حسین آجرلو، پیامدهای حمله اسرائیل به دوحه قطر را ارزیابی کرد

حرکت تدریجی اعراب به سمت ائتلاف‌های منطقه‌ای

وحید کیانی-گروه بین الملل/ خاورمیانه در یک نقطه عطف تاریخی قرار گرفته است. تلاش رژیم صهیونیستی برای تحمیل نظم امنیتی خود بر منطقه با توسل به اقدامات تهاجمی و نقض بی وقفه حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشورهای منطقه، خاورمیانه را به یک نقطه بی‌بازگشت رسانده است. تل‌آویو در پی یک ایده جاه‌طلبانه و بسیار خطرناک است: بازآرایی جدید در منطقه و تغییر ژئوپلیتیک خاورمیانه. این موضوعی است که توماس باراک فرستاده ایالات متحده در منطقه صریحاً به آن اشاره و اعلام کرده اسرائیل ترتیبات سایکس-پیکو را قبول ندارد. به معنای دیگر موضع دیپلمات آمریکایی حاکی از آن است که اشغالگران فلسطین به دنبال ایجاد سایکس-پیکو ۲ در خاورمیانه هستند. نتانیاهو و هیأت حاکمه تصور می‌کنند با توجه به راهبرد کلان ترامپ یعنی «صلح از طریق قدرت» ابتکار عمل و آزادی گسترده‌ای برای پیاده کردن جاه‌طلبی‌های خود دارند. این تحولات باعث شده کشورهای خاورمیانه به طور فزاینده‌ای اسرائیل را به عنوان تهدید مشترک جدید خود فهم کنند. حمله ماه سپتامبر رژیم صهیونیستی به قطر، کشورهای حاشیه خلیج فارس را متزلزل کرده و اعتبار چتر امنیتی ایالات متحده را زیر سؤال برده است. پادشاهی‌های خلیج فارس که شاید زمانی اسرائیل را به عنوان یک شریک بالقوه فرض می‌کردند، با حمله به یکی از اعضای شورا اکنون رژیم را به عنوان یک بازیگر خطرناک و غیرقابل پیش‌بینی می‌بینند. اسرائیل برای قمار خود در تشکیل «اسرائیل بزرگ» خود را منزوی کرده، کشورهای عربی را از پذیرش هزینه‌های سیاسی همکاری با خود بی‌میل کرده و شرکای سابق را به دشمنانی محتاط تبدیل کرده است.فارن افرز هفته گذشته نوشت: «امروز منطق عادی‌سازی در حال فروپاشی است. دکترین دفاع رو به جلوی اسرائیل که نقض حاکمیت سایر کشورها را در پی دارد، تقریباً همه کشورهای منطقه را دچار حس ناامنی کرده است. جنگ ویرانگر در غزه، گسترش شهرک‌های اسرائیلی در کرانه باختری، رویکرد سازش‌ناپذیر اسرائیل در لبنان و حملات مکرر آن در دمشق و تجاوز به خاک سوریه، حفظ روابط رسمی با اسرائیل را به یک مسئولیت سیاسی و استراتژیک برای دولت‌های عربی تبدیل کرده است. در واقع، اقدامات اسرائیل چنان خشمی را در سراسر جهان عرب برانگیخته است که هر نوع همسویی آشکار با اسرائیل به تهدیدی مستقیم برای مشروعیت و امنیت دولت‌های عربی تبدیل شده است. در چنین فضایی است که بسیاری از کشورهای منطقه تلاش می‌کنند با متنوع‌سازی مشارکت‌های امنیتی خود و دوری از عادی‌سازی روابط با اسرائیل، به تجاوزات صهیونیست‌ها پاسخ ‌دهند. با پیش رفتن ماشین جنگی نتانیاهو و عدم اراده مهار اسرائیل توسط ایالات متحده، احتمالاً انبوهی از پروژه‌هایی که به دنبال نزدیک‌تر کردن اسرائیل به کشورهای عربی بودند به حاشیه رانده خواهند شد. بعد از حمله بی سابقه رژیم صهیونیستی به پایتخت قطر که میزبان رهبران سیاسی حماس بود، شوک و ترس در پایتخت‌های عربی و اسلامی طنین انداخته است. این کشورها که عموماً متحدان نزدیک ایالات متحده شناخته می‌شوند، میزبان پایگاه‌های بزرگ آمریکایی در خاک خود بوده و تحت چتر دفاعی این کشور قرار دارند. اما حمله اسرائیل نشان داد که حتی اتحاد چنددهه‌ای با واشنگتن نیز نمی‌تواند مانع از تجاوز اسرائیل شود. «ایران» در گفت‌و‌گویی با دکتر حسین آجرلو، پژوهشگر و کارشناس مسائل غرب آسیا و شمال آفریقا به بررسی علل این حمله، واکنش‌ پایتخت‌های عربی و اسلامی به آن، نقش ایالات متحده در تجاوز اسرائیل و نگاه جدید کشورهای خلیج فارس به چتر حمایتی آمریکا پرداخته است.

