خاطرهخوانی از استاد محمود فرشچیان
پیکر نگارگر فقید فردا در کنار آرامگاه صائب تبریزی در اصفهان به خاک سپرده می شود
محمد صالحعلا
نویسنده و شاعر
گروه فرهنگی-قرار است آیین تشییع پیکر استاد فرشچیان روز دوشنبه ۲۷ مردادماه از هنرستان هنرهای زیبا به سمت مقبره صائب در اصفهان برگزار شود. سید عباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و جمعی از مسئولان این وزارتخانه در آیین استقبال و بدرقه استاد فرشچیان در اصفهان حضور خواهند داشت؛ استادی که بسیاری از هنرمندان ایرانی از او خاطره خوشی در حافظه دارند. در گزارش امروز «ایران» میتوانید بخشی از این خاطرات را از زبان محمد صالحعلا، شاعر و نویسنده، منوچهر محمدی تهیهکننده سینما و مجید صادقزاده، نگارگر و از شاگردان استاد فرشچیان بخوانید.
او اهل ببین و بیا بود
نه بیا و ببین
سخن گفتن درباره استاد فرشچیان برای من مثل آب دادن به سایه درختهاست، بویژه که هنرمندان اغلب شبیه آثارشان هستند؛ آقای استاد فرشچیان هم عین آثارشان بودند. استاد فرشچیان شباهت غافلگیرکنندهای با آثار خود داشتند و پاک و زلال بودند. سکوت و نگاه ایشان آموختنی بود و مرا آموزگاری میکرد.
من نقاشان و قلمگیران دوره صفوی را ندیدهام و نمیدانم استاد رضا عباسی یا استاد کمالالدین بهزاد چگونه مردمانی بودند اما هنگامی که با استاد فرشچیان آشنا شدم، به دلیل شباهت، با آنها آشنا شدم که هر اثری وسیله بروز و ظهور خالق اثر است.
آقای حسین خسروجردی هنرمند که شاگرد استاد فرشچیان بوده است، نقل میکرد که یک روز آقای محمود ایمانی تابلوی یک در شصتی را که خودشان کار کرده بودند، به کلاس آوردند.
یکی از هنرجویان با لیوان آبی که در دست داشت، دفعتاً آن را روی تابلو ریخت و کار به کلی از دست رفت.
بعدتر که استاد فرشچیان آمدند، گفتند که عیبی ندارد. ایشان با یک قلمموی بزرگ، لیوان آبی و جعبه رنگی، در یک چشم برهم زدنی موضوع تابلو را تبدیل به موضوع دیگری کردند.
ایشان با همان رنگها و قلممو، پیچیدن اژدها به دور درخت و ضربهای را که رستم به اژدها میزند، کشیدند و بعد هم به محمود ایمانی گفتند بقیه را خودت کار کن. عجیبتر اینکه استاد فرشچیان خودشان زیر تابلو را هم امضا کردند. خیلی شاذ است که رفتار و آثار هنرمند بسیار شبیه خودش باشد.
من در زمان شاه عباس صفوی نزیستم، استادان رضا عباسی و کمالالدین بهزاد را ندیدم، اما اطمینان دارم آنها هم شبیه استاد فرشچیان بودند، چون انسانهای کمنظیر شبیه هم هستند. استاد نازنین ما، استاد فرشچیان اهل بیا و ببین نبودند، بلکه اهل ببین و بیا و گرامی بودند.
آرامشی ذاتی داشت
توفیق این را داشتم که دو بار با مرحوم استاد فرشچیان ملاقات و جلسه داشته باشم. سال 1372 اولین ملاقات ما با ایشان در شهر نیوجرسی آمریکا بود که به منزل استاد رفتیم و من برای اولینبار بود که ایشان را از نزدیک ملاقات میکردم. اگرچه پیش از آن با آثار و کارهای نگارگری استاد آشنایی داشتم و آنها را دیده بودم که قطعاً از منظر زیباییشناسی و کاری که در حوزه مینیاتور انجام شده بود، فوقالعاده بود.
جلسه حدود سه ساعت طول کشید و خاطرهای که برایم از آن جلسه باقی مانده این است که با انسانی بسیار فروتن، متواضع و به مفهوم واقعی کلمه خاکی و تا حدودی هم خجالتی آشنا شدم. تا از ایشان سؤالی نمیپرسیدیم، حرفی نمیزد و آرامش ذاتی داشت که قطعاً همان آرامش باعث شده است ایشان بتواند چنین آثار ماندگاری را خلق کند و کارهای بزرگی را به ارمغان آورد.
استاد فرشچیان در آن جلسه خاطرهای تعریف کرد و گفت زمانی که به آمریکا آمده است، شهردار نیویورک از او وقت میگیرد و به ملاقاتش میآید و با تعریف و تمجید از کارهای ایشان، سفارش سه تابلوی بدون موضوع به استاد میدهد تا با سلیقه و ذوق خودش، خلق کند و ایشان نیز میپذیرد.
بعد از اتمام کار نیز بابت هر تابلو یک میلیون دلار به استاد پرداخت کردند و اگر ذهن من درست یاری کند، تابلوها باید در موزه
مترو پولیتن نیویورک باشد.
دومین ملاقاتم با استاد فرشچیان در منزل ایشان در تجریش رقم خورد. آن زمان ما با احمد مسجدجامعی که فکر میکنم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود و دوستان دیگر به دیدن ایشان رفتیم.
