مجتبی امانی، سفیر ایران در لبنان در گفتوگو با «ایران» عنوان کرد
میراث شهید سلیمانی؛ الگویی عملی از وحدت میدان و دیپلماسی
در بحبوحه تحولات پرتنش غرب آسیا و پس از بیداری اسلامی، دوگانه «دیپلماسی و میدان» در محافل سیاسی و رسانهای ایران و منطقه مطرح شد. مجتبی امانی، سفیر ایران در لبنان، با یادآوری جلسات منظم شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی با وزیر امور خارجه وقت، تأکید میکند که این دو مفهوم در منظومه فکری شهید سلیمانی و ساختار کلان سیاستگذاری جمهوری اسلامی ایران نه رقیب، بلکه مکمل یکدیگر هستند. او شهید سلیمانی را نهتنها فرماندهای مقتدر در میدان، بلکه استراتژیستی دیپلماتیک میداند که با هوشمندی خود، دیپلماسی و میدان را در چهارچوب منافع ملی ایران به هم پیوند زد و الگویی عملی برای سیاست منطقهای کشور باقی گذاشت.
سمت کنونی شما به عنوان سفیر ایران در لبنان و سوابق دیپلماتیک پیشینتان در حوزه سیاست خارجی ایران در غرب آسیا و شمال آفریقا، ارتباط مستقیمی با نقش شهید سلیمانی در عرصه سیاست خارجی کلان ایران در این منطقه دارد. به عبارت دیگر، شما تأثیر عملکرد شهید سلیمانی در پیشبرد سیاست منطقهای ایران را به لحاظ تجربی درک کردهاید. در آن زمان، برخی مباحث حول دوگانه «دیپلماسی و میدان» مطرح شده بود. با این مقدمه، بفرمایید این دوگانه چرا و چگونه در ادبیات سیاسی شکل گرفت؟
بحث «میدان و دیپلماسی» از سالها پیش به عنوان دو مفهوم مجزا در سیاست خارجی کشورمان مطرح میشد، در حالی که باید مشخص کرد آیا رابطه این دو با یکدیگر یک رابطه تکمیلکننده است یا خیر. این اشتباهی بود که از سوی برخی افراد و جریانها به آن دامن زده شد. اما واقعیت امر این است که این دو، به معنای دو بال برای اجرا و پیشبرد یک هدف واحد هستند. در واقع، تلفیقی از میدان و دیپلماسی به عنوان یک مفهوم واحد برای پیشبرد دیپلماسی کشور و سیاستهای کلی آن استفاده میشود. متأسفانه، این موضوعات به گونهای در صحنه سیاسی کشور و حتی مجادلات سیاست خارجی مطرح میشدند که گویی دو حوزه کاملاً جداگانهاند. خاطرم هست که با آمدن دولت آقای روحانی در سال ۱۳۹۲، بنا بر توصیه مقامات عالی کشور، جلسات منظمی بین سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و آقای ظریف برگزار میشد. این جلسات برای ایجاد نوعی مفاهمه، تبادل نظر، به اشتراک گذاشتن اطلاعات و دادههای دو طرف و در واقع توجیه رفتار یکدیگر طراحی شده بود. اقتضائات دولت آن روز و مسائل جاری در منطقه غرب آسیا، بهخصوص در پی انقلابهای کشورهای عربی در سال 2011 که سرنوشت مبهمی را برای مصر، تونس، یمن، بحرین، لیبی و دیگر کشورها رقم زده بود، این دیدارها را ضروری میکرد. به عبارتی، در آن مقطع زمانی بود که مفهوم «میدان و دیپلماسی» به طور جدی مطرح شد. بر اساس تجربه خودم در آن زمان که در مصر بودم، ما نیاز داشتیم از تحولات میدانی که در منطقه در جریان بود مانند آنچه در عراق میگذشت، آنچه در سوریه با ورود تروریستها رخ میداد و نیز تهدیداتی که متوجه لبنان و عراق شده بود، آگاه شویم. همه اینها مفهومی به نام «میدان و دیپلماسی» را خلق کرده بود. دلیل اینکه این دوگانه شکل گرفته نیز بیشتر به بحث تفاوت دیدگاه باز میگردد، قابل توجه است که برخی موضوعات امنیتی را در حیطه میدان تلقی میکنند و میدان را منحصر به بحث نظامی نمیدانند. برخی دیگر، حیطه امنیتی را در حوزه دیپلماسی تعریف میکنند و آن را مربوط به میدان نمیدانند. یا عدهای که مباحث امنیتی را چیزی بین دیپلماسی و میدان میخواهند تعریف کنند. در نظر آنها، این ابعاد دارای سه وجه میدانی (به معنای نظامی)، امنیتی و سیاسی است.
