رنگ‌ها علیه فراموشی

منصور علیمرادی در کتاب بوم و اندوه بومی زندگی حبیبه برومند نقاش کرمانی را روایت می‌کند

 سولماز روزبهانی
منتقد ادبی

«یک روز بیمار از او خواسته بود برایش فال بگیرد و ببیند در نهایت زنده می‌ماند یا نه. به خاطر دلخوشی او فال گرفته بود و به او گفته بود: به محض اینکه درختان در بهار شکوفه بزنند، تو بهبود خواهی یافت. مدام با تلقین، خواسته بود مرگ را در ذهن او به عقب بیندازد و انداخته بود. تا اینکه اواخر زمستان و اوایل عید برده بودنش بیمارستان. در راه، دسته‌ گلی بنفش گرفته بود، بیمارستان شلوغ بود، دکترها زن را جواب کرده بودند، یک نفر گفته بود: خانم برومند آمده دیدنت. بیمار چشم‌هایش را به سختی باز کرده بود و لبخند زده بود. دسته گل را نشان داده بود و گفته بود: می‌بینی بهار از راه رسیده. زن به سختی خندیده بود که: پس زنده می‌مانم و او گفته بود: حتماً. زن چشم‌هایش را بسته بود و دیگر باز نکرده بود.»
«بوم و اندوه بومی» یک روایت داستانی بر اساس زندگی حبیبه برومند، نقاش خودآموخته و سرشناس کرمانی است. همان‌طور که نویسنده در مقدمه آورده، این اثر داعیه رمان ندارد، بلکه کتابی داستانی اما مستند بر مبنای یک زندگی حقیقی است. منصور علیمرادی در کتابش تصویری دقیق، زنده و پرجزئیات از زندگی و آثار حبیبه برومند ارائه می‌دهد. علیمرادی فراتر از ثبت اتفاقات و خاطرات تلاش کرده، تجربه زیستی و هنری شخصیت اصلی را به شکل ادبی و حسی منتقل کند؛ رویکردی که اثر را از یک زندگینامه معمولی متمایز می‌سازد.
ویژگی مهم کتاب «بوم و اندوه بومی» آن است که نویسنده بر اساس گفته‌ها و خاطرات حبیبه برومند زندگی او را روایت کرده است. این روش، وفاداری روایت به تجربه واقعی شخصیت اصلی را تضمین می‌کند و در عین حال صمیمیت و انسانی بودن متن را افزایش می‌دهد. خواننده می‌تواند حس حضور در کنار هنرمند را تجربه کند و با دغدغه‌ها، هیجانات و لحظات خلق آثار او همراه شود. علیمرادی در روایت خود توانسته هم زندگی شخصی و هم مسیر حرفه‌ای حبیبه را با دقت و حساسیتی مثال‌زدنی بازتاب دهد. نثر شاعرانه و تصویرسازی‌های زنده او، توصیف کارگاه، بوم‌ها، رنگ‌ها و ابزار نقاشی، نه‌تنها حس همراهی با هنرمند را منتقل می‌کند، بلکه روحیات و دغدغه‌های او را نیز بازتاب می‌دهد. این زبان دقیق و توصیفی، از بزرگ‌ترین نقاط قوت اثر است و خواننده را به درون جهان هنری حبیبه می‌برد.
«رنگ‌ها را با هم قاطی می‌کند و گوشه یکی از ورق‌های سفید تست می‌کند. بخش عمده بوم خالی است، با خودش می‌گوید: مثل جهان در سپیده‌دم خلقت. بوی رنگ، حال و هوای دیگری دارد. رنگ کاهگل دیوارهای شهر را باید طوری دربیاورد که زنده‌تر به نظر برسند. کرمان خود اوست، کهن و رنج‌دیده که هنوز هم روی پاهای خودش ایستاده است. با همان مظلومیت ازلی و هولناک. بر برج و باروهای پیرِ این بر و بوم بادهای بسیاری وزیده. در آن کوچه‌های تنگ و باریک و تاریک چه طوفان‌های سهمگین که به هوهو و هیاهو نشسته. می‌خواهد کرمان را طوری دربیاورد که تکه‌های جان خودش را در کالبد آن ببیند. این تابلو از معدود تابلوهایی است که طرح آن اندیشیده شده است. طرحی که تا حدی می‌داند چطور باید آن را با ظرافت ساخت. آثار دیگرش را در خلسه و بی‌خویشتنی محض کشیده. قلم‌مو به دست گرفته و جهانی روی بوم خلق شده که اولین بیننده‌اش خود او بوده. اولین کسی که در ته‌توهای رازآمیز اثر به کشف‌های غریبی از روان خودش رسیده است. قلم‌مو را که به دست می‌گیرد اثر رفته‌رفته در یک بی‌زمانی مطلق شکل می‌گیرد. در یک بی‌وزنی و جنون محض کارِ نقاشی خود‌به‌خود پیش می‌رود و همه چیز در اطراف رنگ می‌بازد. حتی حضور زویا که در همه زوایای هوایی که نفس می‌کشد حضور دارد. کرمان را از این بابت خلق می‌کند تا بتواند خاطرات کودکی و جوانی خودش را از گزند فراموشی حفظ کند. می‌خواهد سرِ پا بماند، با همه رنج‌های فرسایشگر در روح و ذهن. بودن و ماندن، انگار در گرو حفظ گذشته زیستی اوست. فراموشی، خودِ مرگ است. مردگان آنهایی هستند که فراموش می‌شوند.»
 
