای سوریه و عراق بود، به دنبال رسیدن به مرزهای ایران بودند.
با توجه به ضربات سنگینی که داعش سرانجام در سال 2017 متحمل شد، در شیوه مبارزاتی خود تغییر رویکرد داد. مرکز مطالعات المسبار مصر در سال 2020 کتابی با عنوان« داعش بعد البغدادی» (داعش بعد از ابوبکر بغدادی) منتشر میکند. در این کتاب به تاریخچه داعش، ریشههای شکل گیری، درگیریهای درونی این تشکیلات، فراملی بودن این گروه و همچنین به آینده این گروه میپردازد.
یکی از نکات بارز این کتاب پاسخ به این سؤال اساسی است که چگونه داعش از یک خلافت مکانی به یک گروه مکانی خوشهای ماهیت داد؟ در پاسخ به این سؤال، در این کتاب آمده است که از دست دادن به اصطلاح این خلافت، باعث تغییر دیدگاه استراتژیک در سطح رویارویی شد و گسترش و ایجاد هستههای خشنتر را ضروری کرد. مطالعات در مورد این گروه نشان داد که تغییر استراتژیک داعش و گذار آن از خلافت مکانی به شبکهسازی و ایجاد هستههای خفته، تبدیل به یک تحول اجتنابناپذیر شده است که توسط متغیرهای جدید بر این گروه تحمیل شد.
هستههای خفته داعش اکنون فقط با ایجاد تغییراتی در ایدئولوژی به این گروه در سوریه و عراق وابسته هستند. این هستههای خفته به صورت فراملی در کشورهای مختلف فعالیت میکنند؛ حتی فرایند بیعت هم گاهی به صورت مجازی و از طریق شبکههای اجتماعی صورت میگیرد. پس با اینکه خلافت خودخوانده داعش در سال 2017 به پایان رسید و مراحل مختلف مانیفست این گروه توسط ابوبکر الناجی به اجرا درآمد، اما هماکنون لایههای پنهان و خفته داعش در کشورهای مختلف بخصوص در کشورهای اسلامی فعالیت دارند و تفکر تروریسم داعشی کماکان حضور دارد. یعنی داعش از لحاظ تصرف سرزمینی و اعلام خلافت در سال 2017 به پایان رسید اما هستههای خفته و لایههای پنهان آن هماکنون در عراق ، سوریه، افغانستان، یمن و سایر بلاد اسلامی حضور دارند و عملیاتهای مختلف خود را انجام میدهند.
حمله به شاهچراغ
در تاریخ 4 آبان سالجاری گروه تروریستی داعش حمله به حرم مطهر شاهچراغ را توسط رسانههای رسمی خود اعلام کرد، اما این حملات توسط داعشیان داخلی و خارجی مورد تردید قرار گرفت و حتی گاه با داعش اعلام همدردی میکردند و با وجود همه شواهد و قرائن اعلام میکردند که حمله به حرم سوم شیعیان در ایران کار داعش نبوده است. یکی از استنادهای داعشیان داخلی و خارجی این بود که «مگر ادعا نمیشد که داعش در سال 2017 به پایان رسیده است پس چطور در سال 2022 در ایران اقدام تروریستی میکند؟» در سال 2017 و در بیانیههای صادر شده چه توسط دولتهای عراق و سوریه و چه توسط سایر گروه های محور مقاومت، خلافت سرزمینی داعش به پایان رسید ولی هستههای خفته و تفکر این گروه هماکنون در جریان است. حملات هستههای مختلف این گروه در ماههای اخیر در سوریه و عراق افزایش پیدا کرده است. در ایران هم با استفاده از موج آشوبسازی و اغتشاشات اخیر، این گروه فرصتی بسیار مناسب برای انتقام از ایران پیدا کرد و در یک اقدام جنایتکارانه تعدادی از زائرین حرم مطهر شاهچراغ را به شهادت رساند و تعدادی را مجروح کرد.
داعش یک گروه فراسرزمینی است و کسانی که با این گروه قرابت فکری دارند با این ایدئولوژی بیعت میکنند و اقدامات تروریستی خود را انجام میدهند.
سخن پایانی
گروه تروریستی داعش یک گروه فراملی است که هستههای آن وابستگی ایدئولوژی با هم دارند و پس از خلافت خودخوانده اقدامات خود را در کشورهای مختلف انجام میدهند. اقدام اخیر آنها در شیراز ثابت میکند باید نسبت به هستههای خفته و تشکیلات جدید این گروه کاملاً هوشیار بود و باید نسبت به این گروه اقدامات پیش دستانه صورت بگیرد.

