از علی خواستی - مظلومانه و متواضعانه - که تو را شبانه دفن کند و مقبرهات را از چشم همگان مخفی بدارد. میخواستی به دشمنانت بگویی دود این آتش ظلمی که شما برافروختهاید نه فقط به چشم شما که به چشم تاریخ میرود و انسانیت، تا روز حشر از مزار دُردانه خدا، محروم میماند. چه سند مظلومیت جاودانهای و چه انتقام کریمانهای!
روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریبتر! این چه دنیایی است که دختر رسول خدا را در خویش تاب نمیآورد؟ این چه روزگاری است که «راز آفرینش زن» را در خود تحمل نمیکند؟ این چه عالمی است که دُردانه خدا را از خویش میراند؟ روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریبتر! آنجا جای تو نیست، دنیا هرگز جای تو نبوده است. بیا دخترم، بیا، تو از آغاز هم دنیایی نبودی. تو از بهشت آمده بودی، تو از بهشت آمده بودی...
سیدمهدی شجاعی – کتاب کشتی پهلوگرفته