نابغه مضطرب
امیل برنار در دوست من ونگوگ به ارائه نامههای شخصی و خاطراتی از این نقاش هلندی پرداخته است
مریم شهبازی
گروه کتاب
در بررسی تاریخ هنر مدرن شاید بیش از همه نام ونسان ونگوگ را بتوان تداعیگر همزمان نبوغ و رنج و جنون دانست، یکی از مشهورترین هنرمندان جهان و چهره سرشناس سبک پست- امپرسیونیسم؛ هنرمندی که در دوران حیاتش در حاشیه ماند اما پس از مرگ به جایگاهی اسطورهای رسید. تصویری که امروزه از این نقاش هلندی ارائه میشود، بیش از آن که حاصل مواجههای مستقیم با شخصیت واقعی و زندگیاش باشد، نتیجه بازخوانی روایتهایی است که او را با عناوینی چون «نابغه دیوانه» تعریف میکنند. امیل برنار، نقاش سرشناس فرانسوی که دوستی نزدیکی با خالق تابلوهای مشهور«گل آفتابگردان»، «خانه زرد» و «شب پرستاره» داشته، برای تغییر این تصور، خاطرات خود و برخی نامههای شخصی ونگوگ را در قالب کتاب «دوست من ونگوگ/ My Friend Van Gogh» گردآوری کرده و نوشته، کتابی که نسخه فارسی آن به تازگی با ترجمه زهرا ابراهیمیان و از سوی انتشارات کتاب آبان منتشر شده است.
اهمیت کتاب
کتاب «دوست من ونگوگ» با مقدمهای کوتاه از مارتین بیلی آغاز میشود؛ بیلی مورخ سرشناس هنر که کتابی درباره آثار این نقاش هلندی در سالهای آخر زندگیاش نوشته، با قدردانی کوتاهی از کارکنان موزه مورگان در نیویورک که اصل نامههای ونسان ونگوگ به امیل برنار را در اختیارش گذاشتهاند، همان ابتدا خیال مخاطبان را آسوده میکند که با کتابی مستند روبهرو هستند. برنار دوستی بسیار نزدیکی با ونسان ونگوگ و پل گوگن داشته و بخشی از کتاب متکی بر روایت خاطرات شخصیاش از این روابط است. برنار دوستیاش با ونگوگ را اینگونه توصیف میکند: «به گمانم بعد از گوگن، من صمیمیترین دوست او بودم.» پل گوگن، نقاش فقید فرانسوی هم یکی از مهمترین چهرههای سبک پست- امپرسیونیسم «به مدت دو ماه، در خانه زرد ونگوگ در آرل (خانهای که ونگوگ اجاره کرده بود و از آن یک نقاشی مشهور به همین نام به یادگار مانده است) باهم زندگی کرده بودند.» هرچند به گواه بیلی، آنها بیشتر همکار بودند تا دوست و برنار نزدیکترین و معتمدترین دوست ونگوگ در فرانسه بوده که همین نکته را میتوان دلیلی بر اهمیت این کتاب دانست.
با آنکه اکثر نامههای ونسان ونگوگ، خطاب به برادرش تئودور بوده اما او نامههای زیادی نیز به برنار نوشته که از بین آنها بیستودو نامه باقی مانده است. تصویری از جلد نامههای ونسان ونگوگ به برنار (پاریس: آمبروئازولار، 1911) آغازگر کتاب است، برنار با شرح چگونگی آشناییاش با ونگوگ نوشته: «اولین بار ونسان ونگوگ را در کارگاه کرمون ملاقات کردم. آن زمان بسیاری از مردم پشت سرش بدگویی میکردند و به طعنه میگفتند: افتخار نمیدهد چیزی را ببیند!»
امیل برنار در همان صفحات آغازین کتاب، تکلیف خواننده را روشن میکند که مورخ حرفهای نیست و ادعای نوشتن زندگینامهای جامع را هم ندارد. آنچه او ارائه میدهد، مجموعهای از یادداشتها، نامهها و خاطرات شخصی است که حول تجربه مستقیمی از معاشرت با ونگوگ شکل گرفتهاند. در خلال شرحی که برنار درباره چگونگی آشنایی و شکلگیری دوستیشان میدهد، خواننده با بخشی از علائق هنری و ادبی و حتی شخصیت ونگوگ آشنا میشود: «در عالم نقاشی بیش از همه مونتیچلی و دلاکراو را تحسین میکرد، از میه با احترام صحبت میکرد و دربرابر کلاسیستهای به اصطلاح مدرن ابراز انزجار میکرد.» در این نامهها، برنار به توصیف تکنیکی برخی نقاشیهای ونگوگ نیز میپردازد که یکی از نقاط قوت مطالعه «دوست من ونگوگ» برای علاقهمندان نقاشی و دانشجویان هنر را میتوان در همین مورد دانست.