با توجه به تجربیات دیپلماتیکتان درکشورهای منطقه آیا تفاوت دیدگاهی بین ایران و کشورهای منطقه درباره این مفاهیم در بین مسئولان آن کشورها وجود دارد؟
در بسیاری از کشورهای عربی، میدان و دیپلماسی به معنای امنیتی و نظامی آنها کاملاً مجزا از بحث دیپلماسی است. چه بسا که مسئول امنیتی یک کشور کاملاً تصریح کند که اطلاعات او نباید در اختیار مسئولان سیاسی کشور خودش قرار گیرد و به طور کلی آنها را پوشیده نگه دارد. حتی در رفتارهایشان، اطلاعاتی که به طور خاص در اختیار مسئول یک کشور قرار میدهند، به او تأکید میکنند که حق ندارد آن را به مسئولان دیگر منتقل کند. یعنی نه تنها در بعد داخلی، آنها فکر میکنند که باید میدان، دیپلماسی و مباحث امنیتی کاملاً از هم جدا باشند، بلکه حتی در خارج از کشور نیز قائل به این موضوع هستند که حتماً باید دو وجه از آنها در کشورهای خارجی نمود پیدا کند و طرف خارجی باید بداند که عدهای در کشور او متصدی امور امنیتی و نظامی هستند و هیچگونه اطلاعاتی از این موضوع نباید به دیگری درز پیدا کند. بدیهی است در انسجامی که در جمهوری اسلامی ایران وجود دارد، ما چنین مفهومی را قبول نداریم و تمامی امور به صورت هماهنگ و متقابل بحث میشود. جایگاهی به نام شورای عالی امنیت ملی اصولاً برای چنین موضوعی در جمهوری اسلامی ایران به وجود آمده است. واقعیت امر نیز این است که در مقام اجرا و تصمیمات کلان، سیاست جمهوری اسلامی ایران هیچگاه مبنی بر تفکیک میدان و دیپلماسی نبوده است. حتی اگر بخواهیم این مفهوم را با عنوان اینکه اینها مکمل یکدیگر هستند، تصور کنیم (به گونهای که این دو در دو صحنه مجزا با هم رفتار میکنند) این مفهوم هم تا حدی با آنچه که در سیاست اصولی جمهوری اسلامی ایران رعایت میشود، متفاوت است. در واقع، این دوگانه بیشتر یک برداشت نادرست و تحمیلی از سوی برخی جریانها بود که با واقعیتهای عملی سیاست خارجی ایران همخوانی نداشت و میتوانست به تضعیف هماهنگی داخلی منجر شود. تجربه نشان داد که بدون تلفیق این دو، پیشبرد اهداف منطقهای ممکن نبود، بویژه در مواجهه با تهدیدات تروریستی دو دهه اخیر و تحولات پس از تحولات موسوم به بیداری اسلامی یا بهار عربی این تجربه اثبات شد.
شهید سلیمانی چگونه در این عرصه نقش آفرینی داشتند؟
شهید سلیمانی نه تنها در عملیات میدانی و مقابله با تهدیدات امنیتی فعال بودند، بلکه در رایزنیهای دیپلماتیک، ایجاد ائتلافهای منطقهای و حتی تبادل اطلاعات با دیپلماتها نقش کلیدی داشتند. برای مثال، در جلسات با آقای دکتر ظریف، ایشان نه تنها اطلاعات میدانی را به اشتراک میگذاشتند، بلکه دیدگاههای استراتژیک خود را برای پیشبرد سیاست خارجی بیان میکردند. این رویکرد نشاندهنده آن بود که شهید سلیمانی دیپلماسی و میدان را یک مفهوم واحد میدانستند که باید در هماهنگی کامل عمل کند. در واقع، محدود کردن ایشان به «میدان» به معنای نظامی، نادیده گرفتن جنبههای دیپلماتیک و سیاسی فعالیتهایشان است. شهید سلیمانی در تعامل با رهبران منطقهای، مانند عراق، سوریه و لبنان، از ابزارهای دیپلماتیک برای تقویت جبهه مقاومت استفاده میکردند و این کار را با هماهنگی کامل با دستگاه دیپلماسی کشور انجام میدادند. این بسط نقش ایشان نشان میدهد که سیاست خارجی ایران بر پایه وحدت میدان و دیپلماسی بنا شده و شهید سلیمانی نماد این وحدت بودند. اگر این دوگانه واقعی تلقی شود، میتواند به تضعیف انسجام ملی منجر گردد، در حالی که رویکرد شهید سلیمانی بر تقویت این انسجام تمرکز داشت و نتایج آن در ثبات منطقهای مشهود است.
موفقیتهای ایشان در منطقه، نتیجه همین تلفیق هوشمندانه و هماهنگ بود و این الگو همچنان یکی از مهمترین میراثهای ایشان در سیاست خارجی و امنیت ملی ایران است.
در مجموع باید گفت در جمهوری اسلامی ایران، دیپلماسی و میدان دو حوزه جداگانه نیستند؛ بلکه یک مفهوم واحد به شمار میروند. این نگاه بر اساس قانون اساسی، سیاستهای کلی نظام و تصمیمات شورای عالی امنیت ملی شکل گرفته است. بنابراین، نه دیپلماسی باید به نفع میدان عقبنشینی کند و نه میدان به نفع دیپلماسی؛ هر دو در خدمت یک هدف مشترک هستند و آن پیشبرد منافع ملی، حفظ مصالح اسلام و ایران، و تأمین اهداف عالی نظام است و شهید حاج قاسم سلیمانی نماد برجسته این وحدت بود.

