قصه وصل و یگانگی و با معبود یکی شدن، حکایت کلهر و کمانچه اوست.همواره گمان میکنم اگر جهان به ساز او نرقصد، او چنان با سازش سازگار است که جانش از گزند ناسازگاریها در امان میماند. آدمی برای تداوم آرامش خود به چنین عشقبازی شورانگیزی نیاز دارد که این شوریدهسری، دلشورههای هستی را نیست میکند و شور را بر شر پیروز. گویی او زنده به آن است که آرشه بر کمانچه بزند تا هر آنچه زخم است در زخمه سازش مرهم شود. از کل کیهان، یک کیهان کلهر برای تماشای عشقبازی حیرتانگیز کافیست. از این شکوه و شعف چه بگویم که وقتی موسیقی او آغاز میشود، کلام از سخن بازمیماند. نادر مشایخی که خود استاد موسیقی است دربارهاش گفته:«او به اندازهای با سازش عجین شده که نمیتوان گفت کلهر کمانچه مینوازد، این سازِ کلهر است، بلکه باید گفت این ساز، کلهر است.»
به بهانه سوم آذر زادروز استاد کیهان کلهر