نقد مواضع اخیر عیسی کلانتری در گفت و گو با « ایران»
کاهش سطح کشاورزی تنها راه نجات دریاچه ارومیه است
حنیف رضا گلزار- کارشناس محیط زیست/ گفتوگوی «ایران» با «عیسی کلانتری» واکنشهای مختلفی از سوی کارشناسان حوزه منابع آبی و محیط زیست در پی داشت. حنیف رضا گلزار، کارشناس ارشد خاک و آب و کنشگر محیط زیست و منابع طبیعی، در نقد گفتوگوی عیسی کلانتری با «ایران»، مواردی را مطرح میکند و میگوید تنها یک راه برای نجات دریاچه ارومیه وجود دارد«کاهش سطح کشاورزی در منطقه به حدود ۱۹۰ تا حداکثر ۲۰۰ هزار هکتار.»
او دراین یادداشت مینویسد آقای عیسی کلانتری که با سابقهای 25 ساله در حوزههای مختلف مدیریت کلان کشور، مسئولیتهای مهمی را برعهده داشته اند— از جمله چندین دوره وزارت جهاد کشاورزی و نیز چهار سال ریاست سازمان حفاظت محیط زیست— در طول دوره مسئولیت خود در حوزه محیط زیست، اقداماتی را در پیش گرفتند که تأثیرات قابل توجهی بر منابع آبی کشور برجای گذاشته است.
ایشان تئوریپردازیها و نظریهسازیهایی در حوزه آب ارائه دادند که بازتابهای آن تا سالهای آینده گریبان کشور را خواهد گرفت و پیامدهای زیانبار آن بر محیط زیست و منابع طبیعی و منابع مالی کشور جبرانناپذیر خواهد بود. برای مثال، ایشان برای اولین بار نظریهای را مطرح کردند که منابع آب شیرین رودخانههایی که به دریاچه خزر (کاسپین) میریزند، در واقع هدر میروند. در همان دوران، موجی از سوی شرکتهای پیمانکار و نمایندگان مجلس برای گسترش سدسازی روی سرشاخههای رودخانههای منتهی به دریاچه کاسپین در استانهای شمالی ایجاد شد، با هدف انتقال این منابع آبی به استانهای جنوبی البرز، یعنی استانهایی مانند سمنان، تهران، البرز، قزوین و زنجان. ایشان با پیادهسازی ایدهها و اتخاذ تصمیمات خود، تأثیرات جبرانناپذیر و پرهزینهای بر جای گذاشتند. بهعنوان نمونه، در زمینه صدور مجوز برای طرح شیرینسازی و انتقال آب کاسپین به استان سمنان و فلات مرکزی، رویکردی بسیار قاطعتر و پیگیرانهتر حتی در مقایسه با وزارت نیرو و پیمانکاران این ابرپروژه در پیش گرفتند. این رویکرد در نهایت به ایجاد بستری انجامید که پیامدهای نامطلوبی برای محیط زیست و ساختار مدیریت منابع آب کشور در پی داشت.
اکنون، همان فرد از رسانههای مختلف و تریبونهای گوناگون برای بیان دیدگاههای انتقادی و مصلحانه خود استفاده میکند و عمدتاً به تبیین چالشها و مشکلات موجود میپردازد. هرچند یادآوری مشکلات میتواند حائز اهمیت باشد، اما صرف اشاره به معضلات بهتنهایی نمیتواند راهگشای خروج کشور از بحرانهای پیشرو باشد، بویژه هنگامی که سهم بانی این چالشها نادیده گرفته شود.
تأکید صرف بر مشکلات و چالشها، به خودی خود نمیتواند کشور را از شرایط بحرانی فعلی نجات دهد، بویژه زمانی که نقش مستقیم تصمیمات و اقدامات گذشته ایشان در شکلگیری این وضعیت قابل توجه بوده است. در چنین شرایطی، این پرسش مطرح میشود که هدف نهایی ایشان از این بیانات چیست؟ مخاطبان اصلی این پیامها و سخنرانیها چه گروهها یا نهادهایی هستند؟ و این انتقادات به طور مشخص متوجه چه شخص یا نهادهایی است؟
در طول چهار سالی که ایشان مسئولیت ریاست و دبیری ستاد احیای دریاچه ارومیه را بر عهده داشتند، بودجهای بالغ بر ۳۰ هزار میلیارد تومان در اختیار ستاد احیای دریاچه ارومیه قرار گرفت که تنها بخش جزئی از آن، معادل ۱۰ هزار دلار، از سوی دولت ژاپن تأمین شده بود. در این دوره، ستادی متشکل از حدود ۵۰۰ نفر از متخصصان و دانشمندان داخلی و خارجی تشکیل شد و دولت نیز اختیارات گسترده و منابع مالی قابل توجهی را در اختیار تیم تحت رهبری ایشان قرار داد.
