عبدالمحمد طاهری، استاد دانشگاه، سفر معاون وزیر خارجه به کابل را ارزیابی کرد
مزیت رقابت ناپذیر ایران در افغانستان
رضا عدالتی پور - گروه دیپلماسی/ طی یک سال گذشته، روابط ایران و افغانستان بعد از یک وقفه سه ساله در مسیر درستی قرار گرفته و بر ریل تعامل و همکاری در حرکت است. عبدالمحمد طاهری، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل افغانستان در گفتوگو با «ایران» با اشاره به این موضوع تأکید دارد پیوندهای مذهبی، فرهنگی و زبانی میتواند به عاملی برای تحکیم و پایداری این روابط بدل شود. او با اشاره به سفر اخیر کاظم غریبآبادی، معاون وزیر امور خارجه به کابل عنوان کرد تهران با بهرهگیری از دیپلماسی فعال و استفاده از همین اشتراکات تمدنی، قادر است نقش مهمی در مهار تنشهای منطقهای و جلوگیری از نفوذ مجدد آمریکا ایفا کند.
سفر آقای غریبآبادی به کابل در این مقطع زمانی با چه اهدافی صورت گرفته و چه ضرورتهای سیاسی پشت آن نهفته است؟
سفر آقای غریبآبادی به کابل را باید در بستر تغییرات حساس منطقهای و فراز و فرودهای پیچیده داخلی افغانستان تفسیر کرد؛ سفری که میتواند هم به عنوان فرصتی برای کاهش تنشها و هم بهمثابه آزمونی برای اثبات ظرفیتهای دیپلماتیک تهران در کنترل بحرانهای همسایگی محسوب شود. در این مقطع، هنگامی که شبکه مناقشات محلی و فراملیتی بهسرعت تشدید میشود، هر اقدام دیپلماتیک کوچک یا بزرگ امکان دارد اثرگذاری گستردهای بر فضای امنیتی و سیاسی داشته باشد؛ بنابراین این سفر از حیث نمادین و کارکردی اهمیت بالایی پیدا میکند.
از منظر نمادین، سفر یک نماینده از ایران به کابل که اینک در تقابل جدی با پاکستان قرار دارد، پیامی روشن مبنی بر آمادگی میانجیگری ایران به طرفهای درگیر و همسایگان مخابره میکند تا از گسترش منازعات جلوگیری کند. اگر این تلاش دیپلماتیک با برنامهریزی دقیق و تعامل سازنده همراه باشد، میتواند به کاهش بدگمانیها و مهار شعلهور شدن اختلافات کمک کند. اما این امر تنها در صورتی محقق خواهد شد که طرفهای مقابل نیز فرصت گفتوگو و مصالحه را جدی بگیرند و تهران بهصورت هوشمندانه از اهرمهای دیپلماتیک و فنی خود برای ایجاد فضای ثباتبخش استفاده کند.
در عین حال، پیوندهای منطقهای از جمله تنشهای میان طالبان و نهادهای ذیربط در پاکستان به این معناست که تهران باید علاوهبر تمرکز بر رابطه مستقیم با کابل، ظرفیتهای گفتوگو با بازیگران منطقهای را نیز فعال کند تا فشارها و مناقشات از طریق کانالهای دیپلماتیک تعدیل یابند. سفر آقای غریبآبادی به کابل اگر با استراتژی روشن، بهرهگیری از تجربیات دیپلماتیک پیشین و هماهنگی منطقهای همراه باشد، میتواند نقش مؤثری در کاهش تنشها و تقویت دیپلماسی فعال ایران ایفا کند.
در امتداد این بحث و با توجه به نشانههای فزایندهای از بازگشت تدریجی آمریکا به صحنه افغانستان، چه انگیزههایی واشنگتن را پس از چهار سال خروج پرهزینهاش دوباره به این کشور کشانده است؟ آیا این بازگشت صرفاً در چهارچوب مهار رقبای منطقهای بویژه چین و ایران باید تفسیر شود یا هدفی فراتر از آن، یعنی بازسازی نفوذ ژئوپلیتیک از دسترفته در آسیای مرکزی را دنبال میکند؟
شواهد نشان میدهد که واشنگتن همچنان بخشی از زیرساختهای خود را در افغانستان حفظ کرده است. پایگاه «بگرام» که زمانی یکی از مراکز مهم نظامی و زندان نیروهای آمریکایی بود، هنوز امکانات لجستیکی و اطلاعاتی قابل توجهی در خود دارد. بخش زیادی از تجهیزات نظامی نیز در کابل و وزارت دفاع باقی مانده و این احتمال را تقویت میکند که آمریکا در پی احیای کنترل غیرمستقیم خود بر این منطقه است. این مسأله وقتی نگرانکنندهتر میشود که به یاد آوریم الگوی رفتاری دونالد ترامپ عمدتاً بر پایه فشار، تهدید و استفاده از زور است؛ رویکردی که میتواند ثبات شکننده افغانستان را دوباره متزلزل کند.
