فرهاد توحیدی در گفت‌وگو با «ایران» از چرایی ورود خانه سینما به مسأله آب و مطالبه اصلاح سیاست‌ها می‌گوید

«من نگهبان آب هستم»؛ وقتی مسئولیت اجتماعی از شعار عبور می‌کند

بحران آب در ایران دیگر مسأله‌ای مربوط به صرفه‌جویی خانگی یا توصیه‌های اخلاقی نیست؛ پرسش اصلی امروز این است که چرا سیاست‌های کلان مدیریت آب، با وجود اسناد بالادستی و هشدارهای مکرر کارشناسان، همچنان بی‌پاسخ مانده‌اند. گفت‌وگو با فرهاد توحیدی، مشاور فرهنگی خانه سینما، از همین نقطه آغاز می‌شود؛ از نقد رویکردی که سال‌ها مسئولیت بحران را متوجه مردم کرده و ریشه‌های ساختاری آن را از میدان پرسشگری دور نگه داشته است. در چنین فضایی، راه‌اندازی پویش «من نگهبان آب هستم» از سوی خانه سینما، نه یک واکنش احساسی که تعریف دوباره‌ای از مسئولیت اجتماعی یک نهاد فرهنگی است؛ تلاشی برای بازگرداندن مسأله آب به متن گفت‌وگوی عمومی، جایی که آب به‌عنوان منبعی ملی و مرتبط با امنیت و آینده کشور دیده می‌شود. این پویش تلاشی است برای عبور از نگاه صرفاً فردی به مسأله آب و طرح پرسش‌هایی درباره سیاست‌گذاری و مدیریت منابع در سطح کلان؛ از نحوه اجرای اسناد ملی مرتبط با کاهش مصرف آب، به‌ویژه در بخش کشاورزی تا ضرورت شفافیت در گزارش عملکرد نهادهای مسئول. پرسش‌هایی که در حوزه‌هایی مانند سدسازی، انتقال آب، فرسایش خاک و حقابه‌ها همچنان بی‌پاسخ مانده‌اند و به تعبیر فرهاد توحیدی، بیش از آنکه فنی باشند، به شیوه حکمرانی منابع حیاتی کشور بازمی‌گردند. راه‌اندازی این پویش بار دیگر یادآور رسالت فرهنگ و هنرمندان است؛ هنرمندی که نه سخنگوی قدرت است و نه وجدان معلق، بلکه بخشی از مطالبه‌ای جمعی برای پاسخگویی درباره منافع ملی است. همایون اسعدیان، مدیرعامل خانه سینما، در یک نشست خبری از گسترده شدن این پویش در تمام حوزه‌های هنری فراتر از سینما خبر داده و این رویکرد را نه یک حرکت نمادین، بلکه بخشی از تعریف مسئولیت اجتماعی یک نهاد فرهنگی عنوان کرده است؛‌ مسئولیتی که هنر را به زیست واقعی مردم و آینده سرزمین گره می‌زند. این پویش اگرچه با نام «آب» آغاز شده، اما مسأله‌اش بسیار گسترده‌تر است: وقتی منابع ملی در خطرند، سکوت به انتخابی بی‌طرفانه تبدیل نمی‌شود. «من نگهبان آب هستم» تلاشی است برای بازگرداندن پرسش، مشارکت و مسئولیت به جایی که باید باشد؛ در دل جامعه و کنار مردم و رو‌به‌روی سیاست‌ها.