با توجه به این امکانات و اختیارات، این پرسش مطرح میشود که این حجم از منابع مالی چه نتایج ملموسی در راستای احیای دریاچه ارومیه حاصل شد؟ با وجود برخورداری از چنین پشتوانه کارشناسی و مالی، چه عواملی مانع از تحقق اهداف احیای دریاچه ارومیه شد؟
اما در شرایط کنونی، با رویکردی که حاکی از انتقال مسئولیت است، عنوان میشود: «فلان شخص مقصر بود، استاندار مقصر بود، نمایندگان مجلس مقصر بودند، این نهاد مقصر بود، آن سازمان مقصر بود و مانع از انجام کارها شدند.» همه اینها درست ولی ایشان و آن تیم پانصد نفره چکاره بودند؟
با توجه به اینکه ایشان در آن مقطع معاون رئیسجمهوری و دبیر این ستاد بودند، این انتظار وجود داشت که پیگیری لازم را برای رفع موانع انجام میدادند. اصلاً فلسفه تشکیل ستاد همین بود. مگر ستاد تشکیلشده، یک ستاد ملی نبود؟ در همان دورهای که این ستاد ملی فعال بود (پیش از ادغام آن در ساختار دولت سیزدهم)، چه دستاوردهای عملیاتی و ملموسی محقق شد؟ نتیجه اختصاص چنین حجم عظیمی از بودجه چه بود؟ این پرسش همچنان بیپاسخ مانده که این منابع مالی کلان در نهایت به چه نتایج مشخصی منجر شد. در نهایت، به جای ارائه گزارش شفاف و پاسخگویی دقیق، شاهد تمرکز بر توجیه وضعیت موجود بودهایم.
یک مشاهده عینی
بنده خودم دو سال پیش، در یک بازه زمانی نه ماهه، سه بار به حوزه دریاچه ارومیه سفر کردم. در این سفرها با بسیاری از مردم منطقه صحبت کردم و همچنین با کارشناسان محلی که برخی از آنها اکنون مسئولیتهای دولتی دارند و به دلایلی نمیتوانند همه مسائل را بهطور آشکار بیان کنند، گفتوگو داشتم. یکی از این کارشناسان برایم تعریف میکرد: «یک روز ما را صدا زدند و گفتند بیایید در فلان نقطه حاشیه دریاچه. وقتی رسیدیم، دیدیم دو کانتینر یخچالدار از تهران نهال آوردهاند - نهالهایی از گونههای گیاهی که به اصطلاح «مقاوم به شوری» بودند!- یعنی قرار بود این نهالها را دور دریاچه بکارند تا از طوفان نمک جلوگیری شود. نهالها از تهران با کانتینر یخچالدار منتقل شدند، اما در خاک شور و زیر آفتاب داغ دریاچه کاشته شدند.
واضح است که هیچکدام از این نهالها به سرانجام نرسیدند. اگر امروز اطراف دریاچه را بگردید، هیچ نشانی از آنها پیدا نمیکنید.» این مورد، تنها نمونهای از چالشهای تخصیص منابع و مدیریت در ستاد احیا محسوب میشود. در واقع، این سرمایهگذاریها به شکل متمرکز و بدون بازخورد مؤثر، صرف فعالیتهایی شد که در نهایت، دستاورد محسوسی برای احیای دریاچه ارومیه و بهبود شرایط زندگی مردم منطقه به همراه نداشت.
