۸ رشته قنات از میان دستهای آنها جوشید
زیست بوم/ در دل کویر کرمان، جایی میان شنهای طلایی و نخلهای خاموش، صدای زنانی به گوش میرسد که با سوزن و نخ، آب را دوباره به زمین بازگرداندهاند. همهچیز از یک گعده ساده شروع شد؛ چند زن روستایی که کنار قلعه تاریخی مینشستند و پتهدوزی میکردند تا از هنرشان درآمدی داشته باشند. کسی آن روزها باور نمیکرد که همین دوخت و دوزهای ظریف، روزی ریشه در خاک بزند و قناتهای خشکیده را زنده کند. آنها گروهی کوچک بودند، اما رؤیایی بزرگ داشتند. با هم قرار گذاشتند بخشی از درآمدشان را برای محیطزیست کنار بگذارند. در دل بیابان، بزرگترین دغدغهشان کمبود آب بود، و همین شد که تصمیم گرفتند با همان پول اندک، قنات روستا را لایروبی کنند. در ابتدا کسی حرفشان را جدی نمیگرفت. میگفتند زن چه میداند از قنات و خاک و بیل. اما آنها گوششان بدهکار نبود. دستبهدست هم دادند، یاد گرفتند چطور باید قنات را لایروبی کنند، از مردان یزدی که سالها در دل زمین کار کرده بودند آموزش گرفتند و با چرخدستی و دستان پینهبسته، خاک گلگرفته قناتها را بیرون کشیدند. آب که برگشت، همهچیز عوض شد. قناتهای خشک دوباره جوشیدند، زمین نفس کشید و اهالی روستا فهمیدند که با اتحاد، میشود کویر را هم زنده کرد. آنچه زمانی خیال به نظر میرسید، حالا به حقیقت پیوسته بود؛ هشت رشته قنات دوباره جان گرفتند و زمین ترکخورده لبخند زد. احیای قناتها فقط برکت نیاورد، صلح هم آورد. سالها اختلاف میان طایفهها بر سر آب و حقآبه، با جاری شدن دوباره آب تمام شد. حالا همه کنار هم کار میکنند؛ مرد و زن، پیر و جوان. در مدرسههای روستا، مسابقهای درباره اهمیت آب برگزار میشود و بچهها یاد میگیرند قنات یعنی زندگی. اما کار این زنان به قنات ختم نشد. وقتی زمین دوباره زنده شد، نگاهشان به آسمان و درختها افتاد. فهمیدند باید مراقب «تلگز»ها باشند؛ درختانی که شن روان را در دل لوت مهار میکنند. یاد گرفتند چگونه شیره این درختان را بدون آسیب برداشت کنند و به قیمت واقعی بفروشند تا درخت بماند و زمین نفس بکشد. در کنار همه این تلاشها، هنرشان هم شکل تازهای گرفت. پتهدوزی سنتی را روی زیورآلات آوردند و عروسک بومی فراموششده کویر را دوباره زنده کردند؛ عروسکی ساده از پارچه و چوب که حالا با لباسهای رنگی، نماد کودکی و امید شده است.

