نگاهی به غیبت یلدا در سینما و تلویزیون ایران

روایت شب طولانی سال

جواد صفوی
منتقد سینما


در تاریخ سینمای جهان، مناسبت‌های فرهنگی و آیینی فقط بهانه‌ای برای سرگرمی نبوده‌اند، بلکه به‌تدریج به ابزار مؤثری برای بازتولید هویت جمعی و تقویت پیوندهای خانوادگی تبدیل شده‌اند. فیلم‌هایی که به‌طور مشخص برای یک مناسبت ساخته می‌شوند، معمولاً در چرخه تماشای خانوادگی قرار می‌گیرند؛ بارها دیده می‌شوند، از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند و به حافظه عاطفی خانواده‌ها راه پیدا می‌کنند. همین تداوم است که سینما را از یک کالای مصرفی مقطعی به یک عنصر فرهنگی پایدار تبدیل می‌کند.
در سینمای غرب، کریسمس شاخص‌ترین نمونه این رویکرد است. هالیوود دهه‌هاست که به‌طور منظم برای این مناسبت فیلم تولید می‌کند؛ روایت‌هایی خانوادگی با مضامین همدلی، بخشش و بازگشت به خانه. فیلم کلاسیک «زندگی شگفت‌انگیز»، ۱۹۴۶ ساخته فرانک کاپرا، نمونه‌ای ماندگار است که هر ساله در ایام کریسمس بازپخش می‌شود و مفهوم ارزش زندگی فردی در دل خانواده و اجتماع را یادآوری می‌کند. در دهه‌های بعد، فیلم‌هایی مانند «تنها در خانه» (۱۹۹۰) کریسمس را به یک تجربه شاد خانوادگی برای کودکان و والدین تبدیل کردند؛ فیلمی که عملاً بدون فصل کریسمس قابل تصور نیست و به بخشی از آیین این شب‌ها بدل شده است. حتی آثار جدیدتری مانند «قطار سریع‌السیر قطبی»، ۲۰۰۴ با تأکید بر تخیل کودکانه و گرمای خانواده، نشان می‌دهند که سینما چگونه می‌تواند هر سال این مناسبت را بازتعریف کند و زنده نگه دارد.
در سینمای ایران نیز تجربه پرداختن به مناسبت‌ها سابقه‌ دارد. ایام محرم و آیین‌های مربوط به عزاداری سیدالشهدا و گرامیداشت حماسه حسینی به‌عنوان یک رخداد فرهنگی-مذهبی مهم، بارها دستمایه آثار جدی سینمایی قرار گرفته است. فیلم «روز واقعه» (شهرام اسدی، ۱۳۷۳) با فیلمنامه‌ای از بهرام بیضایی، یکی از شاخص‌ترین نمونه‌هاست که بدون نمایش مستقیم واقعه عاشورا، مفاهیم انتخاب، ایمان و مسئولیت اخلاقی را در قالبی دراماتیک و ماندگار روایت می‌کند. پیش‌تر از آن، فیلم «سفیر» (فریبرز صالح، ۱۳۶۱) نیز کوشیده بود از زاویه‌ای تاریخی و حماسی به وقایع منتهی به عاشورا بپردازد. در سال‌های بعد به‌ویژه در تلویزیون آثار نمایشی متعددی از جمله «مختارنامه» نیز به نوعی به این مسأله از بعد تاریخی پرداختند. این آثار نشان می‌دهند که سینما و تلویزیون ایران توانایی پرداخت هنرمندانه به موضوعات مرتبط با مناسبت‌های مذهبی را دارد، به‌شرط آنکه نگاه صرفاً شعاری نباشد. در مورد عید نوروز نیز اپیزود جذاب و کمتر دیده شده «تهران، روزهای آشنایی» از فیلم تهران، «طهران» که زنده یاد داریوش مهرجویی به سفارش شهرداری تهران ساخته بود و برخی قسمت‌های سریال «پایتخت» به خوبی ماجرای دراماتیک محوری خود را بر آیین‌های نوروزی بنا کرده بودند و در اذهان مخاطبان باقی ماندند. فیلم‌های دیگری مانند «آژانس شیشه‌ای» ابراهیم حاتمی‌کیا که در بستر روزهای پایانی سال، بحران اخلاقی و اجتماعی شخصیت‌ها را تشدید می‌کند، «خیلی دور، خیلی نزدیک» رضا میرکریمی که نوروز را به فرصتی برای بازگشت، تأمل و بازسازی رابطه پدر و پسر بدل می‌کنند نیز از حال‌وهوای تعطیلات و خانه‌تکانی و تغییر فصل برای تأکید بر تنهایی، انتظار و گذارهای درونی شخصیت‌ها بهره می‌برند.
