فعالان سیاسی و اندیشمندان دانشگاهی و همرزمان شهید سلیمانی در گفتوگو با «ایران» تبیین کردند
سرباز ایران و اسلام دلداده استقلال و آزادی
گروه سیاسی/ نیمه دیماه سال ۱۳۹۸ وقتی پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی شهر به شهر با حضور میلیونها تن از مردم تشییع میشد، برای همه ناظران بینالمللی سیل سیاهپوش مشایعتکنندگان با یک سؤال همراه بود. این سؤال که مردی که از جایگاه فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ایران نماد جنگندگی سرسختانه، مقاومت، اقتدار و خشمی مقدس بود، چگونه به روز شهادت قلبهای مردمی از هر حزب و گروه و با هر عقیده و مذهب را به تسخیر خود درآورده است. آن هم در پس همه سالهایی که رسانههای معاند در بمباران تبلیغاتی خود علیه او با جعل روایت و تبدیل کردن جبهه مقاومت به رقیب معیشت مردم ایران سعی کرده بودند تا تصویری مخدوش از قاسم سلیمانی به عنوان یکی از فرماندهان اصلی این جبهه ارائه کنند. واکنش مردم آزادیخواه در عراق، لبنان، سوریه و دیگر کشورهای منطقه و بطور ویژه آنچه مردم ایران بروز دادند اما از وجوه دیگری از شخصیت فرماندهی حکایت داشت که بامداد جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸ در حمله تروریستی پهپادهای آمریکایی به فرودگاه بغداد به همراه مهندس ابومهدی مهندس نایب رئیس وقت حشد شعبی و دو یار دیگرشان به شهادت رسید. حاج قاسم برای ایرانیان همان جوان خوش سیما و رعنایی بود که در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در کرمان در صف اول انقلابیون بود و به وقت دفاع مقدس با پیوستن به سپاه پاسدار مرزهای ایران و مدافع مردمان بیدفاع شهرهای مرزی شد. فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله که در بسیاری از عملیاتها نقش کلیدی داشت و خودش و نیروهای تحت فرماندهیاش به حق «خط شکن» بودند. او همان سرداری بود که با یادگاریهایی از جنگ در تنش به وقت صلح اول امنیت مرزهای شرقی کشور را عهدهدار شد. اما توانمندیاش محصور مرزها نماند. با چنین پیشینهای از انقلابی بودن و تا پای جان ایستادن برای پاسداری از ارزشهای انقلاب، او هیچ گاه در چهارچوب هیچ یک از جناحها و جریانها محصور نشد و هیچ گاه انقلابی بودن را به قالب و قابی تبدیل نکرد که تنها افراد و گروههای مشخصی در آن محاط شوند و دیگران از آن قاب بیرون بمانند. بر خلاف انتظار او از جایگاه «سرباز وطن» همان عنوانی که وصیت کرده بود، بر سنگ مزارش حک شود با سیاستورزانی از جناحهای مختلف سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا آمد و شد داشت و به گفتوگو مینشست. با این حال در زمانهای که ظن آن میرفت که تفاوتهای طبیعی در عقاید، دیدگاهها و شیوه زیست اجتماعی مردم به ضرب دستگاههای تبلیغاتی – رسانهای معاند از خارج و برخی کج فهمیها و بیتدبیریها در درون- به شکافهای عمیق اجتماعی تبدیل شود، پایبندی به نگاه فراگیر به جامعه در ساحت شخصی و اعلام آن در دایرهای محدود را کافی ندانست. درست در همان سالهای بروز بیش از پیش تهدید افتراق بود که از پشت تریبونی پر بسامد و در جمع جوانان بسیجی و انقلابی به انتقاد صریح از هرگونه تفرقهافکنی پرداخت و بر ضرورت همبستگی ملی تأکید کرد. سخنرانی که یک کلیگویی شعاری نبود و با نهی کردن مشفقانه انقلابیها از تقسیمبندیهای افتراقی دست روی زخم یکی از شکافهای فعال اجتماعی گذاشت و اینگونه خطابه خواند که «من و آدمهای خودم. من و رفقای خودم. من و مریدهای خودم. این بیحجاب است، این باحجاب است. این چپ است، آن راست است، این اصلاحطلب است، او اصولگراست، خب پس چه کسی را میخواهید حفظ کنید؟ همان دختر کمحجاب دختر من است. دختر ما و شماست؛ نه دختر خاص من و شما… اما جامعه ماست...» بیان این جملات از زبان سرداری که با همه جانفشانیها و ارادت خالصانهاش به جایگاه ولایت کسی نمیتوانست رخنهای در بنیانهای فکری، انقلابی و ارزشمدارش پیدا کند، بازخوردی فراگیر داشت. اندیشه و مکتب حاج قاسم برای همه ایرانیان اسوه انسان وطندوستی شد که برای انسانیت و حمایت از مظلوم و مقابله با استکبار مرزی نمیشناخت. سردار سلیمانی حتی در سالهای پس از شهادتش نمادی شد برای اتحاد و همبستگی ملی فرای ما و دیگران بودن. مکتب فکری که در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به زیبایی تجلی یافت.
شهید سلیمانی معمار بازدارندگی منطقه و سیاست ورز کم نظیر
محمدرضا رئوف شیبانی
نماینده ویژه وزارت امور خارجه در امور سوریه
سوریه بارزترین میدانی است که میتوان در آن به جایگاه ویژه و تأثیر منحصر بهفرد شهید سلیمانی بر معادلات بینالمللی اشاره کرد. مدیریت میدانی، نگاه راهبردی و دیپلماسی فعال او در حساسترین مقطع بحران سوریه در 2011، مانع از فروپاشی ساختار سیاسی و جغرافیایی این کشور شد و مسیر تحولات منطقهای را به شکلی بنیادین تغییر داد.