نرگس عاشوری
گروه فرهنگی

چرا خانه سینما به عنوان نهادی صنفی و هنری وارد حوزه مسائل زیست‌محیطی شده است؟ به نظر شما چه ارتباطی بین سینما و بحران آب و محیط‌ زیست وجود دارد که سینماگران باید به آن حساس باشند؟
اگر نقطه عزیمت را وظایفی بدانیم که اساسنامه به دوش خانه سینما گذاشته است، این نهاد فقط در حوزه‌هایی که مربوط به ایجاد امنیت شغلی، فراهم ساختن امکانات رفاهی مناسب، ترغیب و حمایت از فعالیت‌های خلاق و مهم اعضای دست اندرکاران سینمای حرفه‌ای در زمینه‌‌های تولید، توزیع، نمایش، پژوهش و آموزش و نظایر این امور مسئولیت دارد. اما سینما بیش و پیش از هر چیز هنری است اجتماعی در تعامل با مردم و بخش‌های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی یک جامعه، چه در سطح ملی و چه جهانی. فیلم به مثابه اثر هنری حاصل زیست هنرمند و درک و دریافت‌ها و تعامل او با جهان پیرامونی است. سینماگر در خلأ زندگی نمی‌کند و اثر او نیز در خلأ خلق نمی‌شود. این قاعده شامل سینمای ایران، سینماگران ایرانی و نهاد صنفی سینمایی ایرانی نیست، بلکه عام‌شمول است. سینماگران در سراسر دنیا، نسبت به امور اجتماعی واکنش نشان می‌دهند و مشارکت‌جویی می‌کنند. گواه زنده این موضوع تعداد سینماگرانی است که با پذیرش مأموریت در موضوعاتی همچون محیط زیست، تغییرات اقلیمی، امور پناهندگان، امور کودکان و.... از سوی سازمان‌های جهانی کنشگری می‌کنند. بر اساس چنین درک و دریافتی سینماگران ایران و به طریق اولی خانه سینما نمی‌توانند نسبت به پدیده‌های مهمی مانند مسائل زیست‌محیطی از جمله خشکسالی و بحران آب، فرونشست زمین، فرسایش خاک، دفع پسماند و... که بی‌تردید با مسائل عمده‌ای نظیر امنیت پایدار و تاب‌آوری اجتماعی مربوطند بی‌تفاوت باشند. با یک نگاه گذرا می‌توان دریافت شمار زیادی از آثار سینمای ایران چه در قالب فیلم‌های سینمایی، آثار مستند، فیلم کوتاه و انیمیشن به این مسائل پرداخته‌اند و از سال‌ها قبل درباره بروز بحران‌های زیست‌محیطی هشدار داده‌اند و بسیاری از هنرمندان به مثابه کنشگران اجتماعی، مشارکت‌جویی در این امر مهم را وظیفه ذاتی خود می‌دانند. خانه سینما نیز مشارکت‌جویی در این امر را وظیفه بدیهی خود می‌داند.

همان‌طور که پیش از این عنوان کرده‌اید پویش «من نگهبان آب هستم» فقط معطوف به «مصرف خانگی آب» نیست و قصد دارد «پیگیری سیاست‌گذاری آب»، «آگاهی عمومی نسبت به برهم‌کنش طبیعت و جامعه» و «نقد مدیریت منابع آب» را نیز در دستور کار داشته باشد. در شرایطی که برخی از بحران‌ها ساختاری‌اند (مدیریت آب، سیاست‌گذاری، تغییر اقلیم)، آیا معتقدید «صداهای فرهنگی-هنری» می‌توانند فضای اجتماعی لازم را ایجاد کنند تا سازمان‌های مسئول به تغییر اقدام کنند؟
امیدواریم که صدای هنرمندان و سینماگران به عنوان یکی از گروه‌های مرجع گوش‌های شنوایی پیدا کند. سال‌هاست دولتمردان عادت کرده‌اند تاوان ناکارآمدی را به دوش مردم بگذارند. این رویکرد یا نشانه رفتن همیشگی انگشت اتهام به سوی مردم به خاطر مصرف زیاد انرژی، آب و...  .
در کنار اختلاس‌های کلانی که ثروت ملی را به تاراج می‌برد و با تعقیب و مجازات درخور همراه نشده، اعتماد ملی را خدشه‌دار می‌کند و حس تعلق را می‌کشد. ناگفته پیداست وقتی حس تعلق کم‌رنگ شود، ممکن است در قالب‌های دیگر مانند بدمصرفی، بدل به انتقام اجتماعی شود. گوش‌های شنوا را باید در هر دو سو جست، همان طور که در تحلیل بحران باید با انصاف سهم هر سوی معادله را به شکل واقعی محاسبه کرد. در غیر این صورت آنچه در چرخه باطل پیدا کردن مقصر گم خواهد شد، یافتن راه‌حل‌های مؤثر است.