آنطور که در کتاب آمده، ونسان ونگوگ خود را در حجم بالای نقاشیهایش آشکار کرده بود، و برنار در مواجهه با اظهارنظرهایی که از ابتلای ونگوگ به جنون میگویند، نوشته: «تلاطمهای درونی او در دراز مدت به پیوستگی و وحدت آثارش منجر شده است. در مجموع، آثارش نشان میدهند که او بسیار متعادل بوده است، بسیار منطقی و بسیار آگاه. هیچیک از بومهای بعدی او اشاره به جنون نمیکند. آنچه در شکل کنونی خود را آشکار میکند نبوغ است!» این نقاش فرانسوی، دوست مشهورش را مردی واقعگرا و ذهنگرا میخواند که همه چیز را از تودههای کود کشاورزی گرفته تا سپیدهدم نقاشی میکرد و مسحور «پوشش گل سنگی نور خورشید و لعاب آسمان» میشد: «ونسان یکی از بهترین آدمهایی بود که میتوانستید ببینید: گشوده، بیتکلف و سرزنده با نوعی شوخطبعی مغرضانه. او دوستی بود عالی، داوری سرسخت و عاری از خودخواهی و جاهطلبی.»
مواجهه با سیر زندگی هنری ونگوگ
قبل از آنکه به گزیده نامههای ونگوگ برسیم، چند پیشگفتار پیش روی مخاطب قرار گرفته است؛ پیشگفتارهایی با عناوین «نامههای ونسان ونگوگ»، «نامههای ونسان ونگوگ به برادرش تئودور»، «ویژهنامههای ونسان ونگوگ» و «نامههای ونسان ونگوگ به امیل برنار» که در آنها امکان مواجهه با بخشی از زندگی و پیشرفت آموزش هنری ونسان ونگوگ و نظریات در حال تکوین او فراهم میشود.
برادرش تئودور، کارشناس گالری بوسو وولدن در بلوار مونمارتر بود. از طریق نامههای ونگوگ به او میبینیم که ونسان، با معرفی امپرسیونیسم در یکی از شناخته شدهترین و تأثیرگذارترین بنگاههای هنری، چه تأثیری بر افکار عمومی میگذارد. برنار، ونگوگ را انسانی پیچیده معرفی میکند، هنرمندی پرشور، عصبی، اهل مطالعه، سرسخت و گاه غیرقابلتحمل. او میکوشد تصویری متفاوت اما واقعی از ونگوگ ارائه بدهد، به دور از نگاههایی که او را صرفاً مجنون یا حتی قدیس هنری معرفی میکنند. او ونگوگی را معرفی میکند که نه از خلال شاهکارهای موزهای، بلکه در موقعیتهای روزمره دیده است؛ در بحثها، اختلافنظرها، تردیدها و حتی شکستها. و براین اساس پیشگفتار نامههای ونسان ونگوگ را میتوان ورودی صادقانه به جهان فکری و هنری خالق تابلوهای مشهوری چون «گل آفتابگردان» و «شب پرستاره» دانست.
ونگوگ هنگام مرگ سیوهفت ساله بود؛ این هنرمند اسرار آمیز، 29 ژوئیه 1980 خودش را کشت و بعد از آن هنرمند معروفتری شد: «شهرت به طرز عجیب و کنایهآمیزی تمایل دارد که در میان گورها بشکفد. زمانی که ونگوگ زنده بود بسیاری از منتقدان با تبختر و تحقیر آثار او را رد میکردند، و عدهای خودشیفته هنری که پیرو ذوق عامه بودند اظهارنظرهای تند و تیزی صادر میکردند.»