نگاهی به تحلیل مارکو کارنلوس، سفیر سابق ایتالیا در عراق
واقعیت نوظهور جهان بسیار پیچیده تر از تصورات غرب است
ترجمه و تنظیم: راضیه خوئینی / ایالات متحده طی سه دهه، تمامی توان خود را به کار گرفت تا هم ایران و هم عراق را تحت سلطه خود درآورد و در هر دو مورد پایانی ناخوشایند برای واشنگتن رقم خورد. ایران زانو نزد و عراق نیز تغییر نکرد. امریکا که هرگز تا این حد در خارج از مرزهایش ضعف را و در داخل، دوقطبی شدن در مقیاس ملی را تجربه نکرده بود، هنوز از شکستهای سریالی خود درس عبرت نگرفته و میزان جاهطلبیها را به اوج رسانده تا حدی که به فکر مهار روسیه و چین افتاده است. هنری کیسینجر به تازگی با هشدار نسبت به خطراتی که این ماجراجویی امریکا خواهد داشت، گفت: «ما در آستانه جنگ با روسیه و چین بر سر مسائلی هستیم که تا حدودی خود ایجاد کردهایم، بدون اینکه بدانیم این جنگ چگونه قرار است پایان یابد و قرار است به کجا برسیم.» مارکو کارنلوس، دیپلمات سابق ایتالیایی، در سومالی، استرالیا و سازمان ملل، بین سالهای 1995 تا 2011 عضو ستاد سیاست خارجی سه نخستوزیر ایتالیا بود. اخیراً نماینده ویژه هماهنگکننده روند صلح خاورمیانه برای سوریه بود و تا نوامبر 2017 سفیر رُم در عراق در یادداشتی که برای میدل ایست آی نوشته، درباره نظم جدید جهان مطالبی را عنوان کرده که بخشهایی از آن را خواهید خواند.
جنگ در اوکراین و تنشهای فزاینده پیرامون تایوان از کانونهای این تلاش جدید امریکا هستند که پیامدهایی وخیم به همراه دارند: بحرانهای جهانی انرژی و مواد غذایی که ناشی از تحریمها علیه روسیه است، اختلالات در زنجیره عرضه و تأمین، تنشهای تجاری و رقابتهای فناوری، همگی با رکود اقتصادی و رکود تورمی قریبالوقوع همراه هستند. مسکو و پکن هر دو متهم به برهم زدن نظم جهانی مبتنی بر قوانین موجود هستند؛ اما شواهد اثبات این امر قانع کننده نیست.
در واقع این رویارویی هنوز میتواند منجر به شکلگیری یک نظم جدید جهانی شود؛ به سوی یک سیستم ایدهآل حقیقتاً چند قطبی، یا بهتر است بگوییم به احتمال زیاد سهقطبی. قطب نخست، بلوک دموکراتیک غرب به رهبری امریکا، که توسط گروه سه گانه G7 - ناتو - اتحادیه اروپا؛ یک اتحاد جدید تجسم یافته خواهد بود. دومین بلوک، اوراسیا به رهبری چین و روسیه است که ایران و برخی از جمهوریهای آسیای مرکزی در حال حاضر به آن ملحق شدهاند. بلوک سوم شامل مابقی کشورهای جهان میشود که اکنون عنوان جنوب به آنها اختصاص یافته است، دولتهایی که تمایل به حفظ فاصله خود از دو بلوک دیگر دارند.
چه کسی قادر به تسخیر قلبها و ذهن جهانیان است؟
جنوب در حال رها کردن خود از شر چندین دهه قیمومت سیاسی، اقتصادی و مالی غرب است. این امر بر همسویی خودکار با بلوک اوراسیا دلالت ندارد، اما مطمئناً به سوی سیستم بینالمللی نرم و روانتر گرایش خواهد داشت. از واکنشها نسبت به جنگ در اوکراین میتوان استنباط کرد که راهاندازی تظاهراتهای جهانی به تشویق غرب علیه روسیه، دیگر برای کشورهای جهان چندان جذابیتی ندارد و این بازی بزودی علیه چین نیز شروع خواهد شد و حتی شاهد کمرنگتر شدن این روند علیه پکن خواهیم بود.