بسیاری از سینماگران باسابقه -چه در مستند، فیلم کوتاه یا سینمای داستانی- پیش‌تر نسبت به مسائل محیط زیستی حساس بوده‌اند. سینماگران یا تهیه‌کنندگان مطرح (مانند رخشان بنی‌اعتماد و مجتبی میرطهماسب با مستندهایی مثل «کارستان»، یا چهره‌هایی مثل مرضیه برومند و رضا کیانیان) وجود دارند که در گذشته یا حال درباره محیط‌ زیست یا مسئولیت اجتماعی فعال بوده‌اند. آیا خانه سینما قصد دارد با این افراد همکاری کند یا از آنها به‌مثابه «نگهبانانِ فرهنگی ـ زیستی» دعوت به عمل آورد؟ آیا فکر می‌کنید این «احساس خطر» یا «برای ایران» باعث می‌شود این چهره‌های مؤثر را بار دیگر در کنار هم وارد میدان کند؟
این سینماگران و هنرمندان شریف سرمایه‌های اجتماعی ارزشمندی هستند که در ابعاد ملی کارآمدی دارند و خانه سینما به وجود آنها مفتخر است. بدیهی است که خانه سینما از همکاری هر یک از آنها استقبال می‌کند. آنجا که «برای ایران» عزیز احساس خطر کنیم، همه در کنار یکدیگریم.
وقتی شخصیتی شناخته‌شده یا محبوب در سینما وارد پویش می‌شود، تأثیر آن بر «قلب و ذهن» مردم چگونه است؟ آیا این کار را صرفاً «وظیفه اخلاقی- شهروندی» می‌دانید یا «عشق به ایران و سرنوشت مشترک»؟ آن چهره‌ها چه تعهدی دارند؟
تقلیل دادن امر ملی به وظیفه شهروندی یا امری صرفاً اخلاقی،جفای بزرگی است به رشته پنهانی که همه ما ایرانیان را صرف‌نظر از تعلقات قومی یا مذهبی درون‌مرزی یا فرامرزی به یکدیگر پیوند می‌دهد.
وقتی با شعر کسرایی که از حنجره شجریان شنیده می‌شود: «همراه شو عزیز/ تنها نمان به درد/ کاین درد مشترک/ هرگز جداجدا/ درمان نمی‌شود... بغض می‌کنیم، وقتی از یک پیروزی ورزشی و بالا رفتن پرچم ایران اشک شوق می‌ریزیم، وقتی شب تا صبح بیدار می‌مانیم تا ببینیم اصغر فرهادی اسکار می‌گیرد، وقتی با رسول خادم و پرویز پرستویی به اقصای بلوچستان می‌رویم، وقتی، وقتی، وقتی... در این وقتی‌ها آن رشته پنهان ظریف ابریشم‌گون اما محکم‌تر از فولادی را می‌بینیم که ما را به هم پیوسته است، در تعریف آن رشته پنهان نمی‌توانیم فقط از قراردادهای اجتماعی سخن بگوییم. آن رشته پنهان، بنیان فرهنگی ماست. زبان ماست، اقلیم و سرزمین ماست. تاریخ ماست با همه شکوه‌ها و شکست‌ها، خاطرات ماست، زمزمه‌های مشترکمان، آوازهایی که با هم خوانده‌ایم، اشک‌هایی که با هم ریخته‌ایم. رشادت‌های زنانمان و مردانمان برای حفظ همه ثروتی که در یک کلمه خلاصه می‌شود: «ایران». همه ما وقتی در کنار یکدیگر می‌ایستیم تا برای هدفی مشترک بجنگیم، دیدن چهره‌های آشنا در صفوف به هم پیوسته شجاع‌ترمان می‌کند. «ما برای آن که ایران خانه خوبان شود / رنج دوران برده‌ایم / ما برای آن که ایران گوهری تابان شود/ خون دل‌ها خورده‌ایم...

 

بــــرش

آیا خانه سینما برنامه دارد علاوه بر پویش، از این چهره‌ها برای تولید آثار زیست‌محیطی (مستند، فیلم کوتاه یا سینمایی) دعوت کند؟ آیا این همکاری می‌تواند باعث تمرکز بر بحران‌های واقعی و اطلاع‌رسانی گسترده شود؟

پویش، برنامه‌های گوناگونی دارد که به تدریج از آنها رونمایی خواهد شد. امیدواریم پویش به خودی خود موجب توجه بیشتر به مسائل محیط‌‌زیستی و در رأس همه مشکل آب شود و دوستان سینماگر را به سوی تولید آثار هنری با عطف توجه به این موضوع‌ها کند، اما خانه سینما برنامه‌ای برای دعوت به تولید آثار سفارشی ندارد.