سیاسی‌سازی آژانس و تقویت بازدارندگی ایران

عابد اکبری
کارشناس مسائل بین‌الملل

تحرکات اخیر سه کشور اروپایی برای ارائه پیش‌نویس قطعنامه‌ای علیه ایران در شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، تصویری روشن از واقعیتی دیرینه در سیاست جهانی ارائه می‌دهد: نهادهای بین‌المللی در عمل نه ساختارهایی بی‌طرف، بلکه ابزارهایی در خدمت منافع قدرت‌های بزرگ هستند. 
در فضایی آنارشیک که هیچ مرجع بالادستی وجود ندارد، دولت‌ها از همه ظرفیت‌ها برای افزایش قدرت نسبی خود بهره می‌گیرند. تحلیل رفتار اخیر اروپا نیز اگر در چهارچوب نئوواقع‌گرایانه باشد، قابل درک‌تر خواهد بود.
اروپا این بار نیز با ادبیاتی آشنا، خواستار دسترسی فوری و بدون محدودیت آژانس به برخی مراکز ایران شده است؛ درخواستی که به‌ظاهر رنگ فنی دارد، اما در عمل ماهیتی کاملاً سیاسی پیدا می‌کند. 
تجربه دو دهه گذشته نشان داده هرگاه این کشورها به‌دنبال فشار بوده‌اند، آژانس به سکوی انتقال فشار بدل شده است.
 این همان چیزی است که آن را «ابزارسازی نهادها» می‌نامند: استفاده از ساختارهای بین‌المللی برای وادارسازی طرف مقابل به رفتار مطابق منافع خود، بدون آنکه هزینه یک رویارویی مستقیم را بپردازند.
از سوی ایران، واکنشی که دیده می‌شود افزایش احتیاط، محدودسازی دسترسی‌های غیرضروری و تأکید بر خطوط قرمز امنیتی، نه واکنشی غیرمنتظره بلکه پاسخی کاملاً منطقی است. 
هر دولتی که اطلاعات حساسش بارها در عملیات خرابکارانه یا فشارهای سیاسی مورد سوءاستفاده قرار گرفته باشد، در برابر درخواست‌های فنی فاقد تضمین، واکنشی محافظه‌کارانه نشان می‌دهد. 
این دقیقاً همان منطق بازدارندگی در نئوواقع‌گرایی است: وقتی احتمال سوءاستفاده بالاست، هزینه اعتماد بالا می‌رود و رفتار دفاعی تقویت می‌شود.
اما پرسش مهم‌تر این است که چرا اروپا در شرایط فعلی بر این رویکرد اصرار دارد؟ پاسخ را باید در محیط راهبردی جدید اروپا جست‌وجو کرد. 
پس از بحران اوکراین، اروپا بیش از هر زمان دیگری به آمریکا وابسته شده است؛ چه در حوزه امنیتی و چه در حوزه انرژی. این وابستگی باعث شده سیاست خارجی اروپا بیش از پیش در مدار ترجیحات واشنگتن چرخش کند. 
اقدام اخیر نیز بخشی از همین روند است: تلاش اروپا برای نمایش نقش‌آفرینی در پرونده‌ای که سال‌هاست توان تأثیرگذاری واقعی خود را در آن از دست داده است.
به عبارت دیگر، اروپا با استفاده از آژانس می‌کوشد جایگاهی را احیا کند که خروج آمریکا از برجام از بین برد. 
هدف این است که نشان دهد هنوز بازیگر مهم در پرونده ایران است، هرچند در واقعیت نه ابزار دارد و نه ظرفیت راهبردی لازم. این نوع اقدام، همان چیزی است که آن را «تهاجمی‌بودن ناشی از ضعف» توصیف می‌کنند: رفتاری که ظاهر سخت دارد اما ریشه در ناتوانی دارد، نه قدرت.
در چنین شرایطی، ایران ناگزیر از اتخاذ راهبردی متوازن است، ترکیبی از همکاری کافی برای جلوگیری از اجماع‌سازی و در عین حال، مراقبت سختگیرانه برای جلوگیری از تبدیل‌شدن آژانس به اهرم فشار اطلاعاتی. تجربه نشان داده هر عقب‌نشینی بی‌مبنای فنی، به تشدید فشارها منجر می‌شود، نه کاهش آنها. 
بنابراین بهترین سیاست، همکاری مدیریت‌شده است، نه همکاری نامحدود.
اروپا نیز اگر به دنبال امنیت واقعی است، باید درک کند که فشار از مسیر آژانس نه‌تنها کارآمد نیست بلکه هزینه‌ساز است. 
این فشارها تنها به تقویت رفتارهای بازدارنده و کاهش همکاری ایران منجر می‌شود. در نهایت، اروپا با تضعیف اعتماد ایران به آژانس، قدرت نظارتی این نهاد را نیز تضعیف می‌کند و همان سازوکاری را که مدعی دفاع از آن است، فرسوده می‌سازد.
حقیقت این است که پرونده هسته‌ای ایران نه با قطعنامه‌های نمادین، بلکه با فهم درست منطق قدرت قابل مدیریت است. تا زمانی که اروپا حساسیت‌های امنیتی ایران را نادیده بگیرد و به فشار یک‌طرفه ادامه دهد، نه همکاری فنی پایدار خواهد بود و نه توافق سیاسی ممکن. 
بهترین مسیر همان است که امروز تحلیلگران واقع‌گرای غربی نیز بر آن تأکید می‌کنند: احترام به توازن منافع، پرهیز از ابزارسازی نهادها و پذیرش این واقعیت که امنیت طرف مقابل بخشی از معادله امنیت خود شماست.
اگر اروپا به این درک برسد، آژانس می‌تواند بار دیگر نقش واقعی خود را بازی کند. اما اگر این روند ادامه یابد، نه ‌تنها بی‌اعتمادی تعمیق می‌شود، بلکه اروپا نیز هرچه بیشتر از ایفای نقش سازنده‌ای که می‌تواند داشته باشد، فاصله می‌گیرد.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هشتصد و نود و یک
 - شماره هشت هزار و هشتصد و نود و یک - ۲۹ آبان ۱۴۰۴