آخرین راه گریز
ارائه آدرسهای نادرست در خصوص واگذاری مسئولیتها به یک دانشگاه—چه از ترکیه باشد یا از سیستان و بلوچستان—هیچیک راهکاری برای خروج از بحران دریاچه ارومیه نیست. تنها راهحل واقعی، همانگونه که خود ایشان نیز اشاره کردهاند، کاهش سطح کشاورزی در منطقه به حدود ۱۹۰ تا حداکثر ۲۰۰ هزار هکتار، مطابق با شرایط پنجاه سال پیش، و همچنین باز کردن دریچههای سدهاست. با این حال، با توجه به وضعیت موجود و ساختار مدیریتی کشور - که در آن هماهنگی لازم میان بخشهای مختلف بهخوبی شکل نگرفته و هر گروه یا نهاد بیشتر بر اولویتهای خود تمرکز دارد - نمایندگان مجلس، استانداران و حتی کشاورزان و مردم منطقه نیز گاه مسیرهای متفاوتی را دنبال میکنند. در چنین شرایطی، تحقق احیای دریاچه با دشواریهای جدی روبهرو خواهد بود.
به نظر من، یا باید تصمیمی جدی اتخاذ شود برای کاهش دست کم ۴۰۰ هزار هکتاری اراضی کشاورزی حوضه آبریز دریاچه ارومیه یا اینکه باید یک فاتحه بلند برای دریاچه بخوانیم و پرونده آن را برای همیشه ببندیم و البته تبعات آن را هم به گردن بگیریم.
واقعیت این است که راه دیگری نداریم. چه معنایی دارد که آذربایجان غربی ۳۰ درصد چغندرقند کشور را به تنهایی تولید کند و مقامات محلی از آن بهعنوان یک افتخار نام ببرند و در رسانهها هم منعکس کنند؟ چه معنایی دارد که بخشی از چغندرقند کارخانجات قند و شکر کشور از حوضه آبریز دریاچه ارومیه تأمین شود؟
چه معنایی دارد صدها هزار تن سیب سردرختی در منطقه تولید شود با اینکه بازاری ندارد؟ از ستاد احیای دریاچه انتظار میرفت که به جای تمرکز صرف بر گزارشدهی روزانه تراز آب، این مسائل اساسی و زیرساختی را ساماندهی و مدیریت کند.
متأسفانه نه تنها این اقدامات اساسی محقق نشد، بلکه اکنون ریاست وقت این ستاد به جای نقش مدیریتی، در جایگاه یک منتقد و طلبکار ظاهر شده و پیوسته به اعلام هشدار و اخطار میپردازند. این پرسش مطرح است که وقتی ستاد متولی خود نتوانسته اقدام مؤثری را به سرانجام برساند، چرا باید به طور مداوم دیگران را مورد هشدار و سؤال قرار دهد؟
روزنامه ایران آمادگی دارد
یکبار دیگر میزبان عیسی کلانتری
برای پاسخ به سؤالات مطرح شده توسط کارشناسان باشد
بــــرش
بودجه احیای دریاچه ارومیه به توسعه کشاورزی ختم شد
بهنام اندیک، پژوهشگر حوزه هیدروپلیتیک، در واکنش به گفتوگوی اخیر عیسی کلانتری با «ایران»، دو نکته مهم را مورد تأکید قرار داد که قابل توجه برای سیاستگذاران و عموم مردم است.
اولین نکته مربوط به هزینههای انجامشده در قالب طرح احیای دریاچه ارومیه است. به گفته اندیک، حدود ۵۵۰ میلیون دلار برای این طرح اختصاص یافته است؛ اما بررسی عملکرد نشان میدهد که این منابع بیشتر صرف توسعه کشاورزی در منطقه شده و عملاً دستاورد ملموسی در راستای احیای واقعی دریاچه ایجاد نشده است.
نکته دوم به بودجه تخصیصی و مدیریت آن مربوط میشود. اقای کلانتری در مصاحبه خود مدعی شده است که ۸۳ درصد از بودجه اختصاص یافته به احیای دریاچه، توسط وزارت نیرو دریافت شده است. اندیک دراینباره خاطرنشان میکند که «این امر نشان میدهد نهادی که خود بخشی از مسأله و عامل سدسازی و کاهش جریان آب بوده، در عین حال مسئولیت دریافت منابع مالی برای حل همان مشکل را نیز برعهده داشته است.»
به گفته اندیک، این دو نکته بار دیگر اهمیت شفافیت، پاسخگویی و مدیریت بهینه منابع در پروژههای محیطزیستی را برجسته میکند و ضرورت بازنگری در ساختارها و نظارتها را نشان میدهد تا منابع مالی صرف اهداف واقعی احیای محیطزیست شود.