خاطره دیگری از ایشان شنیده بودم درباره اینکه در دوران جوانی دچار بیماری میشوند، دست راست ایشان مشکل جدی پیدا میکند و اطبا از درمان وی قطع امید میکنند و حالا اتفاقاتی میافتد که نیت میکند اگر این مشکل برطرف شود، برای اهل بیت(ع) کارهایی انجام دهد. تابلوی عصر عاشورا ظاهراً مربوط به همین داستان است.
در این ایام هم من صحبتها و گفتوگوهای دیگری از ایشان شنیدم و نکتهای که برایم آموزنده و عبرتانگیز بود و امیدوارم همکاران هنرمند من هم بدان توجه کنند، این است که ایشان بابت هر کاری که برای ائمه و بزرگان دین انجام دادهاند، هیچ وجهی دریافت نکردهاند.
چند روز پیش در رسانه ملی خاطرهای از ایشان شنیدم که میگفت بعد از اینکه ضریح امام رضا(ع) را ساخته است هر چه دوستان اصرار میکنند، ایشان دستمزد نمیگیرد و حتی نایبالتولیه وقت آستان قدس رضوی به استاد تسبیح سراسر یاقوت هدیه میدهد که قبول نمیکند.
همه این موارد نشانگر انسانی فهیم، فکور، معتقد و باورمند است.
زحماتی که ایشان برای خلق تابلوهای درخشان خود کشیده و این میزان صبر و حوصلهای که به خرج داده، واقعاً حیرتانگیز است.
ایشان با قلممویی که از یک موی اسب تشکیل شده، خطوطی کشیده که بسیار ماندگار، زیبا و جاودانه است.
جای ایشان بسیار خالی است و امیدوارم در نسل جوان نگارگری، کسانی پیدا شوند که بتوانند مسیر ایشان را ادامه دهند.
برای ایران قلم میزد
من حدود ۴۰ سال پیش با استاد آشنا شدم. آن زمان ایشان بیشتر خارج از کشور بودند و امکانات ارتباطی هم مثل امروز نبود. گاهی زمانی که به ایران میآمدند، در جلساتی حضور مییافتند، اما من بیشتر روی آثارشان کار و تمرین میکردم.
تا حدود هفت سال پیش که رفتوآمدشان به ایران بیشتر شد، فرصت همکاری و دیدار فراهم شد. حتی افتخار این را داشتم که درجه یک هنری را با تأیید شخص ایشان از شورای ارزشیابی هنرمندان دریافت کنم.
استاد فرشچیان در شهر اصفهان و در خانوادهای فرهنگی و هنری به دنیا آمدند. پدرشان از بزرگان اصفهان بود و ارتباط نزدیکی با هنرمندان حوزه هنرهای سنتی داشت.
ایشان در هنرستان نزد استاد عیسی باقری تحصیل کردند، اما بخش بزرگی از پیشرفتشان حاصل نبوغ و تلاش شخصی بود. حدود ۲۷ سالگی تقریباً بیشتر موزههای معتبر دنیا را با دقت و مطالعه دیده بودند. حدود هفت سال در اتریش ساکن و با دانشگاهها و مراکز هنری بسیاری در ارتباط بودند. جملهای از خودشان در خاطرم مانده است که میگفتند:«من هم زمانی مینیاتوریست بودم.» به این معنا که از نگاه خودشان، کلمه «مینیاتور» در ایران توسط فرانسویها به شکلی نادرست رایج شده بود.
از نوآوریهای مهم ایشان، استفاده از رنگ اکریلیک در نگارگری معاصر از دهه ۵۰ بود.
این رنگ امکانات و ابعادی ایجاد کرد که با رنگهای سنتی مثل گواش به راحتی قابل دستیابی نبود.
نوآوریهای ایشان، هم در تکنیک بود و هم در موضوع. در موضوعاتی که پیشتر هم کار شده بود، نگرش تازهای ارائه دادند و مضامین جدیدی مطرح کردند؛ نمونهاش اثر «پیام برای زمینیان» که در تاریخ نگارگری پیشینهای ندارد.
ترکیببندی آثارشان ریشه در سنت داشت اما بسیار متحول و چشمنواز بود، با فضاهای خاص و چرخشهای بصری بیسابقه. علاوه بر این، کمتر نگارگری به اندازه ایشان با حوزه انتشارات و چاپ ارتباط داشت.
یونسکو آثارشان را به عنوان میراث بشری منتشر کرد و در چاپ و ارائه آثارشان وسواس و دقت زیادی داشتند. نگاه استاد به هنر، جهانی بود؛ نگارگری را هنر محلی نمیدانستند بلکه آن را زبان جهانی بیان میدیدند. ایشان هنرمندی بسیار خلاق، باز، مهربان، بااستعداد، فعال و پرکار بودند. با وجود سن بالا، همواره قلم در دست داشتند.
بیش از ۷۰۰ اثر شناخته شده و چاپ شده از ایشان وجود دارد؛ غیر از آثاری که در آرشیو شخصیشان بوده است. در زمینه اخلاق نیز همیشه به شاگردانشان توصیه میکردند برای اعتلای هنر کشور تلاش کنند. جملهای که سالهاست در گوشم مانده این است که میگفتند:«خواهش میکنم هر کاری میتوانید برای هنر مملکت انجام دهید. چند بار هم تأکید داشتند روی مطالعه و تمرین نقوش مدرسه چهارباغ اصفهان و دقت در تناسبات آن.»ارتباط من با استاد از حدود ۴۰ سال پیش آغاز شد.
ابتدا روی آثارشان مشق میکردم و حدود ۲۵ سال پیش به بعد، کارهایم را برایشان میفرستادم و راهنمایی میگرفتم، حتی از طریق ایمیل.