با این حال، در میان این مناسبت‌ها، شب یلدا به‌ طرز معناداری در سینمای ایران مغفول مانده است. یلدا یکی از کهن‌ترین آیین‌های ایرانی است؛ شبی خانوادگی، گفت‌وگومحور، مبتنی بر قصه‌گویی، حافظ‌ خوانی و انتقال تجربه بین نسل‌ها. تمام مؤلفه‌هایی که سینما برای خلق یک درام گرم و انسانی به آن نیاز دارد در یلدا وجود دارد، اما برخلاف کریسمس در غرب یا حتی محرم و نوروز در ایران، هنوز فیلمی شاخص که هر سال با یاد یلدا به ذهن مخاطب بیاید شکل نگرفته. معدود آثاری که نام یلدا را یدک می‌کشند، بیشتر از مناسبت به‌عنوان پس‌زمینه‌ای گذرا استفاده کرده‌اند و نتوانسته‌اند آن را به هسته دراماتیک اثر تبدیل کنند.
تنها فیلمی که نام شب یلدا را یدک می‌کشد، «شب یلدا» ساخته کیومرث پوراحمد در دهه ۸۰ است؛ اثری که نه به بازنمایی مستقیم آیین یلدا، بلکه به روایت شبی طولانی و تنهایی‌زده می‌پردازد که به سپیدی صبح می‌رسد. در این فیلم، یلدا بیش از آنکه یک مراسم باشد، استعاره‌ای از تنهایی و انتظار است. دیگر آثار، مانند «قصه شب یلدا» ساموئل خاچیکیان (1349) و یلدا (مسعود بخشی، 1397) حتی ارتباطی مفهومی با این شب ندارند و تنها از نام آن استفاده کرده‌اند. آنچه بیشتر در حافظه جمعی باقی مانده، تصاویری پراکنده از سریال‌ها و فیلم‌های تلویزیونی است که صرفاً دورهمی خانوادگی و فال حافظ را نمایش داده‌اند. در مجموع، سینمای ایران تصویر ماندگار و تأثیرگذاری از آیین شب یلدا ارائه نکرده است؛ چراکه پرداختن به آیین‌ها نه با سفارش و اجبار، بلکه با روایت‌های خودجوش و خلاقانه ماندگار می‌شود.
تلویزیون نیز در سه دهه اخیر عملکردی کم‌رنگ در قبال شب یلدا داشته است. نه سریال و نه مینی‌سریالی که مستقیماً به این آیین بپردازد تولید نشده و تنها یک تله‌فیلم با عنوان «هندوانه شب یلدا» (سعید آقاخانی، 1386) به‌طور اختصاصی به این موضوع پرداخته است. سایر نمونه‌ها، مانند «زیر آسمان شهر»، «شهریار» و «در چشم باد»، تنها در حد چند سکانس کوتاه به این شب اشاره کرده‌اند. این خلأ نشان می‌دهد که یکی از مهم‌ترین جشن‌های ایرانی، هنوز جایگاه شایسته‌ای در روایت‌های نمایشی سینما و تلویزیون نیافته است.
می‌توان گفت غیبت فیلم‌های یلدایی صرفاً یک خلأ تقویمی نیست، بلکه نشانه‌ای از نادیده‌گرفتن ظرفیت‌های فرهنگی سینماست. همان‌طور که کریسمس در سینمای جهان به ابزاری برای حفظ ارزش‌های خانوادگی و بازتولید خاطره جمعی تبدیل شده، یلدا نیز می‌تواند در سینمای ایران چنین نقشی ایفا کند؛ فرصتی برای بازنمایی خانواده ایرانی، گفت‌وگوی نسل‌ها و پیوند سنت با زندگی معاصر. پرداختن به یلدا، نه بازگشت نوستالژیک به گذشته، بلکه سرمایه‌گذاری فرهنگی برای آینده است؛ آینده‌ای که در آن سینما می‌تواند حافظ آیین‌ها باشد، نه صرفاً مصرف‌کننده مناسبت‌ها.