شكوه شكست

تأملی در جهان ادبی آندره مالرو در سالروز درگذشتش

علیرضا پیروزان
نویسنده و منتقد ادبی


در جهان آندره مالرو (۳ نوامبر ۱۹۰۱-۲۳ نوامبر ۱۹۷۶)، انسان نه یك قهرمان اسطوره‌ای است و نه یك قربانی درمانده؛ بلكه بازیگری است بر صحنه‌ای بی‌رحم، در میانه طوفانی از ایدئولوژی‌ها، مرگ‌ها، انقلاب‌ها و زیبایی‌ها. جهانی كه در آن، هیچ معنایی بخشیده نمی‌شود، مگر آنكه خود انسان، با دست‌های لرزان و قلب پرشورش، آن را بیافریند. مالرو، نویسنده‌ای بود كه از ادبیات، به مثابه‌ اسلحه‌ای برای آفرینش معنا استفاده كرد؛ مردی كه جوهر قلمش نه برای توصیف جهان، كه برای مقابله با پوچی بر كاغذ می‌دوید.
زندگی او به رمانی پرحادثه می‌مانست: ماجراجویی در شرق، مشاركت در انقلاب چین، حضور در جنگ داخلی اسپانیا، مبارزه در صفوف مقاومت فرانسه، و سرانجام، وزارت فرهنگ در دولت دوگل. از دل این همه، جوهر واحدی برمی‌خیزد: ایمان به توان انسان در خلق معنا از دل هرج و مرج. در نگاه مالرو، معنا نه از نظام اخلاقی یا عقلانی، بلكه از كنش‌زاده می‌شود؛ از لحظه‌ای كه انسان تصمیم می‌گیرد بایستد، مقاومت كند، یا حتی شكست بخورد اما تسلیم نشود؛ روحی كه در تمام آثارش از «فاتحان» تا «امید»، از «سرنوشت بشر» تا «ضدّخاطرات» جریان دارد.
 
از ماجراجویی تا اندیشه
زندگی مالرو پیوندی نیرومند میان عمل و اندیشه بود. او در قلب رویدادهای سده‌ بیستم زیست و از واقعیت آتش‌بار آن برای ساختن جهان ادبی خویش بهره برد. انقلاب چین، نبرد اسپانیا و مقاومت فرانسه برایش میدان‌هایی بودند كه جهان‌بینی او در آنها به آزمون درآمد. در آثار او، رمان چیزی فراتر از روایت است؛ عرصه‌ای برای اندیشیدن به هستی و امكان معنا. زبانش پرشور، تصویری و تراژیك است؛ خطابه‌ای علیه مرگ و ابتذال. مالرو توانست زبان رمان را تا مرز فلسفه ارتقا دهد، بی‌آنكه از حرارت زندگی تهی شود.
در مقام متفكر سیاسی نیز مالرو چهره‌ای یگانه بود. او سیاست را فقط زمانی معنا‌دار می‌دانست كه با كرامت انسانی پیوند بخورد. از همین رو، در دوران وزارت فرهنگ، برنامه‌اش بر ایمان به قدرت آفرینش انسان استوار بود. در جهانی گرفتار جنگ سرد و تقابل ایدئولوژی‌ها، این سخن نوعی ایمان عرفانی به انسان بود. برای مالرو، تمدن نه حاصل پیروزی‌ها، بلكه نتیجه‌ مقاومت در برابر نابودی است. از شرق آسیا تا غرب اروپا، او همیشه از انسان‌هایی سخن گفت كه در لحظه سقوط، هنوز به توان خویش در آفریدن معنا باور داشتند.
 
