در گفت‌وگو با مرتضی اسماعیل کاشی کارگردان تئاتر مطرح شد

زیستن میان نور و تاریکی

حامد قریب
گروه فرهنگی

 نکته برجسته نمایش «مفیستوفلس»، حضور هنرمندان جوانی است که بسیاری از آنها در روند کار شما پرورش یافته‌اند. با توجه به سابقه نمایش‌هایی چون «۵۰،۵۰» و «سه خواهر» که در آنها نیز با بازیگران جوان به تجربه‌های متفاوتی دست زده بودید، لطفاً درباره پروسه شکل‌گیری و تولید این نمایش در شرایط دشوار امروز تئاتر توضیح دهید.
سال‌هاست در زمینه تدریس بازیگری فعالیت می‌کنم. تجربه نشان داده است آموزش بازیگری زمانی کامل می‌شود که هنرجویان تجربه صحنه‌ای پیدا کنند. به همین دلیل در دوره‌های مختلف، این فرصت را برای آنها ایجاد کرده‌ام. با این حال، واقعیت این است که شرایط کار بسیار سخت‌تر شده؛ زیرا معادلات مدام تغییر می‌کند و همه چیز غیرقابل پیش‌بینی شده است.
با این همه کار کردن با این بچه‌ها از ریشه معلمی‌من می‌آید؛ رویکردم همیشه بر اساس مدل کارگاهی بوده است؛ مدلی که در آن هنرجویان، هم آموزش ببینند و هم در پروسه اجرا تجربه کسب کنند. این موضوع برای من همیشه اولویت داشته است.
رابطه من با بچه‌ها در ابتدا معلم-شاگردی است، اما از یک مرحله به بعد، رابطه بازیگر و کارگردان شکل می‌گیرد. این موضوع زمان‌بر است و گاهی باعث می‌شود از فعالیت‌های شخصی خود، چه در سینما و چه در تئاتر، عقب بمانم. با این حال، این بخشی از انتخاب و مسیر کاری من است و آن را پذیرفته‌ام.

دلایل دشوار شدن تولید تئاتر را در شرایط کنونی چه می‌دانید؟
شرایط امروز؛ زیرا قبلاً می‌توانستیم با ۴۰ یا ۵۰ نفر طی دو تا سه سال کار کنیم و آنها را برای ورود به اشل حرفه‌ای تئاتر آماده کنیم، اما اکنون این مسیر بسیار پیچیده‌تر شده است. در این اجرا، بسیاری از بچه‌ها بار اول است که صحنه را تجربه می‌کنند؛ بنابراین آموزش آنها زمان‌بر است. اما در شرایط کنونی تأمین هزینه‌ها بسیار دشوار شده است. برای اجرای این نمایش، مجبور بودیم به شکل خصوصی سرمایه‌گذاری کرده و مدت زمان طولانی با هنرجویان کار کنیم. شرایط به ‌گونه‌ای بود که برای اولین‌بار در پروسه‌ اجرای این اثر، از مرکز هنرهای نمایشی درخواست حمایت کردم، زیرا واقعاً از پس هزینه‌ها برنمی‌آمدم.
پیش‌تر چنین درخواستی نداشتم و حتی در تولید نمایشی که با کرونا مواجه شد، درخواست حمایتی نکردم و حمایتی هم انجام نشد و تنها یک تماس تلفنی صورت گرفت. اما این‌بار امید داشتم چنین گروه بزرگی -حدود ۱۰۰ نفر که ۹۹ درصدشان جوان هستند- دیده شوند، اما متأسفانه حمایتی از ما صورت نگرفت.
واقعاً در شرایط امروز تئاتر، کار کردن با گروهی بزرگ و جوان بسیار چالش‌برانگیز است. سلایق مخاطبان نیز تغییر کرده است. امروز می‌توان با یک چهره معروف، تمرین محدود و درام ساده‌ای روی صحنه رفت و مخاطب جذب کرد، بدون آنکه زحمتی برای تربیت بازیگر حرفه‌ای کشیده شود.
 
