تحولات سینمای دفاع مقدس در دهه ۹۰

دور افتاده از مخاطب عام

علی نعیمی
منتقد ادبی


سینمای دفاع مقدس در ایران، از دهه ۶۰ تاکنون، همواره یکی از شاخص‌ترین ژانرها بوده است؛ ژانری که نه‌تنها حامل روایت‌های تاریخی و هنری از جنگ ایران و عراق بوده، بلکه همواره بار ایدئولوژیک و سیاسی سنگینی نیز به دوش کشیده است. اما دهه ۱۳۹۰ نقطه عطفی در تاریخ این سینما به‌شمار می‌رود؛ چرا که از یک‌سو شاهد ورود پررنگ سازمان‌ها و نهادهای حکومتی با بودجه‌های کلان به عرصه تولید بودیم و از سوی دیگر فیلمسازانی ظهور کردند که تلاش کردند از روایت‌های کلیشه‌ای فاصله گرفته و به ابعاد انسانی، اجتماعی و حتی زنانه جنگ بپردازند.
 
تغییر لحن با «ملکه»
و «ایستاده در غبار»
دهه ۹۰ با فیلم «ملکه» ساخته محمدعلی باشه‌آهنگر آغاز شد؛ روایتی متفاوت از یک تک‌تیرانداز که در میانه تردید میان وظیفه نظامی و وجدان انسانی، به نوعی صلح درونی دست می‌یابد. این فیلم، بر خلاف آثار دهه‌های پیشین که عمدتاً بر قهرمان‌سازی و پیروزی نظامی تمرکز داشتند، به تردید اخلاقی و پرسش‌های فلسفی جنگ پرداخت.
چند سال بعد، محمدحسین مهدویان با «ایستاده در غبار» (۱۳۹۴) شیوه‌ای تازه در روایت سینمایی جنگ معرفی کرد: ترکیب مستند و درام. استفاده از صداهای واقعی احمد متوسلیان در کنار بازسازی سینمایی، نه‌تنها تماشاگر را با واقعیت پیوند داد، بلکه نوعی صمیمیت و باورپذیری تازه در سینمای دفاع مقدس ایجاد کرد. این فیلم مسیر تازه‌ای گشود که بعدها در فیلم‌هایی چون «موقعیت مهدی» (هادی حجازی‌فر) نیز تداوم یافت.
 
نقش نهادهای نظامی و سازمان اوج
یکی از ویژگی‌های مهم دهه ۹۰، حضور پررنگ سازمان‌های حکومتی و نظامی در عرصه تولید بود. سازمان اوج وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در این دهه به یکی از مهم‌ترین حامیان تولیدات سینمایی بدل شد. از فیلم‌های پرخرجی مانند «به وقت شام» ابراهیم حاتمی‌کیا تا مجموعه آثار امنیتی مانند «ماجرای نیمروز»، رد پای این سازمان به وضوح دیده می‌شد.
این روند باعث شد که سینمای دفاع مقدس دیگر صرفاً محدود به بازنمایی جنگ هشت‌ساله نباشد و به ژانر «سینمای مقاومت» با ابعاد فراملی و منطقه‌ای بدل شود. به بیان دیگر، جنگ از خاک خوزستان به صحنه‌های نبرد سوریه و مواجهه با داعش کشیده شد و مفاهیم ژئوپلیتیک به جای مفاهیم صرفاً ملی نشستند.
 
شخصیت‌محوری 
و بیوگرافی فرماندهان
دهه ۹۰ شاهد شکل‌گیری جریان تازه‌ای از فیلم‌های شخصیت‌محور بود. پس از موفقیت «ایستاده در غبار»، فیلم‌هایی چون «منصور» (زندگی شهید ستاری) و «موقعیت مهدی» (زندگی شهیدان باکری) به پرده آمدند. این آثار تلاشی بودند برای انسانی‌تر کردن قهرمانان جنگ و نزدیک کردن آنها به مخاطب عام.
برای اولین بار، فرماندهان به‌عنوان شخصیت‌هایی با ضعف‌ها، تردیدها و دغدغه‌های انسانی تصویر شدند، نه صرفاً قهرمانانی اسطوره‌ای و دست‌نیافتنی. این تغییر رویکرد، هم ناشی از نیاز مخاطب بود و هم تلاشی از سوی فیلمسازان برای روایت صادقانه‌تر تاریخ.
 
روایت‌های زنانه
بازنمایی حضور فراموش‌شده
در دهه ۹۰ زنان نیز به قلب روایت‌های جنگی راه یافتند. منیر قیدی با ساخت «ویلایی‌ها» (۱۳۹۵) تصویری تازه از زنان پشت جبهه ارائه داد؛ زنانی که در سکوت، در خانه‌های سازمانی کنار خطوط مقدم، بار جنگ را بر دوش می‌کشیدند.
او با «دسته دختران» (۱۴۰۰) قدمی فراتر گذاشت و زنان را به صحنه نبرد آورد. روایت مقاومت زنان در خرمشهر، موضوعی بود که پیش‌تر در سینمای ایران کمتر دیده شده بود. این آثار نشان دادند که مخاطب امروز به دنبال شنیدن صداهای تازه است و روایت‌های زنانه می‌تواند جان دوباره‌ای به ژانر جنگ بدهد.
 