«پیشگفتار نامههای ونسان ونگوگ به امیل برنار» مفصلترین بخش کتاب است که با خودکشی ونسان که همچنان در هالهای از ابهام است و مواجهه خانوادهاش با میراث به جای مانده از او آغاز میشود: «زمانی که ونسان مرد، میراث دستوپاگیر او برای برادرش ارزش مالی چندانی نداشت. تئو نه تنها نمیتوانست خریداری پیدا کند، حتی موفق نمیشود جایی بیابد که تعدادی از آنها را به نمایش گذارد.» با آنکه تئودور نیز شش ماه بعد از مرگ ونسان و در اثر اندوه خودکشی برادرش میمیرد، برنار از تلاش برای شناساندن ونسان دست نمیکشد. او در جای جای نوشتهاش، نکاتی خواندنی درباره شخصیت و سیر زندگی هنری ونگوگ آورده است: «ونگوگ بیش از هر چیز ناتورالیست بود، شاگرد مکتب زولا. او عاشق نور خورشید، هوای آزاد، جیرجیرکها، و پارادو بود.» این بخش از کتاب جایی است که رابطه مستقیم برنار و ونگوگ، در قالب نامهها، شکلی مستند به خود میگیرد.
دریچهای برای شناخت ونگوگ
همانطور که اشاره شد، ونگوگ را هنرمندی میدانند که ابتلا به بیماری روانی زندگیاش را مختل میکند، برنار منکر ابتلای ونسان به جنون نمیشود اما در همین بخش تأکید میکند در بحرانی گذرا دیوانه میشود اما دوباره سلامتی عقلیاش را به دست میآورد: «جنون او را به جایی رسانده بود که گوش بریده خود را برای دختری برده بود. وقتی هوشیاری و سلامت عقلش را بازیافته بود، با حیرت کامل و به نوعی منطقی درباره آن واقعه صحبت میکرد. او از برادرش پرسیده بود که از نظر او مطمئنترین راه برای مراقبت از خود چیست؟» برنار تأکید میکند که او خیلی زود سلامت عقلیاش را به دست میآورد. هرچند که در بازگشت به خانه زرد وقتی آنجا را متروکه مییابد، دوباره گرفتار ناامیدی میشود: «اکنون، من، به عنوان نقاش، هرگز کار مهمی پیش نخواهم برد.» و همان موقع است که ونگوگ روانه آسایشگاهی در نزدیکی شهر آرل میشود و بخشی از نقاشیهای ماندگار خود را در پارک آسایشگاه، اتاق بیماران، و حومه شهر خلق میکند. در این دوره، مسائل تکنیکی در نگاهش رنگ میبازند و به جای آنها، بینش شخصیاش را در پی میگیرد؛ همنوعان رنجور، فرودستان، بیماران و گمشدگان در آثاری که تحت این شرایط میکشد، حضوری پررنگ پیدا میکنند. در این صفحات که بخش مهمی از کتاب را تشکیل میدهند با گوشهای از نوسانات روحی و در نتیجهاش، تغییرات هنری این هنرمند سرشناس و از آن مهمتر روابط کاری و حتی دوستیاش با پل گوگن، نقاش فرانسوی هم آشنا میشویم.
بخش «گزیده نامههای ونگوگ به امیل برنار» به نامههای ونگوگ که همگی خطاب به برنار هستند، اختصاص دارد. برنار سالها پس از مرگ ونگوگ دست به نگارش منسجم این یادداشتها زده و در بازگویی روابط خود و گوگن با ونگوگ و همچنین ویژگیهای شخصیتی و هنریاش به حافظه شخصی خود تکیه کرده است و برهمین اساس هرگز مدعی بیطرفی نمیشود و بارها نشان میدهد که رابطهاش با ونگوگ ترکیبی از دوستی، تحسین، رقابت و حتی دلخوری بوده است. این صداقت روایی، بهجای تضعیف متن، آن را معتبر و خیال خواننده را هم آسوده میکند. با گذشت بیش از نیم قرن از مرگ ونگوگ، شاید برخی بپرسند: چگونه هنرمندی که در زمان حیاتش نادیده گرفته شد، به یکی از تأثیرگذارترین چهرههای هنر بدل شد؟ کتاب امیل برنار پاسخی نهایی به این پرسش نمیدهد، اما حداقل راهی برای درک آن به مخاطبان نشان میدهد.
دوست من ونگوگ
نویسنده: امیل برنار
مترجم:زهرا ابراهیمیان
انتشارات: کتاب آبان
تعداد صفحات: 166 صفحه
قیمت: 125000 تومان