اگرچه شما با هنرمندان جوان کار می‌کنید، اما در این اثر اتفاق ویژه‌ای در کارگردانی رخ داده است؛ زیرا با بهره‌گیری خلاقانه از رنگ و نور، فضایی تازه در صحنه خلق کرده‌اید که امروز در بسیاری از اجراها کمتر دیده می‌شود. اکنون شاهدیم که اغلب اجراها به صورت مشترک با یک یا دو نمایش دیگر روی صحنه رفته و مدت کوتاهی اجرا می‌شوند. بر همین مبنا طراحی‌ها به صورت مینیمال انجام می‌شود. با توجه به اینکه برای این نمایش حمایتی دریافت نکرده‌اید، لطفاً توضیح دهید هزینه‌ها چگونه تأمین شد و کل پروسه تولید چه مدت به طول انجامید؟
کل پروسه از آموزش تا اجرا حدود ۱۸ ماه به طول انجامید. حقیقت این است که کانسپتی که من برای کارهایم در نظر می‌گیرم، اگر امکان اجرای آن وجود نداشته باشد، ترجیح می‌دهم اصلاً کار را انجام ندهم. در این نمایش نیز با آنکه می‌دانستم به دلیل طراحی دکور با چالش‌های زیادی مواجه خواهم شد و با وجود موانع فراوانی که در طول کار پیش آمد و بیان آن خارج از حوصله این گفت‌وگو است، تصمیم گرفتیم مسیر را ادامه دهیم و کار را به سرانجام برسانیم.
به این ترتیب، با وجود تمام سختی‌ها، دکور را آماده کردیم، زیرا طراحی صحنه برایم بخشی جدایی‌ناپذیر از ایده کارگردانی است. اگر نتوانم طراحی صحنه مد‌نظرم را اجرا کنم، ایده‌ام ناقص باقی می‌ماند. همین موضوع درباره نور نیز صادق است. البته باید اشاره کنم که در اجرای مفیستوفلس تماشاخانه ایرانشهر و مدیریت آن، همراهی بسیار خوبی داشتند و من از آنها سپاسگزارم.
 
مرتضی اسماعیل‌کاشی همواره راهی کم‌حاشیه را طی کرده و مصاحبه‌های کمی‌داشته است. با این حال، چندی پیش با بازی در سریال «جیران» مورد توجه قرار گرفتید؛ اتفاقی که می‌توانست مسیر بازیگری شما را در تصویر تضمین کند. با وجود این، ترجیح دادید همچنان تئاتر را دنبال کنید. بنابراین ۱۸ ماه زمان صرف کرده و با جوانانی که علاقه‌مند به هنر هستند، کار کرده‌اید، در حالی که در نسل جدید کمتر شاهد چنین تعهد و زمان‌گذاری برای پروژه‌های تئاتری هستیم. این نگرش به زندگی و زیست تئاتری شما ناشی از کجاست و چرا دیگر خیلی کم شاهد آن هستیم؟
حتی دوره‌ای که برگزار می‌کردم، نامش «ریختن در تئاتر» بود و همیشه به بچه‌ها می‌گفتم فارغ از بازیگری، بیایند و هر بخش از نمایش که علاقه دارند؛ از صحنه و لباس تا گریم را تجربه کنند. این فرآیند موازی با آموزش بازیگری پیش می‌رود. برایم بسیار مهم است که کار گروهی شکل بگیرد، زیرا این کار گروهی است که ما را نگه می‌دارد و مسیر رشد و یادگیری را ممکن می‌سازد.

با این حال، ما اکنون در فضایی قرار داریم که بسیاری از آموزش‌های تئاتر به منابع درآمد تبدیل شده‌اند. برای مثال، برنامه‌هایی با عنوان «از ایده تا اجرا» برگزار می‌شوند که گاهی منجر به اجرای ضعیفی می‌شود، جایی که هر فرد صرفاً یک نقش را ایفا می‌کند و پروسه تجربی و واقعی تولید نمایش اتفاق نمی‌افتد. این روند تا چه اندازه به این حرفه آسیب رسانده است؟
خیلی جریان این نوع آموزش‌ها را پیگیری نکرده‌ام، اما هر کسی که علاقه‌مند به تئاتر باشد و حتی کمی‌تجربه تماشای نمایش داشته باشد، می‌داند که با ۱۵ یا ۲۰ جلسه هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد. 
حتی اگر بخواهید یک نمایش حرفه‌ای را با بازیگران و عوامل حرفه‌ای کار کنید، با چند جلسه تمرین به نتیجه نمی‌رسید. واقعیت این است که بخشی از این جریان به یک فعالیت تجاری و بازاری تبدیل شده است، بنابراین با شما کاملاً موافقم. اما کاری که من انجام می‌دهم متفاوت است، در واقع شبیه راه‌اندازی یک مدرسه تئاتر است. ما شش تا هفت ماه و گاهی بیشتر، درگیر پروسه هستیم و نزدیک به زمان اجرا، فقط در ماه آخر روزی ۱۲ ساعت تمرین داریم.
تمرین‌ها نیز به‌صورت روزانه برگزار می‌شوند. شخصاً در این بازه زمانی، نمی‌توانم فعالیت دیگری انجام دهم. تمرین‌ها از صبح تا ساعت ۹ یا ۹:۳۰ شب ادامه دارد، علاوه بر آن دو تا سه ساعت هم صرف طراحی‌ها، کار روی دکور، نور، صحنه و لباس می‌شود. به این ترتیب، من کاملاً درگیر این فرآیند هستم و واقعاً نمی‌فهمم چطور می‌توان در چند جلسه محدود یک نمایش را آماده اجرا کرد؛ شخصاً هیچ‌گاه این‌گونه کار نکرده‌ام و بلد نیستم این روش را اجرا کنم.
 
