در حافظه موقت ذخیره شد...
فرار زن ایرانی به افغانستان پس از یک جنایت
به گزارش «ایران»، رسیدگی به این پرونده از اواسط سال 98 با کشف جسد خونین مرد میانسالی در اطراف تهران تشکیل شد. بررسیها نشان داد جسد متعلق به مردی به نام بابک است که چند روز قبل مادرش ناپدید شدن او را گزارش کرده بود.
در تحقیقات اولیه مشخص شد که بابک با زنی به نام سمیرا زندگی میکرده به همین خاطر مأموران به سراغ سمیرا رفتند اما ردی از او به دست نیامد.
در بررسیهای بعدی معلوم شد سمیرا در یک کارخانه پلاستیکسازی کار میکرده و در آنجا با مردی به نام کریم که از اتباع افغانستانی بوده آشنا شده و با هم به افغانستان فرار کردهاند.
در حالی که تحقیقات برای دستگیری آنها ادامه داشت، سال 1402 هر دو متهم پس از ورود به ایران دستگیر شدند.
پس از انتقال دو متهم به آگاهی، آنها تحت بازجویی قرار گرفتند و با اعتراف به قتل بابک، برای کریم به اتهام قتل و برای سمیرا به اتهام معاونت در قتل کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 8 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت؟
در ابتدای جلسه مادر مقتول درخواست قصاص کرد. پس از آن کریم به جایگاه رفت و گفت: «وقتی با سمیرا آشنا شدم، او در خانه بابک زندگی میکرد اما برایم تعریف کرد که از دست کتکهای او خسته شده و دنبال راه فرار بود تا اینکه بابک فهمید سمیرا با من آشنا شده و روز حادثه بابک با من تماس گرفت و خواست تا با هم قرار بگذاریم. اما سمیرا به من پیام داد و گفت بابک چاقو برداشته و میخواهد تو را بکشد. من هم با هوشیاری کامل با او به خارج شهر رفتیم و وقتی بابک چاقو را بیرون کشید، آن را گرفتم و چند ضربهای به کتف و دستش زدم که بابک بی حال داخل یک چاله افتاد. بعد به سمیرا زنگ زدم و گفتم که بابک را با چاقو زدم. وقتی سمیرا به آنجا آمد، با چاقو به جانش افتاد و چند ضربه به صورت و گردنش زد و بعد با هم به افغانستان رفتیم. من ضربات کشنده را نزدم و اتهامم را قبول ندارم.»
قاضی از متهم پرسید: «در افغانستان چه کردید و چرا به ایران برگشتید؟»
متهم جواب داد: «در آنجا با هم صیغه کردیم و بچهدار شدیم. وقتی طالبان به قدرت رسیدند، ناچار شدیم به ایران برگردیم. فکر میکردیم کسی دیگر دنبال پرونده قتل بابک نیست. در مسیر برگشت هم طالبان تیراندازی کردند و یکی از فرزندانمان فوت کرد. یکی از بچهها هم در زندان ایران به دنیا آمد. حالا هم همین دو فرزند را داریم.»
در ادامه سمیرا به جایگاه رفت و گفت: «قاتل اصلی من هستم. خودم بابک را کشتم. من هیچ وقت با او ازدواج نکرده بودم اما او من را مدتها با تهدید در خانهاش نگه داشته بود و به من به چشم یک برده نگاه میکرد. وقتی آن روز شرایط را برای گرفتن انتقام مهیا دیدم، با کینهای که داشتم، او را کشتم. روزی نبود که بابک من را کتک نزده باشد.»
پس از آن وکیل اولیای دم گفت: «سمیرا در حالی وارد زندگی بابک شده بود که قربانی نمیدانسته او شوهر دارد. بعد هم در کارخانه با کریم آشنا شده و نقشه قتل بابک را کشیده است.»
قاضی از سمیرا پرسید: «آیا شما در زمانی که در عقد همسرتان بودی با بابک وارد رابطه شدی؟»
متهم گفت: «وقتی با بابک آشنا شدم، با همسرم اختلاف داشتم. بابک به من گفت پسرخالهاش وکیل است و میتواند کارهای طلاقم را به صورت غیابی انجام دهد. بعد از چند روز پسرخاله بابک سراغم آمد و من را به دفترخانه برد و گفت کارهای طلاقت تمام شد.» پسرخاله مقتول در توضیح ماجرا گفت: «بله قرار بود پرونده طلاق سمیرا را پیگیری کنم اما ماجرای قتل پیش آمد و من اصلاً پروندهای تشکیل ندادم.»
سمیرا در واکنش به این اظهارات گفت: «پس من را فریب دادید؟ چون همان موقع از من 3 میلیون تومان برای طلاق گرفتید.»
قاضی گفت: «مدارکی برای طلاقتان دارید؟»
متهم گفت:«در مسیر ایران به افغانستان که فرار میکردیم، مدارکم گم شد.»
با پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.