تحولات کنونی سوریه، بهویژه پس از تضعیف ساختار حاکمیتی این کشور، بهخوبی نشان میدهد که هشدارهای پیشین شهید سلیمانی تا چه اندازه واقعبینانه بوده است. امروز رژیم صهیونیستی با آزادی عمل گسترده در خاک سوریه، در پی نهادینهسازی حضور دائمی خود است. همزمان، بسترهای لازم برای احیای جریانهای افراطی، بهویژه داعش، مجدداً شکل گرفته و جریانهای واگرا که تمامیت ارضی سوریه را نشانه گرفتهاند، با حمایت خارجی فعال شدهاند.
واکاوی اقدامات و تأمل در دیدگاه او نشان میدهد شهید سلیمانی صرفاً یک فرمانده نظامی در میدان نبرد نبود، بلکه شخصیتی چندبعدی به شمار میرفت که عقلانیت سیاسی را با جسارت عملی درهم آمیخته بود.
او نماد پیوند مقاومت و دیپلماسی و یکی از بازیگران اصلی در شکلدهی به نظم جدید منطقهای محسوب میشد. در اولین مراحل بحران سوریه، او تحولات این کشور را در چهارچوب یک پروژه کلان برای تضعیف محور مقاومت تحلیل میکرد؛ پروژهای که با بهرهگیری از ناآرامیهای داخلی و تحولات موسوم به «بهار عربی» دنبال میشد.
نگاه آیندهنگرانه شهید سلیمانی باعث شده بود که پیش از وقوع بحرانهای عمیق، نسبت به پیامدهای آن هشدار دهد. او بهدرستی پیشبینی میکرد آمریکا و رژیم صهیونیستی از تحولات منطقهای برای هدف قرار دادن نیروهای مقاومت بهرهبرداری خواهند کرد. همین درک زودهنگام، زمینه طراحی سناریوهای مقابله و مهار بحران را از همان ابتدای درگیریها فراهم ساخت.
در سال ۲۰۱۱، زمانی که بسیاری از تحلیلگران از سقوط قریبالوقوع دولت سوریه سخن میگفتند، شهید سلیمانی با فرماندهی میدانی دقیق و برنامهریزی چندسطحی، روند فروپاشی را متوقف کرد. او با سازماندهی نیروهای مقاومت و ایجاد هماهنگی عملیاتی، موازنه قدرت را تغییر داد و همزمان، از طریق گفتوگو و اقناع سیاسی، شرایطی را رقم زد که بازیگران مهمی مانند روسیه وارد صحنه شوند؛ حضوری که تأثیری مستقیم بر سرنوشت بحران سوریه گذاشت.
نقش او در همراهسازی روسیه در سوریه صرفاً محدود به همکاری نظامی نبود، بلکه حاصل تعامل راهبردی، اعتمادسازی متقابل و ارائه تصویری دقیق از تهدیدات مشترک بود. ارتباطات مؤثر او با مراکز تصمیمسازی در مسکو، دمشق، آنکارا و دوحه نشان میداد که سلیمانی در کنار توانمندی نظامی، از مهارت بالایی در سیاستورزی و مذاکره برخوردار است؛ ترکیبی کمنظیر از قدرت سخت و درک عمیق سیاسی در او شکل گرفته بود.
پیش از این نیز در جریان جنگ ۳۳روزه لبنان در سال ۲۰۰۶، شهید سلیمانی در کنار فرماندهان مقاومت، موفق شده بود طرح آمریکا و رژیم صهیونیستی برای شکلدهی به «خاورمیانه جدید» را ناکام بگذارد؛ طرحی که مقامات آمریکایی آن را آغاز زایش نظم جدید منطقه معرفی میکردند.
همان منطق بازدارندگی و مقاومت، سالها بعد در سوریه تکرار و مانع تحقق پروژهای شد که بر فروپاشی دولتها و بیثباتسازی ساختاری منطقه استوار بود.
آنچه شهید سلیمانی را از بسیاری از فرماندهان متمایز میکرد، توانایی تشخیص تهدید پیش از تبدیل شدن آن به بحران آشکار بود. حس مسئولیت، هوشیاری مستمر و نگاه کلان او باعث میشد همواره نیروهایش را نسبت به پیچیدگیهای محیط امنیتی منطقه آگاه سازد. در کنار این ویژگیها، منش اخلاقی، رفتار حرفهای و قاطعیت در برابر دشمن، شخصیتی ایجاد کرده بود که برای نیروهای مقاومت الهامبخش و اعتمادآفرین بود.
از این رو باید گفت که مقاومت محدود به یک کنش نظامی مقطعی نیست، بلکه یک فرهنگ پایدار، یک چهارچوب فکری و یک راهبرد بلندمدت است که تا زمانی که اشغال، سلطه و بیعدالتی وجود دارد، تداوم خواهد داشت. شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی، تجلی عینی این منطق بود؛ فرماندهای که با تلفیق میدان و دیپلماسی، از فروپاشی سوریه جلوگیری کرد و معادلات منطقهای را برای سالها تحت تأثیر قرار داد.