در سوی دیگر، چین از دیرباز روابط بازرگانی فعالی با افغانستان داشته و نفوذ اقتصادی آن غیرقابل انکار است. با این حال، این نفوذ در حوزه فرهنگی یا اجتماعی چندان گسترده نیست. چینیها ترجیح میدهند مسیر اقتصادی خود را بدون درگیریهای نظامی یا سیاسی ادامه دهند و به همین دلیل تمایلی به تقابل مستقیم با آمریکا در این جغرافیا ندارند. روسها نیز هرچند در گذشته اقداماتی مانند ساخت بیمارستان و کمکهای عمرانی انجام دادهاند، اما در ذهن افکار عمومی افغانها جایگاه چندان مثبتی ندارند.
در چنین شرایطی، نقش ایران از هر کشور دیگری در منطقه مهمتر جلوه میکند. ایران از مزیتی برخوردار است که هیچ قدرت خارجی قادر به رقابت با آن نیست: پیوند زبانی، مذهبی و فرهنگی. همین بردار قدرتمند موجب میشود حضور و نفوذ ایران در افغانستان بهعنوان بخشی طبیعی از روابط تاریخی دو ملت درک شود. بر همین اساس، تداوم ارتباط فعال و حضور دیپلماتیک در افغانستان برای ایران ضرورتی حیاتی است؛ زیرا رها کردن این کشور در وضعیت کنونی میتواند پیامدهای خطرناکی برای امنیت ملی ایران به همراه داشته باشد.
افزون بر این، باید توجه داشت که ساختار حاکم فعلی در افغانستان هنوز به درک کاملی از الزامات مدرنیته و حکمرانی نوین دست نیافته و عمدتاً بر پایه سنتهای فکری و سیاسی گذشته عمل میکند. همین ضعف میتواند آن را در برابر نفوذ خارجی آسیبپذیر سازد. در چنین وضعیتی، یک دیپلماسی فعال و هوشمند ایرانی میتواند با استفاده از همین خلأ از شکلگیری تشتت در درون طالبان جلوگیری کرده و نقش مؤثری در ایجاد ثبات نسبی در افغانستان ایفا کند. ایران اگر بتواند از این نقطه ضعف ساختاری طالبان برای گفتوگو، تعامل و هدایت سیاسی استفاده کند، نهتنها جایگاه خود را در کابل تحکیم خواهد کرد بلکه مانع از بازگشت دوباره آمریکا به عمق استراتژیک شرق خود میشود.
در شرایطی که پیوندهای فرهنگی و مذهبی میان ایران و افغانستان میتواند بهعنوان پشتوانهای راهبردی برای ثبات روابط دو کشور عمل کند، آیا این مؤلفههای نرم میتوانند در برابر فشارها و رویکرد زورمدارانه ایالات متحده توازنساز باشند یا برای حفظ نفوذ در کابل باید ابزارهای دیگری را در نظرگرفت؟
بی تردید ایران ابزارهای متنوع و مؤثری برای تعامل با افغانستان در اختیار دارد و یکی از مهمترین این ابزارها، پیوندهای عمیق فرهنگی، مذهبی، زبانی و مرزی است. اشتراکات تاریخی و اجتماعی دو ملت به اندازهای ریشهدار است که به دشواری میتوان تصور کرد جامعه افغانستان در ازای هیچ قیمتی حاضر شود روابط خود با ایران را فدای منافع مقطعی آمریکا کند. این اطمینان بر بنیانی واقعی و نظری استوار است؛ چراکه در ساختار فرهنگی افغانستان، دین و زبان دو رکن اصلی هویت ملی بهشمار میروند و هرگونه سیاست خارجی ناگزیر از تأثیرپذیری از این مؤلفههاست.
بر اساس همین واقعیت، ایران میتواند از ظرفیتهای فرهنگی و مذهبی خود بهعنوان پشتوانهای راهبردی بهره ببرد و در کنار آن، از مسیرهای اقتصادی و اجتماعی نیز ارتباطات خود را با کابل تقویت کند. چنین ارتباطاتی نهتنها میتواند به تحکیم موقعیت ایران در تعامل با طالبان بینجامد بلکه زمینهای برای بهرهگیری متقابل از توانمندیهای دو کشور فراهم میسازد. با این حال، نکتهای بسیار مهم وجود دارد: ایالات متحده ممکن است در این مسیر بهجای ابزارهای دیپلماتیک، بار دیگر به فشار و زور متوسل شود.