به نمایش برگردیم. بسیاری از فعالان حوزه تئاتر برای بیان داستان‌هایشان همواره از زبان استعاره استفاده کرده اند و در سطح جهانی نیز معمول است که از زبان استعاره برای ایجاد شاعرانگی و عمق در آثار هنری بهره گرفته شود، اما در ایران ما وضعیت متفاوتی وجود دارد. فکر می‌کنید محدودیت‌هایی که بعضا وجود دارد، باعث خلاق‌تر شدن کار می‌شود یا برعکس؛ در همین حوزه تئاتر را محدود کرده‌ است؟
حقیقت این است که نمی‌توانم درباره تمام نمایش‌ها و استفاده کلی از زبان استعاره نظر بدهم، زیرا در جریان نحوه شکل‌گیری ایده‌های هر گروه نیستم. تنها می‌توانم درباره نمایش خودم صحبت کنم. در این اثر نیز برایم مهم است که داستان گروه نمایش را با تمام موانعی که در دوره تاریخی خود تجربه کرده‌اند، روایت کنم؛ اولویت اصلی این اثر، این بوده که مسیر و چالش گروه نمایشی که در داستان به آن اشاره می‌شود، مطرح شود.
کاری که روی صحنه قرار می‌گیرد باید خلق شود و مسیر خودش را طی کند. من کارم را انجام می‌دهم و در نهایت اگر مسأله‌ای پیش آمد، به آن فکر می‌کنم. بنابراین نمی‌توانم بگویم که محدودیت‌ها برای من مانع ایجاد کرده‌اند. البته تا حدی موافقم که گاهی محدودیت‌ها می‌توانند موقعیت‌هایی خلاقانه ایجاد کنند؛ این پدیده در همه دوره‌های تاریخی نیز رخ داده است. حتی در نمایش حاضر، می‌توان ارجاعاتی به چنین موقعیت‌هایی دید و مشابه آن را در دوران آلمان نازی و دیگر کشورها نیز مشاهده کرد.
ممکن است به دلیل شرایط خاص، وضعیت برای ما کمی‌متفاوت باشد. یعنی گاهی محدودیت‌ها خلاقیت ایجاد کنند، اما نمی‌توان گفت تمام ایده یک نمایش ناشی از خلاقیت برآمده از ممیزی است. در نهایت، کلیت داستان این اثر، این است که هنرمندی، راه بیان خود را در کار کردن و خلق اثر هنری می‌بیند.

 چه مسیر تاریخی و فرهنگی باعث شده است که جامعه تئاتر به کار کردن یا نکردن فکر کند؟
همان‌طور که پیش‌تر گفتم، شخصاً می‌توانم کارهای دیگری انجام دهم، اما تئاتر، خانه من است. بنابراین هیچ‌گاه دلیلی برای «کار نکردن» نمی‌بینم و هیچ عاملی مرا قانع نمی‌کند که نباید کار کنم. این حرفه برای من صرفاً شغل نیست؛ اگر کار نکنم، دچار افسردگی و پژمردگی می‌شوم. 
من آدمی‌هستم که باید مدام درگیر فعالیت و خلق باشم. اگر روزی بخواهم کاری جایگزین پیدا کنم، فکر می‌کنم دیگر دیر شده باشد. منظورم از این حرف‌ها ارتزاق یا درآمد نیست؛ از نوجوانی وارد این حرفه شده‌ام و علاقه و زندگی من در این حوزه شکل گرفته است. اگر کار نکنم و دیگر متخصصان و هنرمندان نیز تصمیم به فعالیت نداشته باشند، چه کسی کار را ادامه دهد؟ این دغدغه‌ای است که هنگام کارگردانی این نمایش نیز به آن فکر کردم. 
حتی نقشی که خودم در نمایش بازی می‌کنم، دقیقاً با همین مسأله درگیر است؛ شخصیت داستان، دوستانش را می‌بیند که با مشکلات جدی مواجه‌اند، اما با این حال تصمیم می‌گیرد کار کند و حرفش را روی صحنه بزند.
اگر پرسیده‌اید که آیا این موضوع دغدغه ذهنی من بوده و سرراست منجر به خلق نمایش شده است، پاسخ این است که نه. هیچ‌گاه ایده‌ای شکل نگرفته که «باید کار کنیم یا نکنیم» و سپس بر اساس آن نمایشی خلق کنیم. فکر می‌کنم اگر این‌گونه باشد، کمی‌هنر را دست‌کم گرفته‌ایم.
 