قصد داریم درباره وقایع دو هفته گذشته، یعنی حمله بی‌سابقه رژیم صهیونیستی به قطر، گفت‌وگویی داشته باشیم. به نظر شما چه عواملی باعث شد اسرائیل از این خط قرمز عبور کند و این اقدام غیرمنتظره را انجام دهد؟ این حمله به شکلی بود که مقامات بسیاری از کشورها را در بهت فرو برد.
درباره دلایل این اقدام، باید به چند عامل اشاره کرد. رژیم صهیونیستی به صورت رسمی اعلام کرده که هدفش از این حمله، حذف رهبران حماس بوده است. این اقدام مطابق با همان فرمولی بوده که از ابتدای جنگ غزه دنبال می‌کند؛ یعنی نابودی کامل رهبری حماس برای تحقق اهداف این جنگ. اما آنچه در عمل مشاهده می‌شود، فراتر از این هدف اعلامی است. به نظر می‌رسد با حمله به دوحه، رژیم صهیونیستی در پی ایجاد معادلات جدیدی در منطقه بوده تا خود را به عنوان نیروی برتر و تعیین‌کننده در تحولات غرب آسیا تثبیت کند. 
این رژیم می‌خواهد آزادی عمل کامل برای انجام هرگونه عملیات در هر زمان و مکان در سطح منطقه داشته باشد. این بخشی از استراتژی گسترده‌تر برای تثبیت هژمونی نظامی و امنیتی اسرائیل در منطقه است که به معنای ایجاد یک نظم منطقه‌ای تحت سلطه این رژیم و با حمایت ایالات متحده است.
 
به نظر می‌رسد کشورهای حوزه خلیج فارس که متحدان ایالات متحده هستند بیش از دیگران تحت تأثیر این حمله قرار گرفته‌اند. این اقدام علیه یک متحد آمریکا، چه پیامدهایی برای روابط این کشورها با ایالات متحده دارد؟ آیا این حمله نشان‌دهنده تغییر در نگاه این کشورها به اتحاد با آمریکاست؟
اینکه چرا به نظر می‌رسد برخی کشورها بیش از دیگران تحت تأثیر این حمله قرار گرفته‌اند به این علت است که تا پیش از این، حملات اسرائیل تنها متوجه محور مقاومت بود و آنها به این نوع حوادث عادت داشته‌اند. اما این‌ بار، حمله اسرائیل متوجه کشورهای حوزه خلیج فارس بود که متحد ایالات متحده هستند و عملاً یک کشور متحد آمریکا هدف حمله اسرائیل قرار گرفت. کشورهای حوزه خلیج فارس، خصوصاً قطر انتظار داشتند که اتحاد استراتژیک با ایالات متحده امنیت آنها در برابر توسعه‌طلبی رژیم صهیونیستی را تضمین کند؛ اما این حمله نشان داد که این اتحاد لزوماً نمی‌تواند از آنها در برابر اقدامات اسرائیل محافظت کند، هر چند نمی‌خواهند اکنون در مورد این موضوع با واشنگتن به تقابل بپردازند.
شاهد هستیم که پس از این حمله، کنفرانس دوحه برگزار شد و بحث‌هایی درباره توافق‌های دفاعی مانند پیمان عربستان و پاکستان و حتی ایده اجماع‌های بین‌المللی انجام گرفت که همگی در این راستاست. به نظر می‌رسد ابراز بی‌اطلاعی آمریکایی‌ها نیز یک بازی رسانه‌ای است. همچنین فارغ از ابراز نگرانی و بی‌اطلاعی مقامات واشنگتن از این حمله، تمام اینها بخشی از پازل گسترش و بسط هژمونیک رژیم صهیونیستی در غرب آسیا و نقشه آمریکایی-اسرائیلی برای منطقه است.
 
