اوصاف و اصناف تنهایی

مصطفی ملکیان واژه تنهایی را مانند واژه «شیر» در زبان فارسی دارای معانی مختلف می‌داند، و ابتدا از سه نگاه به تنهایی سخن می‌گوید. نگاه اول: خوشایندبودن و بدآیندبودن تنهایی است، به این معنا که یک نوع تنهایی ممکن است برای کسی خوشایند باشد و برای کسی دیگر ناخوشایند. نگاه دوم این است که، آیا هر تنهایی به سود اخلاقی زیستن انسان خواهد بود؟ زیرا برخی از تنهایی‌ها به لحاظ اخلاقی انسان را در اوج قرار می‌دهد و برخی دیگر، انسان را دچار اُفت اخلاقی می‌کند. نگاه سوم، در رابطه با واقعیت و یا توهم بودن احساس تنهایی است. احساس تنهایی در این نگاه، به دو دسته تقسیم می‌شود. احساس تنهایی که واقعیت دارد و احساس تنهایی که واقعیت ندارد و از مقوله توهم است؛ بنابراین گاهی انسان تنها است و احساس می‌کند که تنها است و گاهی تنها نیست و احساس می‌کند که تنها است. بنابراین هر احساس تنهایی همیشه به معنای تحقق تنهایی نیست.
ملکیان به 12 نوع تنهایی می‌پردازد: 1-تنهایی فیزیکی، که گذراترین نوع تنهایی است. 2-اینکه هیچ‌کس بر آنچه در من و یا بر من می‌گذرد، آگاه نیست. این تنهایی هرچه می‌گذرد؛ عمیق‌تر، ماندگارتر و لاعلاج‌تر می‌شود. 3-اینکه انسان در زندگی دچار وضع و حالی شود که در آن وضع و حال استنباط کند، هیچ‌کس نمی‌تواند به ‌او خدمت یا کمکی ‌کند. 4-این نوع تنهایی همانند نوع سوم است، با این تفاوت که در نوع سوم کسی نمی‌توانست به انسان کمکی بکند اما در این نوع تنهایی انسان استنباط می‌کند هیچ‌کس نمی‌خواهد به او کمکی بکند؛ این تنهایی از تنهایی نوع سوم عمیق‌تر است. 5-در پنجمین نوع تنهایی انسان استنباط می‌کند در راه و رسمی که در زندگی در پیش گرفته، کسی همراه او نیست. در نوشته‌های بسیاری از متفکران و فیلسوفان بزرگ و مصلحان اجتماعی که پیروان زیادی دارند این تنهایی دیده می‌شود. به باور بودا، این نوع تنهایی برای زندگی اخلاقی بسیار مطلوب است. 6-زمانی که انسان به ‌این استنباط برسد که هیچ‌کس او را دوست ندارد و یا به او عشق نمی‌ورزد. این تنهایی در فقدان دوست‌داشتن و یا عشق‌ورزیدن رخ می‌دهد. اما‌ اگر انسان، عاشقی، و یا دوستی پیدا کرد، از این نوع تنهایی بیرون می‌آید. 7-وقتی انسان کسی را دوست ندارد و یا عاشق کسی نیست، این تنهایی پدید می‌آید. بزرگانی در جهان بوده‌اند که کسی را نیافته‌اند که واقعاً به‌ او عشق بورزند و این را تنهایی می‌دیدند و از این منظر در پی آن بودند که هستی، خدا، طبیعت و... معشوقی برای آنها بیابد. این زمینه‌ساز یک سلسله بحث‌های روان‌شناختی شده که آیا انسان می‌تواند به جای اینکه عاشق معشوقی باشد، عاشق خود عشق باشد؟ 8-حالتی (که در ادبیات عرفانی به آن «خلوت» می‌گویند) است که در آن انسان به هیچ انسان دیگری نمی‌اندیشد. نسبت به هیچ انسانی، نه‌ احساس و عاطفه و هیجان منفی دارد، و نه مثبت. از هیچ انسانی درخواستی ندارد. بعضی از عرفا اعتقاد داشتند که به مرحله‌ای باید رسید که نه تنها هیچ انسان دیگری در ذهن و ضمیر وجود نداشته باشد، بلکه خود تو هم نباید در خود حضور داشته باشی. به ‌این مرحله که بالاتر از خلوت می‌دانند، «عزلت» می‌گویند. این افراد ممکن است در یک شب‌نشینی، مفصل با دیگران سخن بگویند، بعد صادقانه ‌اقرار کنند که‌ احساس تنهایی می‌کنند. 9-این تنهایی در باب فراق است. گاهی در ادبیات عرفانی به فراق‌زدگی هم تنهایی گفته می‌شود. یعنی انسان مبتلا به فراق، خود را تنها می‌داند. این احساس به لحاظ روان‌شناختی همیشه نامطبوع است. چرا که‌ اشتیاق برای وجود کسی است که آن شخص الان موجود نیست. این احساس تنهایی برای عرفا و مؤمنان راستین در باب خدا هم می‌تواند رخ دهد. 10-وقتی که انسان از کسی یا کسانی جدا شده ‌است. خواه ‌این جدایی دلخواه انسان بوده و یا دلخواه او نبوده. این نوع تنهایی، هم می‌تواند خوشایند باشد، و هم ناخوشایند. این احساس تنهایی هنگامی رخ می‌دهد که‌ از عضویت به فردیت درمی‌آییم. 11-نوعی تنهایی است که برای همه ما مطبوع است. این تنهایی را می‌توان چنین توضیح داد که، اگر چیزی داشته باشم و نخواهم کسی آن چیز را ببیند (البته به لحاظ اخلاقی هم حق مخفی‌کردن آن را داشته باشم) و آن چیز هم از دیده‌شدن مصون بماند، می‌گویم من تنها هستم و این تنهایی مطلوب است. 12-مفهومی است که بعد از هگل به ‌از خود بیگانگی تعبیر می‌شود. از خود بیگانه‌شدن به معنای جدایی فیزیکی نیست، حالی است که داشته‌ایم و امروز نداریم. مثلاً فردی در دوران کودکی پدرش را خیلی دوست می‌داشته، اما امروز دیگر این حال را ندارد. اگر فرد از اینکه دیگر این حال را ندارد ناراحت باشد، از خود بیگانگی برای او رخ داده‌ است. هر چیزی که انسان آرزوی پیوند قلبی با آن را داشته باشد، اما ادراک کند که آن پیوند قلبی از بین رفته، نسبت به آن دچار از خود بیگانگی شده است. این عمیق‌ترین نوع تنهایی است.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هشتصد و سی و نه
 - شماره هشت هزار و هشتصد و سی و نه - ۳۰ شهریور ۱۴۰۴