بهره‌مندی مؤثر نویسنده از زمان و مکان
نویسنده از زاویه‌ دید سوم‌شخص محدود استفاده کرده، یعنی واقعیت را بیرونی گزارش نمی‌کند، بلکه تا حد امکان از چشم و ذهن حبیبه، جهان را می‌بیند. این انتخاب باعث شده روایت علی‌رغم مستند بودنش، حس درونی و شخصی داشته باشد و خواننده بتواند از خلال نگاه حبیبه وارد فضای کارگاه، جزئیات نقاشی و تجربه‌های زیسته او شود. در عین حال همین زاویه‌ دید، گاه مانع پرداختن به لایه‌های پنهان‌تر روان شخصیت شده است. چون نویسنده تنها از خلال رفتارها و گفته‌ها می‌تواند درونیات را نشان دهد و نمی‌تواند مانند یک رمان، بی‌پروا به هزار توی ذهن شخصیت وارد شود. از منظر عناصر داستانی، حضور «مکان» در کتاب پُررنگ‌‌تر از بسیاری زندگینامه‌هاست. کرمان در متن، نه یک پس‌زمینه، بلکه یک شخصیت است؛ شهری که با رنگ، خاک، باد و بارانش در بوم‌های حبیبه حضور دارد و در لحظاتی حتی مستقل از او معنا پیدا می‌کند. این پیوند میان مکان و هویت هنرمند، به روایت، عمق نمادین می‌دهد و باعث می‌شود خواننده پیدایش سبک نقاش را در پیوند با جغرافیا و زیست‌ جهانش بفهمد. در کنار مکان، عنصر «زمان» نیز همچون رشته‌ای نامرئی روایت را به‌ هم می‌دوزد. زمان در این کتاب خطی نیست، گاه عقب می‌رود، گاه جلو می‌پرد و گاه در یک لحظه مکث می‌کند، درست مثل فرآیند نقاشی که در آن، زمان روان نیست، بلکه لایه‌لایه روی هم می‌نشیند. این برخورد ادبی با زمان، کتاب را از یک زندگینامه صرف فراتر می‌برد و به آن کیفیت روایی می‌دهد. تمرکز نویسنده بر تجربه‌های عاطفی و دشواری‌های زندگی حبیبه نیز برجسته است. عنوان کتاب «بوم و اندوه بومی» به خوبی محور اصلی متن را نشان می‌دهد. علیمرادی با حساسیت، به اندوه‌ها، زخم‌ها و موانع زندگی او پرداخته و این تجربه‌ها را نه به شکل گزارشی خشک، بلکه به شکل تصویری، فلسفی و انسانی روایت کرده است. تمرکز بر زندگی درونی شخصیت، امکان هم‌ذات‌پنداری خواننده را فراهم می‌کند و تصویری ملموس از زندگی یک زن هنرمند در ایران ارائه می‌دهد.
 