با توجه به دو مسأله حساس و دیرپای میان تهران و کابل از جمله مناقشه بر سر حقابه هیرمند و دیگری وضعیت شیعیان هزاره در ساختار قدرت افغانستان، به نظر شما این دو پرونده تا چه اندازه میتوانند بر آینده روابط دو کشور سایه بیندازند؟
در شرایط کنونی، اگر تهران دیپلماسی را فعال و پیگیرانه دنبال کند، میتواند هر دو حق مدنظر خود را از طرف مقابل مطالبه و تضمین کند. اول آنکه نه تنها هزارهها بلکه شیعیانی که در غرب کابل زندگی میکنند، طی دهههای گذشته بارها مورد ستم قرار گرفتهاند. بنابراین یکی از انتظارات بدیهی تهران این است که از این فرصت دیپلماتیک برای گرفتن تعهدات عملی استفاده شود تا هرگونه تعرض به شیعیان متوقف گردد و حق آنان برای زیست امن به رسمیت شناخته شود.
نکته مهم این است که کسب این تضمینها الزاماً نیازمند اعمال زور نیست؛ ایران از ظرفیتها و ابزارهایی برخوردار است که میتواند حقوق خود را مطالبه کند. وجود معاهدات و اسناد بین دو کشور که قابل انکار نیست، بستری قانونی و سیاسی فراهم میآورد که تهران بتواند بر اساس آن درخواست اقدام ملموس و تضمینپذیر نماید. علاوه بر این، پیوندهای حمایتی و کمکهایی که ایران میتواند در شرایط حساس ارائه دهد، میتواند بهعنوان اهرمی برای گرفتن تعهدات عملی از طالبان به کار رود تا عملاً تضمین شود رفتارهای آزاردهنده علیه شیعیان تکرار نشود. در نهایت، باید این واقعیت را نیز در نظر گرفت که تنش و فشار خارجی از جمله اقدامات آمریکا در عین حال که تهدیدآمیز است، میتواند برای تهران فرصتی راهبردی فراهم سازد؛ به شرط آنکه دیپلماسی ایرانی هوشمندانه عمل کرده و این تهدید را به نفع دستیابی به تعهدات حفاظتی و حقوقی برای اقلیتها تبدیل کند.
با توجه به اینکه افغانستان میتواند بهعنوان بخشی از یک پازل کلان در سیاست خارجی ایران درنظر گرفته شود، تا چه اندازه این رویکرد میتواند در تحقق اهداف راهبردی تهران مؤثر باشد و در عین حال چه محدودیتها و ریسکهایی را برای ثبات داخلی افغانستان و روابط دوجانبه با کابل به همراه دارد؟
در مواجهه با چالش حضور آمریکا در افغانستان و تلاش برای محدود کردن توسعه نفوذ واشنگتن در این منطقه، تجربه طولانی ایران نشان میدهد که سیاست تعاملی هوشمند و بهرهگیری از ظرفیتهای فرهنگی میتواند کارآمدترین ابزار باشد. طی سالهای حضور گروه مجاهدین و حامد کرزای در قدرت، روابط تهران–کابل در سطح قابل توجهی مثبت بود و اقدامات مشترک و همکاریهای مؤثر به ثبات نسبی در برخی حوزهها انجامید. با این حال، با ظهور حاکمیت مبتنی بر پشتونیزم و دوره اشرف غنی، وضعیت پیچیدهتر شد و ایران شاهد حساسیت بیشتر طرفهای افغانستانی نسبت به هرگونه برداشت از حضور و نقش ایران در افغانستان بود.
واقعیت این است که هر دو گروه، چه جناح کرزای و چه طالبان، بهشدت مراقب بودند که ایران را به عنوان یک قدرت ضعیف یا غیرفعال در نظر نگیرند. آنها به سرعت واکنش نشان میدهند و کوچکترین نشانه غفلت میتواند احساس ضعف و عقبنشینی را تقویت کند. بنابراین، ایران در شرایط فعلی فرصت بینظیری دارد تا با حفظ حضور فعال اما هوشمندانه و بدون اعمال فشار مستقیم از موقعیت موجود حداکثر بهره را ببرد. این بهرهبرداری بویژه زمانی مؤثر است که بر ارزشهای فرهنگی و هویتی قوم حاکم احاطه کامل داشته باشیم، به گونهای که تعاملات دیپلماتیک و اجتماعی با اعطای کمکهای هدفمند و امتیازات مشخص همراه شود و در عین حال از هیجانزدگی و واکنشهای منفی طرفهای افغانستانی جلوگیری گردد.