قهرمان­‌های تراژدی و امید
در رمان‌های مالرو، قهرمان‌ها همواره در مرز زندگی و مرگ، میان ایمان و انهدام‌اند. «چن» در «سرنوشت بشر/La condition humaine)» (1933) نماد انسانی است كه در دل انقلاب چین می‌كوشد معنایی برای زندگی بیابد. او می‌داند كه پیروزی نهایی هرگز از آن انسان نیست، اما همین آگاهی او را از پوچی می‌رهاند. در جهان مالرو، قهرمان كسی نیست كه پیروز می‌شود، بلكه فردی است كه در شكست، كرامت خود را حفظ می‌كند.
همین مضمون در «امید/L'Espoir» (1937)، رمان سترگ او درباره‌ جنگ داخلی اسپانیا، با شكوهی حماسی‌تر بازمی‌گردد. انسان‌ها در آن اثر نه برای پیروزی، كه برای معنا می‌جنگند. جنگ، لحظه‌ عریان شدن حقیقت وجودی است: جایی كه آدمی باید میان تسلیم و آفرینش یكی را برگزیند. در میان ویرانه‌ها، تنها چیزی كه باقی می‌ماند توان انسان در ساختن اسطوره‌ای از خویش است. این اسطوره برای مالرو دروغ نیست، بلكه حقیقتی زیبایی‌شناختی است؛ همانگونه كه هنرمند از سنگ سرد پیكره‌ای زنده می‌تراشد، انسان نیز از رنج و بی‌نظمی جهان، معنایی تازه می‌آفریند.
در «صداهای سكوت/Les Voix du Silence» (1953) و نوشته‌هایش درباره‌ هنر، مالرو از پیوند میان زیبایی و مقاومت سخن می‌گوید. هر اثر هنری برای او پاسخی است به مرگ؛ تلاشی برای اثبات یك حضور معنامند. هنر، در نگاه او، نه بازنمایی جهان بلكه نفی فناپذیری است. از این رو، موزه‌ها برای مالرو گورستان نیستند، بلكه میدان‌های نبردی هستند كه در آن انسان با مرگ می‌جنگد. او در چهره‌ مجسمه‌های خمر، در پرتره‌های رمبرانت، در پیكره‌های یونانی، روحی مشترك می‌بیند: روح جاودان مقاومت. «صداهای سكوت» تأملی است بر اینكه چگونه تمدن‌ها با وجود سقوط‌های پیاپی، به حیات فرهنگی ادامه می‌دهند. در جهان او، زیبایی نه تزئین زندگی، بلكه پاسخی به نیستی است.
 
اسطوره‌ انسان خلاق
در مركز اندیشه مالرو مفهومی نهفته است كه می‌توان آن را «اسطوره انسان خلاق» نامید. انسان برای او موجودی است كه از دل شكست و تراژدی، چیزی نو می‌سازد؛ كسی كه با هر سقوط، امكان برخاستن دوباره را در خود دارد. در «ضدّخاطرات/ Antimémoires» (1967)، اثری میان زندگینامه و تأمل فلسفی، مالرو از تجربه‌های خود در جنگ‌ها، سیاست و هنر سخن می‌گوید، اما دغدغه  همیشگی‌اش این است: چگونه می‌توان از زندگی انسان اسطوره‌ای ساخت كه شایسته‌ زیستن باشد؟ در جهان­بینی او، هیچ انسانی نیست كه بدون اسطوره زندگی كند؛ فقط آنها كه می‌پندارند از آن رها شده‌اند، در اسطوره پوچی گرفتارند. همین باور، اساس فلسفه‌ اگزیستانسیالیستی اوست.
 
نثر مالرو؛ خطابه‌ تراژدی
نثر مالرو جهانی است از حرارت و اضطراب. جمله‌های بلند و موج‌دارش ضرباهنگی درونی دارند، گویی در هر سطر نبردی میان روح و مرگ جریان دارد. او همانگونه می‌نوشت كه فرمانده‌ای در میدان نبرد سخن می‌گوید؛ با صدایی پرطنین، پر از اطمینان اما همراه با تردیدی در درون. زیبایی‌شناسی در آثارش از اخلاق جدا نیست؛ جمله‌ها همچو پیكره‌هایی تراش‌خورده‌اند، پر از شكوه و اندوه. در «سرنوشت بشر»، زبان او به اوج می‌رسد. توصیف شانگهای انقلابی، با انفجارها و باران‌ها، نه بازنمایی مكان بلكه بازتاب روح انسان در آستانه فروپاشی است. ادبیات برای مالرو نه سرگرمی، كه آیینی برای شهود حقیقت بود.
 
میراث مالرو
دهه‌ها پس از مرگش، نام مالرو همچنان در كنار كامو، سن‌اگزوپری و سارتر می‌درخشد، اما در آثار او شور قهرمانانه‌ای هست كه از همه متفاوت است: عطشی برای آفرینش معنا در دل تاریكی. او پیام‌آور كرامت انسان بود؛ نویسنده‌ای كه نشان داد شكست نیز می‌تواند شكوهی داشته باشد. در جهانی كه همچنان درگیر بحران معناست، بازخوانی مالرو یادآور آن است كه ادبیات می‌تواند بیش از آینه‌ جهان، آتش درون انسان را برافروزد. او به ما می‌آموزد كه زیبایی همان لحظه‌ای است كه انسان در برابر نیستی می‌ایستد و با كنش خود به خلق معنا دست می­یازد.
آندره مالرو نویسنده‌ لحظه‌های عظیم انسانی است؛ لحظه‌هایی كه در آنها انسان در اوج فروپاشی هنوز به خویشتن خویش باور دارد. جهان او جهانی است از رنج، مرگ، ایمان و زیبایی؛ جهانی كه در آن ادبیات آخرین سنگر انسان در برابر فراموشی است.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هشتصد و هفتاد و شش
 - شماره هشت هزار و هشتصد و هفتاد و شش - ۱۲ آبان ۱۴۰۴