تلفیق زندگی شخصی و مسیر هنری راوی
همچنین تلفیق زندگی شخصی و مسیر هنری حبیبه از مواجهه او با خانواده، جامعه و محدودیت‌های جنسیتی گرفته تا روند رشد هنری، سبک‌ها، تکنیک‌ها و نمایشگاه‌هایش، زندگینامه را به اثری چندلایه تبدیل کرده است که هم تاریخ هنر و هم تاریخ اجتماعی ایران را بازتاب می‌دهد:«نمای فیروزه‌ای گنبد مسجد مظفری را باید در ضلع شمال شرقی بازار طوری دربیاورد که در میان گنبدها و بام‌های گنبدی، جلوه کند. مردی با عصایی در دست و کلاه دوره‌ای بر سر در سایه‌روشن بنایی 
دو اشکوبه ایستاده است و به قرینه‌های طاق روبه‌رو نگاه می‌کند. بوی باران لطفی دگر دارد، چه از ناودانِ بام‌های کاهگلی در یک اثر نقاشی باشد، چه از شیروانی خانه‌های تازه‌ساز که این روزها مثل قارچ در چهار جانب شهر از سینه زمین سر بر ‌می‌کنند. باران روح آدم کویری را جلا می‌دهد، نفس آدم کرمانی به باران بند است.»
با وجود این نقاط قوت، اثر در تحلیل روانشناسی شخصیت اصلی محدودیت دارد. مخاطب بیشتر با رخدادها همراه می‌شود تا با انگیزه‌ها، تردیدها و افکار درونی حبیبه. همچنین روایت بر اساس خاطرات خود نقاش گاهی پراکنده است و جزئیاتی تکراری دارد که یکپارچگی جریان را کاهش داده است. اصلاح ساختار فصل‌ها و ترتیب زمانی رخدادها می‌توانست متن را روان‌تر و تجربه خواندن را گیراتر کند:«چشم‌های دومان مرده و بی‌حالت بود. حتی نمی‌توانست آب دهانش را قورت بدهد. قدرت چرخاندن چشم‌هایش را در چشم‌خانه نداشت و ضریب هوشی‌اش سی‌وپنج بود‌، به اندازه هوش یک گیاه. اما او اگرچه همه سال‌های جوانی‌اش را پای دومان گذاشت، همه سال‌های شر و شور و نشاط و شادمانی را، اما از یک گیاه آدم ساخت.»
در نهایت، «بوم و اندوه بومی» نه‌تنها زندگی یک هنرمند زن را ثبت کرده، بلکه تلاش کرده تجربه هنری و روانی او را با زبان ادبی و تصویری منتقل کند. این اثر برای علاقه‌مندان هنر، مخاطبان عمومی و پژوهشگران تاریخ هنر زنانه در ایران ارزشمند و خواندنی است و تصویری ماندگار از زندگی، اندیشه و خلاقیت حبیبه برومند ارائه می‌دهد. این کتاب نمونه‌ای از توانایی نویسنده در تلفیق زندگی واقعی و تجربه هنری است و نشان می‌دهد چگونه یک زندگینامه می‌تواند هم سند تاریخی باشد و هم روایت ادبی خواندنی و گیرا برای مخاطب.

 

بیزار از چهارچوب‌ها

از حدود ۱۳ سالگی کار نقاشی را بدون هیچ تعلیمی شروع کرد و از همان دوران نوجوانی از او به خاطر استعدادی که در نقاشی از خود نشان داده بود خواسته شد که در کلاس‌های نقاشی شرکت کند اما هرگز نتوانست روحش را در قالبی که دیگران تعیین می‌کنند بریزد.
حبیبه برومند، بانوی رنگ‌ها، سال ۱۳۳۸ در کرمان به دنیا آمد. این هنرمند که از کودکی به هنر و رنگ علاقه‌مند بود و با پشتکار و شور فراوان مسیر نقاشی را دنبال کرد، همیشه بر استقلال فکری و خلاقیت شخصی تأکید داشته و در مصاحبه‌هایش گفته:«از چهارچوب‌ها بیزارم»، یعنی نمی‌خواهد هنر او محدود به قوانین ثابت یا سبک‌های مرسوم باشد. علاقه و دلبستگی او به طبیعت نیز در آثارش دیده می‌شود و با الهام از رنگ‌ها، فرم‌ها و زیبایی‌های طبیعی، سبک خاص خود را شکل داده است. آثارش ترکیبی از سنت و نوآوری هستند، پرانرژی، زنده و شاعرانه‌اند و نگاهش به انسان و فرهنگ ایرانی را به مخاطب منتقل می‌کنند. زندگی حبیبه نمونه‌ای از تلاش، عشق و پشتکار در مسیر هنر است و با آزادی در بیان خلاقانه، نام خود را در تاریخ هنر ایران ثبت کرده است.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و نهصد و چهارده
 - شماره هشت هزار و نهصد و چهارده - ۲۷ آذر ۱۴۰۴