قلب میلیونها ایرانی را به هم پیوند میداد
حسین مرعشی
دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی
آشنایی من با شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی به دوران معاونت سیاسیام در استانداری کرمان بازمیگردد. در سال ۱۳۶۲، سردار سلیمانی همراه جمعی از همرزمان کرمانی - همچون شهید یوسفالهی، آقایان وحید زکاوتاسدی و مرادعلیزاده و دیگر عزیزان - که از کرمان به اهواز رفته بودند، گروهی به نام «ثارالله» تشکیل دادند.
این گروه متشکل از افرادی بود که لزوماً عضو رسمی سپاه نبودند. من به عنوان معاون استاندار کرمان به اهواز سفر کردم تا دیداری با این دوستان داشته باشم و در همین سفر بود که برای اولین بار شهید حاج قاسم را ملاقات کردم.
یکی از ویژگیهای برجسته حاج قاسم، صمیمیت عمیق او با نیروها در جبهه بود. حتی پس از پایان جنگ نیز هیچگاه فرماندهان دسته و گردانهای خود را فراموش نکرد و ارتباطش با آنها را حفظ کرد.
روابط عمومی و توانایی برقراری ارتباط حاج قاسم فوقالعاده قوی بود. او فردی باهوش با قدرت یادگیری بسیار بالا بود و همه دانش و سرمایه خود در زمینههای نظامی، مدیریتی و مبانی اعتقادی را در عمل و در جریان کار آموخت. حاج قاسم کاملاً خودساخته بود و به هوش و نبوغ نظامی خود تکیه داشت. او میتوانست با طیف گستردهای از افراد - از سیاستمداران گرفته تا فعالان اقتصادی و مدیران - ارتباط مؤثر برقرار کند.
هوش سرشار، نبوغ نظامی، روابط عمومی قوی، شجاعت و رشادت و حس مسئولیتپذیری عمیق از مهمترین ویژگیهای شهید سلیمانی بود. او در هر کاری با تمام وجود و مسئولانه وارد میشد و هرگز منفعل نبود. همواره از کندی و سنگینی حرکت مسئولان اجرایی و دولتی انتقاد میکرد و میگفت چرا با شجاعت و سرعت، عمل نمیکنند. حتی به ما میگفت: شما چه سیاستمدارانی هستید که حزب و جبهه و سیاست دارید، اما ضعیف عمل میکنید؟
حاج قاسم در هر زمینهای قوی و مصمم ظاهر میشد و کاملاً پاکباخته بود؛ یعنی با همه توان و بدون هیچ ملاحظهای وارد میدان میشد و آنچه را درست میدانست، با مسئولیت کامل به انجام میرساند. او در برقراری ارتباط با افراد مختلف برای تقویت جبههها هیچ تردیدی به خود راه نمیداد.
هنگامی که به عنوان فرمانده نیروی قدس به منطقه اعزام شد، با سیاست و انعطاف بسیار، به راحتی با طیفهای گوناگون در عراق و افغانستان ارتباط برقرار میکرد. کسی که میخواهد پروسهای بزرگ را پیش ببرد، ناگزیر است با همه اطراف موضوع ارتباط داشته باشد.
شهید سلیمانی در مسائل سیاسی نیز، بویژه در زمان حیات امام خمینی(ره)، جزو حامیان سرسخت امام (ره) محسوب میشد و توصیه ایشان مبنی بر عدم ورود نظامیان به دستهبندیهای سیاسی را به بهترین شکل رعایت کرد.
او با همه گروههای سیاسی ارتباطات خوب و سازندهای داشت، اما هرگز وارد دستهبندیها و جناحبندیهای سیاسی نشد. همین خلوص و پرهیز از سیاستورزی داخلی، نه تنها محبوبیت عظیم مردمیاش را حفظ کرد، بلکه جایگاه ویژه و محترمی در میان سیاسیون مختلف نیز برای او به ارمغان آورد.
این ویژگیها، در کنار رشادتها و جنگ مردانهای که در دوران دفاع مقدس به نمایش گذاشت، چهرهای محبوب و ماندگار از سردار سلیمانی ساخت.
شهید سلیمانی در هیچ مقطعی ارتباط خود با مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی و دیگر دوستان قدیمی را قطع نکرد. ما نیز هیچگاه با ایشان درباره مسائل سیاسی داخلی وارد بحث نمیشدیم و همکاری سیاسی مشترک نداشتیم؛ بلکه موقعیت او را به عنوان یک سردار موفق سپاه پاسداران کاملاً درک میکردیم. او نیز روابط قدیمی خود را با دوستانش حفظ کرده و به آنها احترام میگذاشت.
اما شاید زیباترین و ماندگارترین بعد شخصیت حاج قاسم، «سردار ملی» بودن او بود. او هیچگاه وارد بازیهای سیاسی داخلی نشد، حزبی نبود و به هیچ جناح و جریان سیاسی وابسته نماند.
همین خلوص و دوری از سیاستبازی باعث شد که مردم ایران - با هر سلیقه، تفکر و گرایش سیاسی - دور او جمع شوند و بر سر یک چیز اتفاق نظر داشته باشند: اینکه حاج قاسم قهرمان ملی ایران است؛ مدافع واقعی مرزها، امنیت، تمامیت ارضی، ناموس و اقتصاد کشور.
بهویژه در دوران ایستادگی در برابر داعش، ملت ایران احساس کرد سرداری دارد که با شجاعتی بینظیر، از همه ارزشها دفاع میکند. او با ابتکارات هوشمندانه، حشد الشعبی را در چهارچوب دولت عراق شکل داد و گردانهای داوطلب مردمی را برای کمک به امنیت منطقه سازماندهی کرد.