سه گانه غربی تلاش میکند تا قلبها و اذهان را در جنوب به دست آورد، اما استانداردهای دوگانه و سیاستهای افراطی، دوگانگی و نظم جهانی مخدوش آن براساس قوانین تحریف شده، بسیار آزاردهندهتر است از حمله روسیه به اوکراین یا رویکرد قاطعانه چین در قبال مرزهای خودش. تاکنون چهارچوبهای سیاسی غیرغربی مانند بریکس شامل (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) و سازمان همکاری شانگهای برای دیگر کشورهای جهان بسیار جذابتر به نظر میرسند. پس قابل درک است که چرا دموکراسیهای غربی تنها قادر به جذب دولتهایی همفکر از جمع محدود خود هستند، که پیوستن سوئد و فنلاند به ناتو از شواهد این امر است. دیگر بازیگران منطقه - از جمله ترکیه، الجزایر، مصر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، آرژانتین و مکزیک- قطعاً نگاهشان به منافع و مناطقی دیگر است. یک دیپلمات ارشد انگلیسی معتقد است: «دوستی با ایالات متحده بسیار دشوارتر از دشمنی با آنهاست.» از این رو چین و روسیه در حال تمرکز روی جایگزینهایی برای دلار امریکا، سیستم پرداخت جهانی سوئیفت و بورسهای نیویورک و لندن هستند. شرکتهای دولتی چین از بازارهای بورس امریکا خارج میشوند. این در حالی است که ارزش اوراق بهادار خزانهداری امریکا در دستان چین است و اقدامات پکن ارزش آن را کاهش میدهد. البته این مانورها هنوز در مراحل ابتدایی خود هستند، اما در زمان مناسب میتوانند بسیاری از کشورهای جنوب را به خود جذب کند، بخصوص اگر غرب بر استراتژی احمقانه خود درخصوص استفاده از دلار و اولویت مالی آن به عنوان یک سلاح اصرار بورزد.
چرا ایالات متحده و چین در مسیر رویارویی قرار دارند؟
دولتهای بیشتری همچنان ممکن است به دنبال یافتن مکانهای امنتر برای نگهداری ذخایر طلا و ارز خود باشند، بویژه پس از مصادره ذخایر ملی افغانستان و ونزوئلا به ترتیب توسط ایالات متحده و بریتانیا، البته تصرف بیسابقه 300 میلیارد دلاری ذخایر ارزی روسیه توسط کشورهای غربی نیز ناگفته بماند، بهتر است.
جدا شدن پیشرفته اقتصادی روسیه از غرب و جدایی آن از چین در آینده نزدیک میتواند چشماندازی کاملاً متفاوت ایجاد کند. اما خاورمیانه چگونه با این تحولات تکتونیکی سازگار خواهد شد؟ توافقاتی که از سوی دولت ترامپ حمایت و توسط جو بایدن، رئیس جمهور فعلی امریکا تأیید شدهاند، از نظر اقتصادی بویژه برای اسرائیل حائز اهمیت هستند. اما آنها بر دو فرض اشتباه تاریخی تکیه میکنند که برایشان گران تمام میشود: یکی اینکه مسأله فلسطین میتواند بدون عواقب برای مدتی نامعلوم کنار گذاشته شود و دیگری بیاهمیت شمردن افکار عمومی در جهان عرب.
سیاست واقعگرا برنده خواهد شد
بزودی زمان تصمیمگیری برای قدرتهای بزرگ منطقه فراخواهد رسید. آیا اجازه خواهند داد که بار دیگر مانند آنچه در قرن بیستم اتفاق افتاد، خاورمیانه به میدان جنگی برای قدرتهای بزرگ تبدیل شود؟ ثبات منطقهای حول محور کدام الگوی سیاسی میتواند ایجاد شود؛ البته اگر قرار بر ایجاد این ثبات باشد؟ توافقنامههای ابراهیمی تحت حمایت ایالات متحده، یا پیمانهای غیررسمی ضدغربی مانند محور مقاومت شامل (ایران-عراق- سوریه - حزبالله لبنان) یا گروههای غیرغربی مانند بریکس پلاس و سازمان همکاری شانگهای؟ آیا چهارچوب اقتصادی منطقه بیشتر به سوی ابتکار راه ابریشم جدید چین به ارزش تریلیونها دلار متمایل خواهد شد یا به سوی مشارکت برای زیرساختها و سرمایه گذاریهای جهانی که اخیراً توسط G7 به ارزش 600 میلیارد دلار اعلام شد؟