با توجه به این توضیحات چه دغدغه‌ای سبب شد تا این داستان را روی صحنه ببرید؟ 
مسأله خود تئاتر است. در این نمایش به شکل‌های مختلف به خود تئاتر پرداخته می‌شود؛ به‌عنوان سرگرمی، به‌عنوان هنر، به‌عنوان هنر در خدمت قدرت و… این موارد، همگی در کار وجود دارد. در واقع برایم جذاب است که مستقیم سراغ خود تئاتر بروم. گروه‌هایی بوده‌اند که این کار را کرده‌ و نمایش‌هایی در قالب تئاتر در تئاتر ساخته‌اند. من هم دوست دارم تئاتر را روی صحنه بیاورم و درباره‌اش حرف بزنم. مانند کاری که در علوم پزشکی می‌کنیم، وقتی چیزی را می‌خواهیم بشناسیم، آن را تشریح می‌کنیم. من هم می‌خواهم تئاتر را میان صحنه بیاورم و تشریح کنم تا درباره‌اش گفت‌وگو کنیم.

باتوجه به اینکه در این مدت در عرصه تصویر، کم‌کار بودید می‌پرسم، آیا نمی‌خواهید دوباره بازیگری در سینما یا سریال‌های نمایش خانگی را ادامه بدهید؟
چند سالی در تئاتر فعال نبودم و حدود هشت سال هیچ نمایشی بازی نکرده بودم. در سال گذشته، فیلمنامه‌های زیادی مطالعه کردم، اما اولاً به دلیل درگیر بودن با این نمایش از یک سال و نیم پیش، فرصت کافی برای انتخاب پروژه‌های دیگر نداشتم. از سوی دیگر نیز، شخصیت یا فیلمنامه‌ای پیدا نکردم که آن‌قدر برایم جذاب باشد که بخواهم بازی کنم. من از تئاتر می‌آیم و برایم مهم است که اگر قرار است در سینما بازی کنم، کاراکتری باشد که اصولاً در سینمای ما کم پیش می‌آید. برایم، هم شخصیت و قصه اهمیت دارد و هم گروهی که قرار است با آنها کار کنم. اگر شرایط مناسب باشد، چه در سینما و چه در نمایش خانگی، قطعاً حضور داشته و بازی خواهم کرد.

 

بــــرش

شخصاً نقدی جدی به وضعیت نسل جدید دارم. در واقع یکی از دلایلی که این کار را ادامه می‌دهم، تلاش برای انتقال تجربه‌ است. واقعیت این است که درصد زیادی از این انتقال رخ نمی‌دهد؛ زیرا این نسل تا حدی پذیرش دارد اما نه به ‌طور کامل. با این حال، حتی اگر بتوانم از هر دوره یک یا دو نفر را با تجربه‌ها و دانش خودم آشنا کنم، برایم ارزشمند است.
اگر بتوانم افقی که از طریق تئاتر در زندگی خودم یافته‌ام را به آنها نشان دهم تا آنها نیز افق خودشان را کشف کنند، برایم جذاب است. دلیل اینکه همچنان این مسیر را انتخاب می‌کنم، همین است.
۲۰ سال پیش، تمام علاقه‌مان این بود که شب اجرای نمایش، به دلیل آماده‌ کردن دکور، به سالن تئاتر برویم و کنار هم باشیم. ما دغدغه فروش یا مسائل اقتصادی نداشتیم. البته این مسأله خود جای بحث و آسیب‌شناسی دارد، چرا که در کشور ما اقتصاد تئاتر به ‌درستی تعریف نشده است.
اما فارغ از این، در دوره‌های دانشجویی یا حتی قبل‌تر، زمانی که در مدرسه تئاتر می‌خواندم، علاقه و اشتیاقی وجود داشت که ما را به سمت سالن تئاتر می‌کشاند. کنار هم بودیم، دکور می‌ساختیم، با چکش، میخ و قلم‌مو کار می‌کردیم و از این فرآیند لذت می‌بردیم. چیزی که برایمان جذاب بود، این بود که پس از آن خودمان روی صحنه می‌رفتیم؛ یعنی آنچه را دوست داشتیم آماده می‌کردیم و با مخاطب به اشتراک می‌گذاشتیم. حتی امروز هم اگر این سبک کار را ادامه می‌دهم، به دلیل همان جذابیت است. ریشه این اتفاق در همان تجربه‌های هم‌زیستی و همکاری گروهی است که در من باقی مانده است. همین موضوع باعث می‌شود زمان طولانی با هنرجویان کار کنم. هدفم این است که تجربه واقعی کار گروهی شکل بگیرد.