در سالهای اخیر نیز مدافع سرسخت حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشورهایی مانند سوریه و عراق بود و با این اقدامات، به امنیت پایدار خاورمیانه کمک شایانی کرد.
این نقش او چنان عمیق و فراگیر بود که نه تنها مردم عادی، بلکه روشنفکران، نخبگان و حتی افرادی مانند اردشیر زاهدی - که دیدگاههای متفاوتی داشتند - اقدامات او را ستودند و او را قهرمان ملی خواندند.
در عراق نیز اکثریت قاطع مردم، حضور ایران و نقش کلیدی شهید سلیمانی در شکست داعش را کاملاً موجه، لازم و نجاتبخش میدانستند. حاج قاسم نماد وحدت ملی شد؛ کسی که فراتر از اختلافات سیاسی، قلب میلیونها ایرانی را به هم پیوند داد و نشان داد که دفاع از وطن میتواند همه را زیر یک پرچم گرد آورد.
عباس خامهیار در گفتوگو با «ایران»:
دیپلماسی جهادی شهید سلیمانی پشتوانه وحدت ملی داشت
عباس خامهیار، کارشناس ارشد مسائل منطقه و رایزن اسبق فرهنگی ایران در لبنان در گفتوگو با «ایران» با بازخوانی سیره فکری و عملی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از مفهومی سخن میگوید که آن را «دیپلماسی جهادی» مینامد؛ دیپلماسیای مبتنی بر تلفیق قدرت نرم و سخت، وحدت داخلی و اقتدار میدانی که به گفته او، سد راه پروژههای تجزیهطلبانه آمریکا در منطقه شد و همچنان میتواند مبنای بازسازی و تداوم جریان مقاومت باشد.
دیدگاه شهید سلیمانی به مقوله دیپلماسی در چه چهارچوبی قابل تعریف و تحلیل است؟
هرگاه نام شهید حاج قاسم سلیمانی مطرح میشود، بلافاصله بحث رابطه دیپلماسی و میدان به میان میآید. این دو مفهوم مانند دو بال پرندهای هستند که وقتی هماهنگ و همجهت پرواز کنند، نتایج مطلوب و بزرگی رقم میزنند. شهید سلیمانی اعتقاد راسخی به «دیپلماسی جهادی» داشت؛ ایشان میدان را صرفاً یک عرصه نظامی-امنیتی و جنگی نمیدانستند، بلکه آن را ترکیبی از قدرت سخت نظامی و قدرت نرم دیپلماتیک میدیدند که نتیجهبخش است. نمونه بارز این رویکرد، مقابله با طرحهای تجزیهطلبانهای بود که پس از ورود آمریکا به منطقه با حمایت از پروژههایی مانند جدایی جنوب سودان، جدایی اقلیم کردستان عراق و تجزیه حلب در سوریه (به عنوان دومین شهر مهم سوریه از نظر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی) پیگیری میشد.
این طرحهای تجزیه طلبانه ریشه در ایدههای قدیمی برنارد لوئیس، برژینسکی و نیکسون داشت که میخواستند جهان اسلام را مجدداً تقسیم کنند و کسی که در برابر این بلدوزر تجزیهطلبی ایستاد شهید سلیمانی بود. ایشان با دیپلماسی جهادی و گفتوگوهای هوشمندانه، ابتدا در کردستان عراق جلوی رفراندوم استقلال را گرفتند و سپس با رایزنی با کشورهای مختلف از جمله روسیه از تجزیه سوریه و جدایی حلب جلوگیری کردند. در هر دو عرصه (عراق و سوریه) موفق بودند و نتایج مطلوبی به دست آوردند. این نگاه شهید سلیمانی سبب شد تا منافع ملی کشور در سختترین برهههای تاریخ معاصر ما حفظ شود.
رمز موفقیت دیپلماسی جهادی شهید سلیمانی چه بود؟
دیپلماسی جهادی، پشتوانه محکمی در داخل ایران داشت؛ بدون قدرت نرم و سخت جمهوری اسلامی، چنین اقداماتی ممکن نبود. شهید سلیمانی قدرت نرم داخلی را در وحدت ملی، نگاه فراگیر به همه جریانهای سیاسی و ظرفیتهای فرهنگی و اجتماعی کشور میدید و آن را به عنوان پایه عملیات میدانی و دیپلماتیک خود قرار میداد. این نگاه متفاوت با دیگران بود و باعث شد اقدامات ایشان نتیجهبخش باشد.
در یک چهارچوب کلی معیارهای مدنظر شهید سلیمانی برای مذاکره چه بود؟ از مذاکراتی که خودشان در گفتوگو با سران و مقامات کشورها عهدهدار آن بودند تا مذاکراتی که در حوزه منطقه داشتند؟
شهید سلیمانی همواره تأکید داشتند که مذاکره زمانی نتیجهبخش است که کشور از قدرت درونزا و جدی برخوردار باشد تا طرف مقابل را وادار به پرهیز از زیادهخواهی کند. ایشان قدرت نرم فوقالعادهای داشتند؛ تأثیرگذاریشان بر نیروهای همرزم در سراسر منطقه، عاشقانه، داوطلبانه و بر پایه شخصیت اخلاقی، نظامی و جهادیشان بود، نه صرفاً فرماندهی رسمی، ایشان جلسات منظمی با سیاستگذاران و وزارت خارجه داشتند و تقسیم نقش میان میدان و دیپلماسی وجود داشت؛ حتی در برخی کشورها، پیشنهاد نمایندگیها از سوی ایشان بود و در چهارچوب توافق اجرا میشد. این نشاندهنده هماهنگی عمیق میان میدان و دیپلماسی بود.