تأثیر حمله غافلگیرکننده اسرائیل به قطر چه تأثیری بر پویایی‌های امنیتی- سیاسی در خاورمیانه خواهد گذاشت؟ نتانیاهو اخیراً از ایده برپایی «اسرائیل بزرگ» سخن گفته است. آیا اسرائیل می‌خواست با حمله به قطر و جاانداختن آزادی عمل نظامی خود، این پیام را به منطقه بدهد که این ایده قرار است طبق بمباران دوحه با توسل به زور انجام گیرد؟
در حوزه سرزمینی، رژیم صهیونیستی هدفی به نام «اسرائیل بزرگ» دارد که تمام فلسطین اشغالی، از نهر تا بحر، یعنی از رود اردن تا کرانه شرقی مدیترانه را شامل می‌شود. در نقشه‌ای بزرگ‌تر که توسط تندروها و کاهانیست‌های حاضر در کابینه نتانیاهو دنبال می‌شود، این ایده به دنبال تسلط اسرائیل بر منطقه‌ای از ساحل شرقی رود فرات تا ساحل غربی رود نیل است که شامل فلسطین اشغالی، صحرای سینا، اردن، بخش‌هایی از عراق و حتی بخشی از عربستان سعودی می‌شود. اما در سطح عملیاتی، این رژیم به دنبال ایجاد «فضایی حیاتی» است که در آن، آزادی عمل کامل برای انجام عملیات نظامی و امنیتی در سراسر غرب آسیا و حتی شمال آفریقا داشته باشد. این دو مقوله، یعنی گسترش سرزمینی و آزادی عمل، اگرچه از نظر مفهومی جدا هستند، اما در نهایت هدفی واحد را دنبال می‌کنند؛ یعنی تثبیت یک نظم جدید منطقه‌ای که در آن رژیم صهیونیستی بازیگر اصلی باشد و برتری نظامی، تکنولوژیک و مالی خود را بر سایر کشورهای منطقه تحمیل کند؛ طرح‌هایی مانند توافق ابراهیم، کریدور آیمک و کریدور داوود همگی در راستای حفظ این برتری و تبدیل اسرائیل به مرکز این نظم جدید طراحی شده‌اند.
 