در واقع رئیسجمهور امریکا با یک دوراهی چالش برانگیز روبهروست: چسبیدن به ارزشهای اخلاقی، که این امر مستلزم آن بود که محمد بن سلمان، صادرکننده دستور قتل خاشقجی، (روزنامه نگار سعودی مخالف آل سعود) همچنان به عنوان فردی منفور و طردشده در جهان باقی بماند؛ راه دوم نیز نادیده گرفتن ارزشها در راستای تلاش برای کاهش قیمت نفت و اولویت دادن به مصرف کنندگان امریکایی است. آیا مؤسسات مالی همچنان به اتکا بر بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، تحت کنترل ایالات متحده ادامه خواهند داد؟ یا بانک سرمایهگذاری زیربنایی آسیا را به پیشنهاد چین جایگزین خواهند کرد؟
تنها شواهد موجود تاکنون این است که شرکای سنتی امریکا در خاورمیانه، مانند مصر و عربستان سعودی، در حال بررسی پیوستن به بریکس هستند. ریاض در حال بررسی ایده دریافت یوان به جای دلار در ازای فروش نفت خود است، در حالی که قرار است شی جین پینگ، رئیس جمهور چین بزودی به عربستان سعودی سفر کند. مقایسهای میان حسن نیت شی جین پینگ و رفتارهای اخیر جو بایدن علیه عربستان، قطعاً در این انتخاب بیتأثیر نخواهد بود؛ چرا که در جهان عرب، ظاهر همیشه با ماهیت در ارتباط است. با وجود تحولات شدید در چشمانداز جهانی، طرح جامع ایالات متحده برای خاورمیانه همچنان بدون تغییر مانده است. سفر اخیر بایدن به سرزمینهای اشغالی/ فلسطین و عربستان سعودی نیز از این قاعده مستثنی نبود. اسرائیل مشارکتی راهبردی با ایالات متحده امضا کرد که عمدتاً هدفش مقابله با ایران بود؛ این در حالی است که فلسطینیها باید قید آرمانهای مشروع خود و حق تعیین سرنوشتشان را بزنند.
کشورهای خلیج فارس؛ واسطههای آینده در نزاع میان امریکا و چین
مهمترین مکث امریکا در ریاض بوده است که از زمان ترور جمال خاشقجی روزنامهنگار مخالف آل سعود، روابط میان ایالات متحده و عربستان سعودی به کمترین حد خود رسیده بود. البته این اختلاف، مشکلات اساسی یک سیاست خارجی مبتنی بر اصول و ارزشهای اخلاقی را هویدا کرد. لفاظیهای مهیج بایدن در خصوص برخورد جهانی میان دموکراسی و حکومتهای استبدادی، وقتی پای منافع در میان باشد و نوبت به خاورمیانه برسد، کاملاً رنگ میبازد. سیاست واقعی اولویتهای خاص خودش را تحمیل کرده است. در واقع رئیسجمهور امریکا با یک معضل بزرگ روبهرو بود: پایبندی به ارزشهای اخلاقی، که ایجاب میکرد شخص صادرکننده دستور قتل خاشقجی به عنوان یک منفور بینالمللی باقی بماند یا در راستای تلاش برای کاهش قیمت نفت، مصرفکنندگان امریکایی را در اولویت قرار دهد.
جای تعجب نیست که بایدن گزینه دوم را انتخاب کرد؛ چرا که تورم افسارگسیخته هم قدرت خرید مصرف کنندگان امریکایی و هم شانس حزب دموکرات برای پیروزی در انتخابات میاندورهای ماه نوامبر آتی را از بین میبرد. بنابراین سریعترین راهحل، پر کردن بازار نفت با نفت خام است.
اکنون کاملاً روشن است، در عین حال که بایدن راه فراری از تحقیر شدن از سوی محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی نیافت، ریاض نیز متعهد به افزایش تولید نفت نشد. در کل میتوان سفر اخیر بایدن به عربستان را یک فاجعه سیاسی خواند.
از طرفی برگزاری اجلاس سه جانبه سران ایران، روسیه و ترکیه که در تهران برگزار شد، میتواند بازتابهای بسیار بیشتر و ماندگارتری برای منطقه داشته باشد. با توجه به اینکه ایالات متحده همچنان در دام یک استراتژی منسوخ و کهنه گیر افتاده است و اتحادیه اروپا تمام اهرمهای خود را از دست داده، روسیه و چین از فضای گستردهتری برای مانور برخوردارند.
علیرغم تلاشهای انجام شده از سوی غرب برای ساختار بخشیدن به نظام بینالملل بر اساس منطق سفت و سخت «ما علیه آنها»، واقعیت نوظهور بسیار پیچیدهتر از تصورات آنهاست. کشورهای خاورمیانه، از جمله متحدان سنتی ایالات متحده، مشتاقانه در انتظار چشمانداز یک نظم جهانی کاملاً نوین هستند که در آن بسیاری از امکانات و گزینههای جدید به راحتی در دسترس آنها قرار دارد.