ضمن اینکه شهید سلیمانی همواره و در همه مقاطع تمام تلاششان را بر وحدت جبهه داخلی متمرکز میکردند.
ایشان در حوادثی مانند سیل خوزستان یا بحرانهای بلوچستان و ایلام حضور پررنگی در داخل داشتند و در گفتمانشان نسبت به مسائل فرهنگی، حجاب و جریانهای سیاسی متکثر، تقویت جبهه داخلی را اولویت میدانستند. در نگاه شهید سلیمانی تقویت وحدت در داخل، عرصه عمل برای میدان خارجی را تقویت میکند. در اینجا ذکر این نکته مهم است که مطالبات مردم امروز بر حق است و دولت، قوه قضائیه و مجلس هم آن را تأیید کردهاند؛ اما باید مراقب سوءاستفاده دشمن، جنگ روانی و رسانهای بود تا مطالبات از ریل خارج نشود. تجربه بهار عربی نشان داد که موجسواری خارجیها، اهداف مردمی را منحرف و به بحران تبدیل کرد چنانکه در سوریه اتفاق افتاد. بنابراین بر مبنای سیره عملی شهید سلیمانی پشتوانه هر مذاکره قوی و دیپلماسی موفق توجه به وحدت داخلی و تقویت انسجام در داخل است.
پروژه مستمر حقیقتیابی و حافظهسازی جمعی
محمدهادی ذاکرحسین
استاد دانشگاه
سالگرد ترور شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی صرفاً یک یادبود تاریخی یا آیین نمادین نیست، بلکه واجد اهمیتی بنیادین در حوزه عدالت بینالمللی، حق بر حقیقت و حافظه جمعی ملتهاست. برگزاری و استمرار چنین مناسبتهایی، بخشی از فرآیند زنده نگهداشتن «جنایت» در عرصه عمومی و جلوگیری از فراموشی آن است؛ چرا که فراموشی، مقدمه تکرار جنایت است. بر اساس اسناد معتبر حقوق بینالملل، بویژه در حوزه عدالت بینالمللی، «حق قربانیان جنایات بینالمللی بر حقیقت» به رسمیت شناخته شده است. این حق، تنها یک حق فردی نیست، بلکه دارای بعدی جمعی است. بخشی از این بعد جمعی، ناظر بر وظیفه جامعه در روایتگری، نظارهگری و یادآوری جنایتها در حافظه تاریخی و جمعی یک ملت است. تاریخ یک ملت، صرفاً مجموعهای از پیروزیها و مقاطع افتخارآمیز نیست؛ بلکه شکستها، فقدانها، ریزشها و عدم توفیقها نیز اجزای جداییناپذیر آن را شکل میدهند. این بخش از تاریخ، بخشی از هویت ملی و از مصادیق میراث فرهنگی ـ معنوی یک ملت محسوب میشود و حفظ و انتقال آن به نسلهای بعد، یک ضرورت علمی، حقوقی و فرهنگی است.
نکته دوم، که به نظر میرسد امروز بیش از گذشته محل بحث و تأمل است، به تحلیلهایی بازمیگردد که پس از جنگ ۱۲ روزه و در فضای مجازی مطرح شده است. برخی مدعیاند که اگر پس از ترور شهید سلیمانی، «انتقام سخت» در سطح نظامی بهطور فوری و قاطع صورت میگرفت، شاید شاهد تداوم اقدامات تجاوزکارانه و تروریستی رژیم صهیونیستی علیه رهبران مقاومت و حتی مقامات ارشد نظامی جمهوری اسلامی ایران در بهار و تابستان ۱۴۰۴ نبودیم. من البته تحلیلگر سیاسی و نظامی نیستم که در این باره ارزیابی داشته باشم، همچنین در مقام راستیآزمایی عملیاتی آن هم قرار ندارم. با این حال یک گزاره حقوقی و تجربی در عرصه بینالملل قابل انکار نیست: هرجا عدالتخواهی نسبت به یک جنایت صورت نپذیرد یا با تأخیر و بیعملی مواجه شود، زمینه برای تکرار و تداوم جنایت فراهم خواهد شد.
تجربه هفت دهه جنایات رژیم صهیونیستی نیز مؤید همین واقعیت است. در مقاطعی که عدالت بینالمللی از توان و اراده بیشتری برخوردار بوده، دامنه جنایات محدودتر شده و هرجا این عدالت به تعویق افتاده یا در عمل تعطیل شده، «ماشین کشتار جمعی و نسلکشی» با شتاب بیشتری به حرکت درآمده است. نمونه عینی آن، وقایع غزه پس از اکتبر ۲۰۲۳ است. بنابراین، تأخیر در عدالتخواهی، خود نوعی «عدم اقدام» و «بیعملی» محسوب میشود که مستقیماً در زنجیره علّی وقوع حوادث تلخ بعدی قرار میگیرد؛ امری که نه قابل توجیه است و نه قابل تحمل. در مسیر عدالتخواهی، اگرچه دستاوردهای عرصه بینالمللی تاکنون چندان برجسته و رضایتبخش نبوده، اما نمیتوان آن را کاملاً تهی دانست. یکی از معدود نمونههای قابل اشاره، گزارش گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد خانم اگنس کالامار درباره ترور شهید سلیمانی است؛ گزارشی که با وجود زاویه جدی گزارشگر با نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، چه پیش از این پرونده و چه پس از آن، از منظر حقوق بینالملل تحلیلی منصفانه ارائه داده و ترور در فرودگاه بغداد را بهعنوان نقض آشکار حقوق بینالملل ارزیابی کرده است.