نقش ایالات متحده در این حمله چه بوده است؟ برخی اظهارات رسانه‌ای حاکی از آن است که آمریکایی‌ها از این حمله بی‌اطلاع بودند، اما به نظر می‌رسد این اظهارات بیشتر مصرف رسانه‌ای داشته باشد. این اقدام چه تأثیری بر روابط دوحه و واشنگتن گذاشته، بویژه قطری‌ها احساس می‌کنند از پشت خنجر خورده‌اند؟
کشورهای کوچک حوزه خلیج فارس، مانند قطر به دلیل محدودیت‌های ژئوپلیتیکی خود ناچار به ایجاد ائتلاف با قدرت‌های بین‌المللی، بویژه ایالات متحده هستند و هزینه‌های این اتحاد را نیز می‌پردازند. این حمله یکی از هزینه‌های سنگین این اتحاد بود. درباره نقش آمریکا، به نظر می‌رسد ایالات متحده هیچ شریکی در منطقه، جز رژیم صهیونیستی را برای پیشبرد نظم مبتنی بر منافع خود ندارد. سایر بازیگران منطقه‌ای، مانند عربستان سعودی که با کمک قدرت اقتصادی خود با رقبای آمریکا مانند پاکستان، چین، روسیه و... تعاملات دارند، نمی‌توانند اعتماد کامل واشنگتن را داشته باشند. 
ترکیه نیز اگرچه عضوی از پیمان ناتو است، اما در موضوع جنگ اوکراین، بی‌طرفی اتخاذ کرده و با توجه به منافع خود پیش می‌رود. ایران نیز در تعارض کامل با آمریکا قرار دارد. تنها بازیگری که می‌تواند به طور اطمینان‌بخش نظم آمریکایی در منطقه را پیش ببرد، منافع استراتژیک واشنگتن در خاورمیانه را تأمین کند و همسویی استراتژیک با ایالات متحده داشته باشد، رژیم صهیونیستی است؛ خصوصاً در شرایطی که رقابت آمریکا با چین و روسیه در سطح بین‌المللی، خصوصاً غرب آسیا و خاورمیانه شدت گرفته است. 
افزایش حضور چین در منطقه، بویژه پس از توافق پکن میان ایران و عربستان و همچنین تشدید نفوذ روسیه در خاورمیانه حساسیت‌های آمریکا را برانگیخته است. خصوصاً به علت نزدیکی جغرافیایی چین و روسیه به خاورمیانه، افزایش نفوذ و حضور این دو کشور در غرب آسیا، برای آمریکا حساسیت آفریده و حتی اخیراً، دونالد ترامپ موضوع بازپس‌گیری پایگاه بگرام در افغانستان که نزدیک پایگاه‌های هسته‌ای چین بوده را مطرح کرده است. یعنی رقابت واشنگتن با پکن، نیازمند تسلط کامل آمریکا بر غرب آسیا و نفت منطقه است. این هدف به یک نیروی امنیتی- نظامی قوی کاملاً همسو با ایالات متحده نیاز دارد که رژیم صهیونیستی ایفاگر این نقش است. حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی حتی به قیمت ضربه‌خوردن متحدان دیگر بخشی از این استراتژی به شمار می‌رود.
 پس به نظر شما این حمله با چراغ‌سبز آمریکا انجام شد؟
حتی اگر این حمله با تأیید آمریکا هم انجام نگرفته باشد، تأیید و حمایت واشنگتن به اندازه‌ای هست که اسرائیل بتواند چنین اقداماتی را انجام دهد. 
سفر دو روزه مارکو روبیو، وزیر خارجه ایالات متحده به تل‌آویو و دیدارهای او با سران اسرائیل که پس از این حمله انجام گرفت و ابراز حمایت آشکار آمریکا از رژیم صهیونیستی نشان‌دهنده تأیید ضمنی یا حتی چراغ سبز واشنگتن به این اقدام است. هیچ‌کدام از اخبار و نشانه‌ها حاکی از بی‌اطلاعی یا حمایت نکردن آمریکا از حمله اسرائیل به دوحه نبوده و حتی دست این رژیم را نیز باز گذاشت. ایالات متحده همچنین نمی‌خواهد آزادی‌عملی که به اسرائیل داده، دچار خدشه شود.
 
تا پیش از این، قطر یک میانجی قوی در منطقه شناخته می‌شد. آیا این حمله نشان‌دهنده تغییر نگاه آمریکا و اسرائیل به نقش میانجیگری قطر است؟ آیا آنها دیگر به دیپلماسی و میانجیگری قطر اعتقادی ندارند یا همچنان برای دوحه جایگاهی قائل هستند؟
قطر صراحتاً اعلام کرده که حضور رهبران حماس در این کشور با مجوز ایالات متحده بوده است. نقش میانجیگری قطر با وجود گرایش‌های اخوانی و فعالیت‌های رسانه‌ای آن، همواره با توافقات بین‌المللی و موافقت آمریکا همراه بوده است. 
اما رژیم صهیونیستی، بویژه کابینه کنونی نتانیاهو تمایلی ندارد که بازیگرانی مانند قطر حتی در حد میانجیگری نقش پررنگی داشته باشند. آنها می‌خواهند قطر صرفاً در نقش یک تسهیل‌گر عمل کرده و نه بازیگری که منافع مستقل خود را دنبال کند. 
اقداماتی مانند فعالیت‌های رسانه‌ای قطر علیه اسرائیل یا اعمال نفوذ در سیاست داخلی رژیم صهیونیستی مانند فساد اخیر در کابینه نتانیاهو که برخی از مقامات صهیونیست دفتر نتانیاهو از حمایت مالی قطر برخوردار بودند، از نظر رژیم صهیونیستی قابل‌قبول نیست و می‌خواهند از قدرت قطر بکاهند و آن را تحت فرمان خود نگه دارند. بنابراین، اقدامات استقلال‌طلبانه‌ای که دوحه انجام می‌دهد، مورد پسند اسرائیلی‌ها نبوده و با واکنش آنها روبه‌رو می‌شود. 
در آینده، آمریکا و اسرائیل همچنان به قطر نقش خواهند داد، اما انتظار می‌رود که این کشور تنها بازیگری خواهد بود که به نفع نظم آمریکایی-اسرائیلی عمل ‌کند و انحرافش از این نقش، با واکنش آنها مواجه خواهد شد. این حمله می‌تواند نوعی زهرچشم‌گرفتن و گوشمالی قطر باشد تا این کشور از چهارچوب تعیین‌شده توسط اسرائیل و آمریکا فراتر نرود. اردنی‌ها نیز زمانی چنین نقشی را برعهده داشتند و به خاطر آزارهای اسرائیل، خود را کنار کشیدند.
وقتی تاریخ را می‌نگریم، می‌بینیم که آمریکا و اسرائیل میانجی واقعی نمی‌خواهند، بلکه تسهیل‌گر یا نامه‌رسان می‌خواهند. اگر کشوری بخواهد بازیگری واقعی باشد و منافع خود را دنبال کند، واشنگتن و تل‌آویو واکنش نشان خواهند داد.