عبور از «دفاع مقدس» به «مقاومت»
اگر دهه‌های گذشته، سینمای جنگ ایران حول محور دفاع مقدس تعریف می‌شد، دهه ۹۰ نقطه عبور به مفهوم «مقاومت» بود. جنگ دیگر صرفاً یک تجربه تاریخی نبود، بلکه به موضوعی امروزی با ابعاد امنیتی و ژئوپلیتیک بدل شد.
فیلم‌هایی مانند «به وقت شام» یا «هناس» (روایت ترور دانشمندان هسته‌ای) نشان دادند که مفهوم دفاع مقدس در سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی گسترش یافته و شامل هرگونه نبرد ایدئولوژیک در برابر دشمنان منطقه‌ای و جهانی می‌شود. این تغییر، نشان‌دهنده تحولی بنیادین در استراتژی روایت جنگ در سینمای ایران بود.
 
جنبه‌های انسانی و اجتماعی
 فاصله از ایدئولوژی
در کنار آثار رسمی و ایدئولوژیک، بخشی از سینمای جنگ در دهه ۹۰ کوشید بر تجربه‌های انسانی تمرکز کند. «تنگه ابوقریب» ساخته بهرام توکلی با تمرکز بر اضطراب و فشار روانی سربازان در لحظات بحرانی جنگ، از کلیشه‌های مرسوم فاصله گرفت.
همچنین «سرو زیر آب» اثر دیگر باشه‌آهنگر، با روایت شهدای غیرمسلمان و اقلیت‌های دینی، نشان داد که جنگ تجربه‌ای مشترک فراتر از مرزهای مذهبی و ایدئولوژیک بوده است. این رویکردها کوشیدند تا با ارائه تصویر انسانی‌تر، پلی میان مخاطب امروز و واقعیت‌های دیروز بسازند.
 
چالش گیشه و مخاطب
با وجود این تحولات، یک واقعیت تلخ پابرجا ماند: سینمای جنگ در دهه ۹۰ از مخاطب عام فاصله گرفت. برخلاف دهه‌های گذشته که برخی فیلم‌های جنگی می‌توانستند در گیشه بدرخشند، در دهه ۹۰ کمتر اثری از این ژانر در جدول پرفروش‌ها دیده شد.
بسیاری از تولیدات با بودجه‌های کلان سازمانی ساخته شدند، اما کارکردشان بیشتر پر کردن سبد فرهنگی نهادها بود تا جذب مخاطب در سالن‌ها. این موضوع نشان داد که فاصله میان سیاست‌های فرهنگی رسمی و ذائقه عمومی روزبه‌روز بیشتر شده است.
 
مسیرهای تازه و چالش‌های آینده
دهه ۹۰ را می‌توان دهه‌ای چندوجهی برای سینمای دفاع مقدس دانست. گسترش روایت‌ها؛ از خط مقدم و تاریخ شفاهی فرماندهان تا روایت‌های زنانه و تجربه‌های انسانی. این تنوع نشان می‌دهد که فیلمسازان به دنبال راه‌های تازه برای بیان داستان‌های جنگ بوده‌اند. تحول در جغرافیای روایت؛ جنگ از جبهه‌های خوزستان و کرمانشاه به سوریه و حتی پرونده‌های امنیتی داخلی گسترش یافت. این تحول بازتاب‌دهنده سیاست‌های کلان جمهوری اسلامی و تلاش برای بازتعریف مفهوم «دفاع» در قامت «مقاومت» بود. ظهور سبک‌های تازه؛ ورود داکیودرام، تمرکز بر بیوگرافی و توجه به جزئیات انسانی، نشانه‌هایی از تلاش برای بازآفرینی زبان سینمایی در این ژانر است. 

فاصله با گیشه
شاید بزرگ‌ترین بحران، همان دور شدن این سینما از مخاطب عام است. فیلم‌های جنگی در دهه ۹۰ بیش از آنکه برای گیشه ساخته شوند، برای تحقق اهداف فرهنگی نهادها تولید شدند.
با این حال، دهه ۹۰ نشان داد که ژانر دفاع مقدس هنوز ظرفیت‌های تازه‌ای دارد؛ چه در روایت زنان، چه در بازاندیشی انسانی، و چه در پرداختن به زندگی قهرمانان کمتر شناخته ‌شده. اگر این سینما بتواند از چهارچوب سیاست‌گذاری رسمی فراتر رود و به نیازهای واقعی مخاطب توجه کند، می‌تواند بار دیگر به ژانری زنده و تأثیرگذار در سینمای ایران بدل شود.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هشتصد و چهل و دو
 - شماره هشت هزار و هشتصد و چهل و دو - ۰۲ مهر ۱۴۰۴