این گزارش، فارغ از گرایشهای سیاسی، میتواند برای تصمیمگیران و تصمیمسازان داخلی در حوزه عدالتخواهی، یک سند مهم و راهبردی تلقی شود. رهبر انقلاب اسلامی نیز تأکید دارند که بدبینی مطلق نسبت به نظام بینالملل، نگاهی واقعبینانه و اقتضایی نیست. هرچند ساختارهای بینالمللی دچار کاستیها و فشارهای سیاسی هستند، اما در همین نظام، افراد، نهادها و جریانهایی وجود دارند که واقعاً آزادیخواه و عدالتطلباند و میتوان از ظرفیت آنها بهره برد.
نمونه روشن این واقعیت، وضعیت کنونی دیوان کیفری بینالمللی است که به دلیل ورود به پرونده فلسطین، با فشار همهجانبه ایالات متحده آمریکا مواجه شده است. همچنین آرای اخیر، از جمله تصمیمات دادستان و شعبه تجدیدنظر در پروندههای مرتبط با جنایات رژیم صهیونیستی، نشان میدهد که هنوز روزنههایی برای پیگیری عدالت در عرصه بینالملل وجود دارد؛ روزنههایی که بیتوجهی یا ناامیدی مطلق، در عمل به بسته شدن آنها منجر خواهد شد. بنابراین پاسداشت سالگرد ترور شهید سلیمانی، نه صرفاً یک اقدام احساسی یا سیاسی، بلکه بخشی از یک پروژه مستمر حقیقتیابی، حافظهسازی جمعی و عدالتخواهی است. هرگونه تعلل یا سستی در این مسیر، هزینههای سنگینی در آینده به دنبال خواهد داشت؛ هزینههایی که نمونههای آن را در سالهای اخیر، بهوضوح تجربه کردهایم. عدالت، اگر بهموقع مطالبه و پیگیری نشود، دیر یا زود به شکل جنایت بازخواهد گشت.
نماد وحدت ملی بود
علی اکبر پورجمشیدیان
معاون امنیتی وزیر کشور و همرزم شهید سلیمانی
تمام ملتهای رنجکشیده و مظلوم جهان، از فلسطین و یمن گرفته تا عراق، سوریه، لبنان و حتی جوامع مسلمان در نقاط دورتر، به شهید حاج قاسم سلیمانی محبتی خاص و عمیق داشتند. این محبت تصادفی یا ناشی از تبلیغات نبود؛ مردم این مناطق در او کسی را میدیدند که واقعاً دردشان را درک میکند، مشکلاتشان را مشکلات خودش میداند و بدون هیچ چشمداشتی، حاضر است برای حل آنها و دفاع از آرمانهایشان تلاش کند. برای آنها، حاج قاسم نماد یک حامی واقعی بود که فراتر از مرزها، به فکر عدالت و دفاع از مظلومین بود.
شخصیت ویژه و شاید کمنظیر این شهید، دلیل اصلی نفوذ عمیق او در قلب میلیونها نفر شد. حاج قاسم هیچگاه خود را در چهارچوب هیچ جناح، گروه یا دستهبندی سیاسی قرار نداد. نگاهش کاملاً فراجناحی و فراگیر بود؛ خودش را فقط و فقط سرباز انقلاب، سرباز کشور ایران و سرباز اسلام میدانست و وارد بازیهای سیاسی روزمره نمیشد. این رویکرد آرام و دور از جنجال، باعث شد که مردم از هر گرایش و سلیقهای احساس کنند او متعلق به همه ایران است، نه فقط یک جریان خاص. دقیقاً به خاطر همین دوری کامل از جناحبازی و سیاسیکاری، او توانست به نماد وحدت ملی تبدیل شود. در زمانهای که اختلافات سیاسی گاهی جامعه را دوقطبی میکند، حاج قاسم نشان داد که وقتی کسی خود را از دستهبندیهای حزبی و جناحی جدا نگه میدارد و فقط به فکر منافع کشور، ملت و ارزشهای مشترک است، میتواند اعتماد همه لایههای جامعه را جلب کند.
او با این نگاه، پلی بین سلیقههای مختلف زد و قدرت واقعی ایران را نه در تجهیزات نظامی، بلکه در وحدت و همدلی مردم نشان داد. مردم ایران، فارغ از دیدگاههای سیاسیشان، در او یک قهرمان ملی میدیدند که عزت و اقتدار کشور را در سطح جهانی نمایندگی میکرد. این ویژگی، او را به یک نیروی متحدکننده تبدیل کرد که حتی پس از شهادتش، همچنان الهامبخش وحدت است. به عنوان یک سرباز میگویم که بالاترین مقام و افتخار برای یک چهره نظامی و امنیتی، همین مقام ساده «سربازی» است. هیچ عنوانی والاتر از این نیست که انسان خود را سرباز کشور، ملت و امت اسلامی بداند. این نگاه ناب شهید سلیمانی باید به عنوان یک الگوی عملی برای همه ما – بویژه مسئولان و تصمیمگیرندگان – قرار بگیرد.
نباید فقط در سخنرانیها و مراسم از آن یاد کنیم؛ باید در رفتار روزمره و تصمیمگیریها آن را پیاده کنیم، بهخصوص در دوری از جناحبازیهای کوتاهمدت و تمرکز بر وحدت ملی و منافع بلندمدت کشور.
سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، نهتنها در ایران، بلکه منادی وحدت جهانی اسلام بود. او با عملکردش نشان داد که میتوان شیعه و سنی را کنار هم قرار داد، اختلافات فرقهای را کنار زد و یک جبهه مشترک در برابر تهدیدات خارجی ساخت. اگر همه ویژگیهای این سردار بزرگوار را کنار بگذاریم، مهمترین خصلت او این بود که کاملاً تربیت شده مکتب ناب اسلام، مکتب امام خمینی(ره) و مکتب رهبری بود. او از دل این مکتب بیرون آمد، در آن رشد کرد و تا آخرین لحظه به اصولش وفادار ماند.
کارهای حاج قاسم بسیار بزرگ و تأثیرگذار بود. داعش، که توسط برخی قدرتهای خارجی حمایت میشد، نقشههای گسترده و خطرناکی برای منطقه و حتی فراتر از آن داشت. هدفشان نه فقط شیعیان و محبان اهل بیت، بلکه ایجاد هرجومرج و نابودی ارزشهای انسانی در کل منطقه بود. در عراق و سوریه جنایات زیادی مرتکب شدند و قصد داشتند تهدید را تا مراکز مقدس مانند نجف اشرف و کربلا گسترش دهند. اما تلاش، تدبیر و رشادت این سردار و یارانش، همراه با نیروهای مقاومت، باعث شد این تهدید به طور جدی مهار شود و امروز اثری پایدار از آن گروه باقی نماند. این عملکرد، الگویی روشن و عملی برای نسل جوان است که نشان میدهد چگونه میتوان با تعهد و کار جدی، چالشهای بزرگ را پشت سر گذاشت. حاج قاسم دیگر در میان ما نیست، اما میراثش بویژه این نگاه فراجناحی، وحدتبخش و دور از بازیهای سیاسی همچنان زنده و راهنماست. اگر این رویکرد را در جامعه و میان مسئولان نهادینه کنیم، ایران میتواند قویتر و متحدتر از همیشه پیش برود.
شهید سلیمانی؛ مدافع کرامت انسانی
عباس کدخدایی
استاد حقوق دانشگاه تهران
ترور شهید حاج قاسم سلیمانی توسط ایالات متحده آمریکا، اقدامی آشکارا مجرمانه و ناقض اصول و تعهدات مسلم حقوق بینالملل است. این اقدام نهتنها نقض حاکمیت کشورها، بلکه مغایر با تعهد دولتها در حفظ و صیانت از جان مقامات، مأموران و کارکنان عالیرتبه کشورها محسوب میشود و از همین رو، از همان ابتدا در دستور کار پیگیریهای حقوقی و کیفری جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت. این پیگیریها در دو سطح داخلی و بینالمللی دنبال شده است. در سطح داخلی، پروندهای حقوقی و کیفری تشکیل شد. در بخش حقوقی، در نهایت آرایی علیه تعداد قابل توجهی از افرادی که بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم در این جنایت نقش داشتهاند و به نحوی مشارکت یا معاونت داشتهاند، صادر شده است. در بخش کیفری نیز پرونده هماکنون در مرحله رسیدگی دادگاه قرار دارد و جلسات متعددی از جمله قرائت کیفرخواست برگزار شده و روند رسیدگی همچنان ادامه دارد. در عرصه بینالمللی، با توجه به تفاوت سازوکارها و مراجع حقوقی، مسیرهای ویژهای در پیش گرفته شده است. یکی از مهمترین این مسیرها، استناد به کنوانسیون ۱۹۷۳ درباره پیشگیری و مجازات جرایم علیه اشخاص مورد حمایت بینالمللی، از جمله مأموران دیپلماتیک و مقامات عالیرتبه کشورهاست. بر اساس این کنوانسیون، همه دولتها موظف به حفاظت و صیانت از جان این افراد هستند. هم جمهوری اسلامی ایران و هم ایالات متحده آمریکا عضو این کنوانسیوناند و از این منظر، مسئولیت دولت آمریکا در این جنایت کاملاً روشن است. در همین چهارچوب، اقدامات اولیه و کارشناسی انجام شده، یادداشتهای رسمی از سوی وزارت امور خارجه ارسال شده و در صورت عدم دریافت پاسخ، موضوع وارد مرحله داوری و در نهایت، در صورت لزوم به دیوان بینالمللی دادگستری (ICJ) ارجاع خواهد شد. با این حال، آنچه نباید در سایه مباحث حقوقی مغفول بماند، شخصیت چندبعدی شهید حاج قاسم سلیمانی است. برخلاف بسیاری که پس از مدتی از میدان رزم به حوزههای دیگر منتقل میشوند، او ماندن در خط مقدم را یک تکلیف میدانست. در کنار این وجه نظامی، روحیه لطیف و انسانی شهید سلیمانی آنگونه که باید مورد توجه قرار نگرفته است. ارتباط صمیمی با نیروهای تحت امر، توجه ویژه به خانوادههای شهدا، جانبازان و ایثارگران و دلبستگی عمیق به فرهنگ شهادت، از ویژگیهای بارز او بود. حضورهای بیریا و گاه تنهایی او در گلزار شهدا، نشان میداد که این فرمانده بزرگ، پیوندی عاطفی و عمیق با شهیدان دارد و خود را وامدار آنان میداند. نگاه انسانی شهید سلیمانی اما فراتر از مرزهای دین، مذهب و قومیت بود. در مقابله با جنایات گروههای تروریستی همچون داعش، برای او تفاوتی نداشت که قربانیان مسلماناند یا غیرمسلمان، شیعهاند یا سنی، عرباند یا کرد. نمونههایی چون نجات شهر آمرلی در عراق که در آستانه سقوط و قتلعام مردم بیگناه بود، یا حمایت از زنان و خانوادههای ایزدی، جلوهای روشن از رویکرد انسانی و مسئولانه اوست. به همین دلیل میتوان گفت شهید سلیمانی در عمل، مدافع حقوق بشر واقعی بود؛ حقوق بشری که نه در بیانیهها، بلکه در میدان خطر و برای نجات جان انسانها معنا مییابد. امروز اگرچه رسانههای خارجی عمدتاً بر بعد نظامی شخصیت شهید سلیمانی تمرکز میکنند، اما شناخت جامع او نیازمند توجه جدی به ابعاد انسانی، اخلاقی و اجتماعی این شهید بزرگوار است. شاید هنوز برای درک کامل آثار و برکات وجود چنین شخصیتی زود باشد و سالها زمان لازم باشد تا آیندگان بتوانند نقش و تأثیر واقعی او را در امنیت، انسانیت و مقاومت منطقه بهدرستی تحلیل و ارزیابی کنند. آنچه مسلم است، این است که شهید حاج قاسم سلیمانی نهتنها قهرمان یک ملت، بلکه شخصیتی اثرگذار در دفاع از کرامت انسانی در برابر تروریسم و خشونت بود.