 

بــــرش

درباره نشست اخیر سران کشورهای اسلامی و عربی در دوحه و اظهارات دبیر شورای همکاری خلیج فارس درباره تشکیل مکانیسم دفاعی مشترک و همچنین پیمان دفاعی پاکستان و عربستان و ایده ناتوی عربی،  آیا این اقدامات می‌تواند به یک مدل موفق، مشابه محور مقاومت، برای مقابله با توسعه‌طلبی رژیم صهیونیستی تبدیل شوند؟

کشورهای عربی به دلیل وابستگی به ایالات متحده با محدودیت‌هایی در سیاست‌های دفاعی و امنیتی خود مواجه هستند. به دلیل چالش‌هایی که دارند، نمی‌توان توقع داشت که آنها به راحتی اقداماتی انجام دهند که واکنش منفی آمریکا یا رژیم صهیونیستی را در پی نداشته باشد. باید در همین حد انتظار داشت که این کشورها وارد ائتلاف‌ها، اتحادها و اجماع‌هایی بشوند که واشنگتن از بابت آنها احساس تهدید نکند؛ مانند مکانیسم نظامی شورای همکاری خلیج فارس یا پیمان استراتژیک میان عربستان و پاکستان. اما ورود به اتحاد نظامی با کشورهایی مانند ایران یا حتی ترکیه، حساسیت آمریکا و اسرائیل را بر‌می‌انگیزد. اما همین گام‌های کوچک مانند مکانیسم نظامی شورای همکاری خلیج فارس یا پیمان استراتژیک میان عربستان و پاکستان، نشان‌دهنده درک این کشورها از تهدیدات موجود و اطمینان نداشتن به ایالات متحده به عنوان شریکی قابل‌اعتماد در برابر رژیم صهیونیستی است. این کشورها تدریجاً به سمت خوداتکایی، دوجانبه‌گرایی، چندجانبه‌گرایی و تنوع‌بخشی در سیاست‌های دفاعی خود حرکت می‌کنند و تلاش دارند با همکاری با بازیگرانی مانند ترکیه، ایران یا حتی چین، وابستگی خود به آمریکا را کاهش دهند. اما با توجه به روابط نزدیکشان با ایالات متحده و نگرانی از واکنش‌های احتمالی، بعید است که در کوتاه‌مدت بتوانند ائتلاف «امنیت دسته‌جمعی کشورهای اسلامی» یا اتحادی مشابه محور مقاومت ایجاد کنند. با این حال، این گام‌ها نشان‌دهنده حرکت تدریجی به سمت ائتلاف‌های منطقه‌ای و کاهش وابستگی به نظم آمریکایی- اسرائیلی است؛ زیرا حمله رژیم صهیونیستی به قطر و حمایت ضمنی آمریکا از این رژیم نشان داد که این کشورها باید فکری جدی در مورد سیستم دفاعی-امنیتی خود بکنند. این روند، باید با احتیاط و گام‌های حساب‌شده انجام بگیرد تا در آینده بتواند به تقویت امنیت جمعی در برابر تهدیدات رژیم صهیونیستی منجر شود.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هشتصد و پنجاه و یک
 - شماره هشت هزار و هشتصد و پنجاه و یک - ۱۳ مهر ۱۴۰۴