2 بال میدان و دیپلماسی؛ «درایت موقعیت شناس» سردار سلیمانی
علیرضا مجیدی
کارشناس مسائل غرب آسیا
نسبت میان «سیاست» و «میدان» را میتوان بهروشنی در سیره و رفتار شهید حاج قاسم سلیمانی مشاهده کرد؛ نسبتی پویا، منعطف و بهشدت موقعیتمحور که از یک عقلانیت راهبردی عمیق خبر میدهد. در دوگانه رایج میدان/دیپلماسی، شهید سلیمانی بهخوبی واقف بود که سیاست زمانی کارآمد و اثرگذار است که پشتوانه واقعی در میدان داشته باشد و از سوی دیگر، دستاوردهای میدانی نیز فقط زمانی ماندگار و پایدار میشوند که در حوزه سیاست و دیپلماسی تثبیت شوند. میدان بهتنهایی نمیتواند تثبیتکننده باشد و سیاست بدون میدان هم اغلب به بیوزنی و بیاثر شدن میرسد. در این چهارچوب، ما با یک «درایت موقعیتشناس» مواجهیم؛ درایتی که نه به اصالت دائمی میدان قائل بود و نه دیپلماسی را نسخه همیشگی میدانست. گاهی میدان و سیاست همزمان و بهشدت درهمتنیده پیش میرفتند، گاهی میدان بهصورت مقطعی مقدم میشد و گاهی هم دیپلماسی، حتی با رقیب یا دشمن، اولویت پیدا میکرد. معیار ثابت، نه شعار ایدئولوژیک، بلکه محاسبه دقیق مقدورات، تهدیدات و پیامدها بود.
نمونه روشن تعامل تنگاتنگ میدان و سیاست را میتوان در عراق پس از اشغال ۲۰۰۳ دید. در شرایطی که عراق عملاً در چنگال آمریکا قرار داشت، شهید سلیمانی پروژه مواجهه با اشغال را با دو بال پیش برد: یک بال سیاسی و یک بال میدانی. در بال سیاسی، نیروهای همسو وارد ساختار و پازل طراحی شده آمریکاییها شدند تا آن را از درون دچار استحاله کرده و بهتدریج قدرت را در دست بگیرند. همزمان، بال میدانی با مقاومت مسلحانه، هزینه اشغالگری را برای آمریکا بهطور مستمر افزایش میداد. تلفیق این دو مسیر، نهایتاً ورق را برگرداند؛ بهگونهای که نهتنها تهدید مستقیمی متوجه ایران نشد، بلکه عراق به کانونی برای فرسایش اراده آمریکا تبدیل و گرایش ضد مداخلهگری در داخل آمریکا تقویت شد. این تجربه نشان داد که نه سیاستِ صرف و نه میدانِ صرف، بهتنهایی قادر به تغییر معادله نیستند.
نمونه دوم، تقدم زمانی میدان بر سیاست در سوریه بین سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶ است. شهید سلیمانی بهدرستی تشخیص داد که در آن مقطع، نه موازنه میدانی و نه فضای بینالمللی اجازه تحقق اهداف از مسیر دیپلماسی را نمیدهد. بنابراین تمامقد وارد میدان شد تا موازنه تغییر کند. اما بهمحض آنکه دست بالاتر میدانی تثبیت شد، ابتکارات دیپلماتیک بهسرعت فعال گردید. طرح آستانه دقیقاً پس از تثبیت شرایط در حلب مطرح شد؛ جایی که میدان، سیاست را ممکن کرد. و در نهایت، نمونه مقابل آن را در ترکیه ۲۰۱۶ میبینیم. در اوج درگیریهای سوریه، کودتایی علیه اردوغان رخ داد و بسیاری از متحدان ایران از آن ابراز رضایت کردند. اما ایران و شخص شهید سلیمانی، با محاسبه دقیق شرایط ترکیه، از اردوغان حمایت کردند. در اینجا دیپلماسی با یک رقیب، کمهزینهترین و بهینهترین انتخاب بود. این انتخاب نشان داد که برای شهید سلیمانی، «کمضررترین سناریو» مهمتر از همسویی احساسی یا واکنشهای شتابزده بود.

